تربیت
Tarbiat.Org

آذرخشی دیگر در آسمان کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

قداست و تحریف ناپذیری قیام عاشورا

تا این جا درباره اهمیت و بزرگی این حادثه و آثاری که بیش از سیزده قرن در جامعه داشته است توجه دادیم و یاد آوری کردیم. مطلب دیگری که شما از بزرگان و از سروران ما، از مرثیه خوانان و وعاظ شنیده‏اید، این است که شما اگر هر زمان درباره شخصیت انبیاء و اولیای خدا مطالعه بفرمایید، می‏بینید حتی در زمان خودشان ابهام هایی درباره شخصیت، رفتار و گفتارشان وجود داشته است و بعد از وفاتشان چندین برابر بر این ابهام‏ها افزوده شده است. خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مثل سایر انبیاء، به زشت‏ترین تهمت‏ها متهم شدند؛ گفتند این شخص عقلش را از دست داده و مجنون است، به حرف او گوش ندهید! گفتند او سحر می‏کند و جادوگر است! به جوان‏ها سفارش می‏کردند که وقتی می‏بینید آن حضرت مشغول سخن گفتن است انگشت خود را در گوش هایتان بگذارید یا در گوش خود پنبه فرو کنید تا صدای او را نشنوید، چون ساحر است و سخن او شما را سحر می‏کند. همه این تهمت‏ها را به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏زدند و خود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش بینی فرمودند که بعد از وفات من دروغ‏های زیادی به من خواهند بست، نه دشمنانی که از کفار بودند، بلکه به اصطلاح پیروان خود حضرت و از میان کسانی که می‏گفتند ما به او ایمان داریم؛ و چنین هم شد. فرمود:قد کثرت علی الکذابه و ستکثر،(21) دروغ بستن بر من زیاد شده و به زودی بعد از من کسان زیادی به دروغ احادیثی را از قول من نقل می‏کنند. بعد معیاری تعیین فرمود برای این که با آن تشخیص دهید کدام حدیث راست و کدام دروغ است، و آن این که روایت را بر قرآن کریم عرضه کنید، اگر مخالف قرآن بود بدانید من نگفته‏ام. به علاوه، ائمه اطهار (علیه السلام) به عنوان کارشناسان علوم الهی بارها حدیث های دروغین نقل شده را پالایش کردند. یک مرتبه در زمان امام رضا (علیه السلام) بود که عیون اخبار الرضا (علیه السلام) نوشته شد؛ و آن روایاتی است که حضرت رضا (علیه السلام) تصحیح یا نقل فرمودند و اصحاب ایشان یادداشت کردند. در زمان امام صادق (علیه السلام) نیز چنین شرایطی پیش آمد. ابوالخطاب و دیگران دروغ هایی جعل کرده بودند و امام (علیه السلام) آن‏ها را تصفیه نموده و احادیث صحیح را معرفی کردند. به هر حال، اگر شما در حال حاضر بخواهید احادیثی را که قطعا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‏اند و همه مسلمانان به عنوان کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبول دارند شناسایی کنید، تعداد این احادیث خیلی زیاد نیست. بعضی در صدد برآمده‏اند که آن‏ها بشمارند، ولی به هر حال تعداد روایاتی که قطعا از خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده باشد خیلی زیاد نیست؛ اما روایات جعلی الی ماشاء الله است.
درباره روایاتی که به دروغ به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده شده است کتاب‏های بسیاری از شیعه و سنی نوشته شده است.
مساله‏ای که در زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مثل آفتاب روشن بود - گرچه ممکن است بعضی حمل بر تعصب کنند، ولی از این روشن‏تر چیست - این حقیقت بود که از روزی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت خود را علنی کرد، علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود معرفی فرمود.
