سؤال معماگونهای که این جا مطرح میشود این است که چگونه در یک جامعه، افرادی هستند که به کار بد و منکر امر میکنند؟ زیرا در هر جامعهای، منکر به معنای زشت و بد است. چگونه مردمی در یک جامعه پیدا میشوند و به زشتیها امر میکنند؟ در جامعه اسلامی که همه به ارزشهای اسلامی اعتراف دارند و تظاهر به ایمان میکنند چگونه افرادی میآیند و به منکر امر میکنند؟ چگونه در جامعه اسلامی کسانی جرات پیدا میکنند، به افراد جامعه دستور بدهند، که کار باید بکنید. و حتما این افراد هدفی را تعقیب میکنند و مطمئن هستند که وقتی این حرف را میزنند، کسی هم از آنها تبعیت میکند. زیرا اگر قرار باشد آنها بگویند کار زشت بکنید، بروید دزدی کنید، فسق و فجور بکنید کسی هم به آنها گوش ندهد، آنها چه داعی دارند امر به منکر کنند؟ لابد این امر و نهی ای که میکنند، اثری در جامعه دارد که آنها این همه تلاش میکنند و میخواهند منکر در جامعه تحقق پیدا کند. پس سؤال معماگونه این است که چطور در جامعه اسلامی کسانی پیدا میشوند که به کار زشت امر میکنند، و این امر آنها مؤثر هم واقع شود؟ چرا این کار را میکنند؟ و چرا مردم میپذیرند؟
در این جا باید بررسی کنیم که منظور از معروف و منکر چه میتواند باشد. اگر منظور از منکر - به اصطلاحطلبی - منکر به حمل اولی باشد، یعنی کسی بیاید در جامعه به مردم بگوید، بیایید کار بد بکنید، کار خوب نکنید، احتمال این که چنین کاری از یک عاقل سربزند و این گونه امر به منکر بکند و تاثیری هم در مردم داشته باشد، نزدیک به صفر است. زیرا مردم همه ارزشها را باور دارند و اجازه نمیدهند کسی بیاید و آشکارا بگوید که کار بد - به مفهوم حمل اولیه ذاتی -، بکنید. مسلما مراد قرآن از این که میگوید منافقان امر به منکر میکنند، منکر به مفهوم حمل اولیه ذاتی نیست. بلکه مراد این است که منافقان به مصادیق معروف و منکر امر و نهی میکنند. یعنی این که به چیزی امر میکنند که مصداق منکر است، نه مفهوم منکر. آنها مردم را به کارهایی دعوت میکنند که در واقع منکر است، منتها این مصادیق منکر را به عنوان معروف و کارهای خوب از مردم میخواهند انجام بدهند.
منافقان به وسیله سو استفاده از مفاهیم و با استفاده از روشهای مغالطی و روشهای تبلیغی غلط و شیطانی مردم را به منکر امر میکنند. آنها نخست زمینهای را فراهم میکنند که یک سری از کارها خوب وانمود شود؛ و مردم چنین تلقی کنند که این کارها خوب است. بعد به مردم میگویند که این کارهای خوب را - که در واقع همان مصادیق کارهای زشت و بد است - انجام بدهید. و از طرف دیگر روی یک سری از کارهای خوب آنچنان تبلیغ میکنند که وانمود میشود این کار بد است. بعد به مردم میگویند که این کارهای بد را - که در واقع همان مصادیق کارهای خوب است - نکنید. این گونه نیست که به طور مستقیم بیایند و به مردم بگویند کار بد بکنید. این مسلم است که هیچ عاقلی، چنین حرفی نمیزند، و هیچ عاقلی به چنین حرفی گوش نمیدهد. پس آنها مصادیقی از افعال منکر را به نام خوب به مردم معرفی میکنند، و آن گاه میگویند انجام دهید.
سؤالی که این جا مطرح میشود این است که چگونه میشود معروف را به عنوان منکر و منکر را به عنوان معروف به مردم معرفی کرد؟ بحمدالله در جامعهای که ما اکنون در آن زندگی میکنیم، مصادیق فراوانی یافت میشود؛ ما نباید تعجب کنیم، زیرا ریشههای نفاق و شاخههایی از آن هنوز در کشور ما وجود دارد، که این کار را میکنند.
برای این که بحث روشن شود چند مثال کوچک میآوریم. سابقا در جامعه ما برای خانمها یک مفهوم ارزشی وجود داشت به نام حیا. همه خوب میدانیم یکی از صفات خوب برای زنها حیا است. البته حیا برای مردمها هم خوب است، ولی برای خانمها یکی از صفات برجسته است. و قرآن هم یکی از واژههایی که به کار میبرد و از آن تعریف میکند همین واژه حیاء و استحیاء است. و حتی در داستان دختران شعیب که از طرف پدر خود آمده بودند پیش حضرت موسی که او را به منزل دعوت کنند، میگوید فجاءته احداهما تمشی علی استحیاء ان ابی یدعوک؛(166) یکی از دختران با یک حالت حیاء و شرم آمد پیش موسی، خیلی آرام و در حالی که سر بزیر انداخته بود، گفت پدرم تو را دعوت میکند که مزد زحمتی که کشیدی بگیری، تمشی علی استحیاء خداوند این حیا را با یک زبان مدحآمیزی بیان میکند و میگوید که با حالت شرم و حیا آمد و پیش حضرت موسی (علیه السلام). خوب این حیا در فرهنگ ما جای خود را دارد. منافقان میآیند، میگویند این شرم و حیا از قبیل خجالت است. این که زن حیا دارد یعنی این که خجالتی است. و انسان خجالتی در دنیا هیچ کار نمیتواند انجام بدهد. لذا انسان خجالتی یک انسان بی عرصه است. و علم روانشناسی میگوید خجالت کشیدن بد است. اگر دختری از یک پسری خجالت بکشد، این بد است. زیرا نمیتواند خواسته خود را برای او بیان کند و حق خود را از او بگیرد. پس دختر نباید از پسر خجالت بکشد. این که مردم میگویند انسان باید شرم داشته باشد، دختر در مقابل مرد نامحرم، نباید خیلی پررویی کند، بی خود میگویند؛ و این اشتباه است. دختر باید پر رو باشد، بتواند در مقابل دیگران حرف خود را بزند، کار خود را انجام بدهد، باید از خود دفاع کند. و حتی نمونه تاریخی از اهل بیت عصمت هم مانند حرکت حضرت زینب (سلام الله علیها) میآورند. بله که این دختر باید از خود دفاع کند، بتواند وظیفه شرعی خود را انجام دهد، بتواند سخنرانی کند آن طور که حضرت زینب (سلام الله علیها) سخنرانی کرد، اینها همه نقطههای مثبتی است. اما دختری که هنوز ازدواج نکرده، باید مقابل یک مرد بیگانه احساس شرم داشته باشد. این هم یک ارزش است. منافقان این دو تا را با هم قاطی میکنند، میگویند حیا داشتن یعنی خجالتی بودن، خجالتی بودن هم یعنی بی عرصه بودن. پس برای این که انسان خجالتی نباشد باید شرم و حیا را کنار گذارد. برای این که پررویی بین بچهها ملکه بشود باید دختر و پسر با هم معاشرت داشته باشند. دیگر حدی هم برای این معاشرتها نباید گذاشت. در برنامههای چهارشنبه سوری بروند با هم برقصند، تا خجالتی نباشند. پس منافقان اول معاشرت پسر و دختر را به صورت یک امر فرهنگی جلوه میدهند و روی آن کار میکنند، و میگویند که مفهوم حیا از قبیل خجالت و بی عرضگی است، و این را باید برداشت. راه رسیدن به این هم معاشرت پسر و دختر است. بعد میگویند پس دختر و پسر را آزاد بگذارید تا با هم بروند معاشرت کنند. این جا یامرون بالمنکر میشود. حتی اگر منافقان بتوانند، در دستگاه حکومتی نفوذ میکنند و از سوی بعضی دستگاهها بر این منکر سفارش میکنند؛ مثلا میگویند برای زنده نگه داشتن فرهنگ باید جشن چهارشنبه سوری را راه بیندازیم. ولو