روزی که گوسفندی ذبح کرد و به دستور قرآن که فرمود:انذر عشیرتک الاقربین(22) همه عموها، عموزاده‏ها و اقوام و خویشان را دعوت کرد و فرمود هر کس اول به من ایمان بیاورد، او جانشین من خواهد بود. هیچ کس ایمان نیاورد به جز طفلی ده یا یازده ساله، یعنی همان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام)، ابولهب و ابوجهل که عموی پیامبر بودند و بعضی از دیگران که حضور داشتند به ابی طالب نگاه کردند و خندیدند، و گفتند طولی نمی‏کشد که تو باید تابع بچه ات شوی. یعنی با تمسخر گفتند چون او جانشین پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد، او رئیس می‏شود و تو هم باید تابع او بشوی.
این جریان بارها در طول حیات پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت‏های مختلف مورد تاکید قرار گرفت. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه نبی بعدی؛(23) و روایات دیگری که مسلمانان شیعه و سنی نقل کرده‏اند، تا بالاخره هفتاد روز قبل از وفاتشان در غدیر و در آن جریانی که همه می‏دانید، مسلمان‏ها را در آن آفتاب سوزان جمع کردند، علی (علیه السلام) را بلند کردند و فرمودند این است جانشین من:من کنت مولاه فهذا علی مولاه.(24) بیست سال به صورت‏های مختلف و در آخرین روزهای زندگیشان هم به این صورت که جنبه تاریخی داشت علی (علیه السلام) را معرفی کردند. مردم تعجب می‏کردند که در گرمای ظهر، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای چه آنها را این جا جمع کرده است. هفتاد روز از واقعه غدیر خم گذشت. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفتند و همین مسلمانان‏های اصحاب بدر و حنین جمع شدند تا برای پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جانشین تعیین کنند. بعضی گفتند باید جانشین حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) از مهاجرین باشد؛ بعضی گفتند باید از انصار باشد؛ بعضی گفتند دو تا امیر برگزینیم:منا امیر و منکم امیر(25). آنچه مطرح نشد و دنبال نکردند این بود که هفتاد روز قبل، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان چه فرمودند؟ برای چه ما را در غدیر جمع کردند و ما را در آن گرما نگاه داشتند و قبل از آن، در طول بیست سال بارها علی (علیه السلام) را معرفی کرده بودند؟
هم سخنان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و هم رفتار آن حضرت تحریف شد؛ حتی بعضی از همسرانش به او تهمت‏ها زدند. سوره تحریم را بخوانید و بینید که قرآن درباره بعضی از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با چه لحنی سخن می‏گوید.
شب گذشته درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) اشاره کردم و شما بارها شنیده‏اید که علی (علیه السلام) در تمام عالم با دو چیز شناخته می‏شود. هر جا از علی (علیه السلام) سخنی گفته می‏شود، عدالت و عبادت او به ذهن می‏آید. علی (علیه السلام) از عابدترین و نیز از عادل‏ترین انسان‏ها شناخته شده بود. علی (علیه السلام) در حال بیل زدن در مزرعه هم نماز نافله می‏خواند. در هر شبانه روز پانصد یا هزار رکعت نماز می‏خواند و همه او را می‏شناختند. اما وقتی خبر رسید که علی (علیه السلام) در کوفه، در مسجد به شهادت رسیده است مردم شام گفتند مگر علی (علیه السلام) هم نماز می‏خواند؟ و همین طور سایر ائمه اطهار (علیه السلام) و بزرگان دین، هر کدام به صورتی مورد تهمت قرار گرفتند. بالاترین حجت بر تمام انسان‏ها قرآن کریم است. از روزی که حضرت آدم (علیه السلام) خلق شده است تا پایان زندگی انسان بر روی کره زمین حجتی رساتر، روشن‏تر و هدایتگرتر از قرآن نخواهد بود. اما همین قرآن را مورد تفسیرهای غلط قرار داده بودند و حالا هم چنین می‏کنند. همه طوایف مسلمین با همه اختلافی که در مذاهبشان دارند به نحوی به آیات قرآن تمسک می‏جویند. در مورد یک مسئله، هم آن که آن را اثبات می‏کند و هم آن که آن را نفی می‏کند، به آیه قرآن تمسک می‏کنند. چه آن‏ها که قابل به جبرند و چه آن‏ها که قائل به تفویض، هر دو گروه به آیات قرآن تمسک می‏کنند.یعنی قرآن مورد ابهام قرار می‏گیرد. این که چرا قرآن به گونه‏ای است که می‏توان برای آن تفسیرهای مختلفی کرد، مساله است و به بحث مفصلی احتیاج دارد. ولی قطعا عامل عمدی هم در این جریانات وجود دارد. یعنی کسانی عمدا می‏خواهند قرآن را طبق رای خودشان تفسیر کنند. همه این کارها از جهل نیست.