این جشن سنت کفر است؛ ولو هزار جور ضرر برای جامعه داشته باشد. حتی ممکن است برای اشاعه آن از بودجه بیت المال پول هم بدهند. منافقان هرگز نمیآیند بگویند کار بد کنید، ابتدا زمینهای را فراهم میکنند و به مردم چنین وانمود میکنند که این خوب است، آن وقت یامرون بالمنکر میکنند. یا زمینه فرهنگی را فراهم میکنند که فلان کار معروف بد است، آن وقت ینهون عن المعروف میکنند. و این کار احتیاج به نفاق دارد، نه کفر. کافر آنچه میخواهد مستقیم میگوید. این که خداوند فرمود المنافقون و المنافقات، و نفرمود الکافرین و الکافرات، به این جهت بود که این کار از نفاق بر میآید، باید وانمود کند ما هم اسلام را دوست داریم به احکام اسلام معتقدیم، باید کار خوب انجام داد، اما حیا کار خوبی نیست؛ زیرا باعث خجالت میشود و این بد است و بدها را باید کنار بگذاریم. بنابراین حیا از اسلام نیست. یا اقلا قرائت ما از اسلام این نیست. یا در قرائت قدیمیها از دین میگفتند که اسلام حیا و شرم را دوست دارد، قرائت جدیدیها از اسلام این است که حیا بسیار چیز بدی است.
پس تا زمینه فرهنگی در جامعه پیدا نشود، امر به منکر معنا پیدا نمیکند. و از طرفی مفاهیم و ارزش هایی را مطرح و ترویج میکنند که در جامعه، دیگر جایی برای امر به معروف باقی نماند. یعنی آنچنان در مقالات، در روزنامهها، و در سخنرانیها و رسانههای مختلف به مردم القا میکنند که دخالت کردن در امور اعتقادی و ارزشی و اخلاقی دیگران فضولی است و فضولی هم کار بدی است. دیگر اگر به یک کسی گفتند چرا نماز نخواندی؟ میگوید به تو چه! شما چه حق دارید در کار دیگران فضولی کنید؟ یا این که میروند در پارک و مشروب میخورند، مست میشوند و با شیشه مشروب به جان هم میافتند، تو چه حق داری میگویی نکن؟! این فضولی است. چرا ما در کار دیگران فضولی کنیم؟ پس اول زمینه فرهنگی آن را فراهم میکنند، که اینها فضولی است، و فضولی بد است. آن وقت ینهون عن المعروف میکنند. و کار به آن جا میرسد که ارزشها جای خود را با ضد ارزشها عوض میکنند. وای بر کسانی که چنین شرایطی را در جامعه ما فراهم کردند و هنوز درصدد این هستند که آن را گسترش بدهند و ارزشهای اسلامی را به کلی از جامعه محو کنند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
...................) Anotates (.................
1) اعراف، 142.
2) طه، 88.
3) اعراف، 150.
4) طه، 93.
5) صحیفه نور، ج 15، ص 201.
6) همان.
7) زیارت عاشورا.
8) فاطر، 6.
9) انعام، 68.
10) نساء، 140.
11) ممتحنه، 4.
12) حج، 78.
13) بقره، 120.
14) فتح، 29.
15) همان.
16) شوری، 23.
17) نساء، 157.
18) بحار الانوار، ج 43، ص 261، باب 12، روایت 1.
19) همان، ج 36، ص 204، باب 40، روایت 8.
20) عنکبوت، 64.
21) بحارالانوار، ج2، ص 225، باب 29، روایت 2.
22) شعراء، 214.
23) بحارالانوار، ج 5، باب 2، روایت 1.
24) همان، ج 28، ص 181، باب 4، روایت 1.
25) همان.
26) بحارالانوار، ج 45، ص 83، باب 37، روایت 10.
27) همان، ج 24، ص 366، باب 37، روایت 2.
28) ر.گ: گنجی، اکبر، خون به خون شستن آمد محال، صبح امروز، 23/2/1378، ص 6.
29) توبه، 14.
30) مائده، 82.
31) منافقون، 1.
32) نساء، 142.
33) نساء، 54.
34) جاثیه، 17.
35) ر.ک: کیهان، 24/1/1379، گزارش مصاحبه اکبر گنجی با نشریه آلمانی تاکس اشپیگل.
36) اسراء، 82.
37) ر.ک: بحارالانوار، ج 17، ص 26، باب 14، روایت 1.
38) وسیله الدارین فی انصار الحسین (علیه السلام)، ص 253.
39) آل عمران، 31.
40) جمعه، 6.
41) نهج البلاغه، خطبه 200.
42) ابن طاووس، فرحه الغری، ص 7.
43) ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 27.
44) صحیفه نور، ج 2، ص 47.
45) ر.ک: بحار الانوار، ج 32، ص 399، باب 11، روایت 371.
46) ر.ک: همان، ج 45، ص 92، باب 37، روایت 33.
47) ر.ک: همان، ج 42، ص 130، باب 122، روایت 13؛ ج 75، ص 433، باب 87، روایت 95.
48) ر.ک: همان، ج 75، ص 433 ، باب 87، روایت 95.
49) ر.ک: صحیفه نور، ج 1، ص 39؛ ج 7، ص 36.
50) بحارالانوار، ج 41، ص 119، باب 107، روایت 27.
51) ر.ک: قانون مطبوعات، فصل 4، ماده 6.
52) ر.ک: قانون اهداف و وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ماده 2.
53) بقره، 12-11.
54) کیهان، 24/ 4/ 1378، ص 2.
55) ر.ک: کیهان، 24/2/1379، گزارش اکبر گنجی با نشریه آلمانی تاکس اشپیگل.
56) ر.ک: الفتوح، ح 4، ص ص 244 - 240.
57) ابن ابی حدید، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 80.
58) ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 27.
59) ر.ک: گنجی، اکبر، عالیجناب سرخ پوش، صبح امروز، 29/10/1378، ص 12.
60) صحیفه نور، ج 22، ص 384.
61) بحارالانوار، ج 44، باب 21، روایت 16.
62) صف، 8.
63) بحارالانوار، ج 100، ص 81، باب 1، روایت 37.
64) ر.ک: بیان 15/10/1378، ص 2.
65) بحارالانوار، ج 44، باب 37، روایت 2.
66) محمد، 8.
67) بحارالانوار، ج 51، ص 128، باب 2، روایت 24.
68) النازعات، 24.
69) بحارالانوار، ج 100، ص 79، باب 1، روایت 37.
70) ر.ک: صحیفه نور، ج 1، ص 39؛ ج 7، ص 36.
71) ر.ک: کیهان، 24/1/1379، گزارش مصاحبه اکبر گنجی با نشریه آلمانی تاکس اشکپل.
72) ر.ک: همان 25/1/1379، ص 2.
73) ر.ک: همان، 25/1/1379، ص 2.
74) بحارالانوار، ج 51، ص 258، باب 14، روایت 5؛ و موارد دیگر.
75) نهج البلاغه، خطبه 5.
76) ر.؟: مقتل الحسین للمقرم: ص 262.
77) بحارالانوار، ج 100، ص 80، باب 1، روایت 37.
78) انفال، 60.
79) همان.
80) بحار الانوار، ج 6، ص 154، باب 6، روایت 9.
81) آل عمران، 133.
82) وسیله الدارین فی انصار الحسین (علیه السلام)، ص 253.
83) بحار الانوار، ج 44، ص 366، باب 37، روایت 2.
84) بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روایت 2.
85) همان.
86) نساء، 35.
87) نساء، 128.
88) انفال، 1.
89) ر.ک: بحارالانوار، ج 42، باب 127، روایت 51 و 58؛ ج 75، باب 34، روایت 3؛ ج 76، باب 101، روایت 2؛ ج 78، باب 18، روایت 2.
90) حجرات. 9.
91) بقره، 160؛ نساء 146.
92) نساء، 143.
93) بقره، 9-8.
94) بقره، 11.
95) بقره، 11.
96) بحارالانوار، ج 44، ص 382، باب 37، روایت 2.
97) یس، 61-60.
98) بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روایت 2.
99) ر.ک: میزان، زمستان 1359 و بهار 1360.
100) ر.ک: کیهان، 23، 24، 25 فروردین 1379، گزارشهای مربوط به کنفرانس برلین.
101) ر.ک: همان، 28/1/1379، ص 2؛ جمهوری اسلامی، 22/1/1379، ص 2.
102) بقره، 12.
103) بحار الانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روایت 2.
104) تهذیب الاصول، ج 6، ص 180، باب 22، روایت 21؛ اصول کافی، ج 5، ص 55، روایت 1.
105) در کافی اسمی الفرائض نقل شده است.
106) شوری، 42.
107) تهذیب الاصول، ج 6، ص 176، باب 22، روایت 5.
108) اصول کافی، ج 5، ص 58، روایت 8.
109) بحار النوار، ج 100، ص 71، باب 1، روایت 3.
110) بحارالانوار، ج 44، ص 326، باب 37، روایت 2.
111) اعراف، 163.
112) اعراف، 166.
113) اعراف، 164.
114) بحارالانوار، ج 14، ص 49، باب 4، روایت 34.
115) اصول کافی، ج 5، ص 55، روایت 1: التهذیب الاصول، ج 6، ص 181، روایت 21.
116) همان.
117) آل عمران، 21.
118) اصول کافی، ج 5، ص 55، روایت 1؛ تهذیب الاصول، ج 6، ص 181، روایت 21.
119) آل عمران، 104.
120) بحار الانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روایت 480.
121) همان.
122) همان.
123) توبه، 12.
124) بحار الانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روایت 480.
125) توبه، 41.
126) نساء. 95.
127) ر.ک: سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص 27 و133.
128) ر.ک: عصر آزادگان، 28/1/1379، ص 3، گزارش سخنرانی سروش در مراسم عزاداری دفتر تحکیم وحدت.
129) ر.ک: کیهان، 23، 24، 25 فروردین 1379، گزارشهای مربوط به کنفرانس برلیبن.
130) نهج البلاغه، کلمات قصار، 165.
131) صحیفه نور، ج 9، ص 253.
132) زیارت عاشورا.
133) اصول کافی، ج 5، ص 58، روایت 8.
134) تهذیب الاصول، ج 6، ص 181، باب 22، روایت 21.
135) نساء. 141.
136) رعد، 34.
137) بحارالنوار، ج 44، ص 391، باب 37، روایت 2.
138) ر.ک: ارشاد، ص 280.
139) بحار الانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روایت 2.
140) نهج البلاغه، خطبه 3.
141) بحارالانوار، ج 1، ص 164، باب 1، روایت 2.
142) بیانات مقام معظم رهبری آیت الله خامنهای در اجتماع جوانان (مصلای تهران)، 1/2/1379.
143) تحریم، 6.
144) ر.ک: بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای در اجتماع جوانان (مصلای تهران)، 1/2/1379.
145) محمد، 7.
146) بقره، 185.
147) بحارالانوار، ج 22، ص 263، باب 5، روایت 3، لکن بعثنی بالحنیفیه السهله السمحه.
148) همان، ج 67، ص 309، باب 14، روایت 41.
149) نهج البلاغه، کلمات قصار، 161.
150) آل عمران، 103.
151) بحارالانوار، ج 61، ص 148، باب 43، روایت 25.
152) بحارالانوار، ج 5، ص 323، باب 17، روایت 11.
153) همان، ج 74، ص 345، باب 21، روایت 4.
154) شوری، 13.
155) منافقین، 8.
156) حشر، 9.
157) تهج البلاغه، خطبه 145؛ و ما احدثت بدعه الا ترک سنه، فاتقوا البدع و الزموا المهیع. ان عوازم الامور افضلها و ان محدثاتها شرارها.
158) توبه، 67.
159) توبه، 71.
160) بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روایت 2.
161) نساء، 56.
162) توبه، 71.
163) توبه، 67.
164) تهذیب الاصول، ح 6، ص 181، روایت 21، باب 22.
165) حشر، 14.
166) قصص، 25.