این تحریف‏های معنوی، مسخ شخصیت‏ها، تهمت و افتراها درباره هر گونه حجت الهی وجود دارد. روشن‏ترین حجت‏ها قرآن است و این ابهام‏ها در آن وجود دارد.
بالاترین انبیا و راهنمایان انسان‏ها، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و پس از ایشان امیر المؤمنین (علیه السلام) بود.
این ابهام‏ها درباره هر دو بزرگوار وجود داشت. می‏دانید بعد از آن که بیست و پنج سال از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشته بود، اولین کسانی که با امیر المؤمنین (علیه السلام) بیعت کردند، همان اصحاب نزدیک و بعضی از اقوام و خویشان امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند، مثل زبیر که پسر عمه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) بود. این‏ها از اولین کسانی بودند که با علی (علیه السلام) بیعت کردند و بعد از چند روز گفتند علی (علیه السلام) قاتل عثمان است. به بهانه خونخواهی عثمان، با علی (علیه السلام) جنگ کردند. بسیاری از مردم را به اشتباه انداختند که عثمان به دست علی (علیه السلام) کشته شده است، پس باید با او جنگید. همان کسانی که با او بیعت کرده بودند، ابتدا جنگ جمل و بعد هم سایر جنگ‏ها را به راه انداختند.
امروز وقتی می‏خواهیم با برادران اهل تسنن درباره اسلام، یا درباره شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و رفتار و گفتار ایشان صحبت کنیم، ابهام وجود دارد. مثال ساده‏ای بزنم تا ببینید چه قدر ابهام می‏تواند وجود داشته باشد. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول بیست و سه سال رسالت الهی خود، با مردم محشور بود، مردمی‏ترین پیغمبر و مردمی‏ترین رهبر بود.
همیشه در میان اصحاب خود به گونه‏ای بود که وقتی کسی وارد مسجد می‏شد معلوم نمی‏شد کدام پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. تا به این اندازه مردمی و به قول معروف خاکی بود.
همیشه رفتار و کردارش جلوی چشم مردم بود. آیا مردم در طول بیست و سه سال نمی‏دیدند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه وضو می‏گیرد؟ این مساله‏ای بود که برای مردم مخفی بماند؟ دست کم ده سال مردم مکه و مدینه دیده بودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه وضو می‏گیرید، بسیاری از اوقات آب وضوی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای تبریک می‏بردند. اما بعد از چندی این مساله مطرح شد که هنگام وضو گرفتن آب را چگونه بریزیم؟ مگر مردم وضو گرفتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندیده بودند؟ این که یک امر سری نبود، ساده‏تر از این امر دیگر چیست؟ کسانی می‏خواستند به رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا کنند و به ایشان تاسی داشته باشند، اما عواملی در کار بود که می‏خواست ابهام ایجاد کند و در راس این عوامل، شیطان بود. شیاطین انس هم کمک می‏کردند.
در میان همه این حوادث و در میان همه گفتارها و رفتارهایی که از انبیا و اولیا سر زده است، چیزی که قابل تحریف و مسخ نیست و ممکن نیست که آن را به غلط تفسیر کنند این است که امام حسین (علیه السلام) برای ترویج دین کشته شد، و در این راه تمام یاران او نیز شهید شدند، و حتی طفل شیرخواره او هم به شهادت رسید. این تاریخ را کسی نتوانسته است تحریف کند. البته در بعضی از جزئیات اختلاف بوده است. مثل این که جمعیتی که از کوفه آمدند سی هزار نفر بودند یا صد و بیست هزار نفر؟ کم‏تر بودند یا بیشتر؟ طبیعی هم است که به آسانی نمی‏شود آمار گرفت. در سایر قضایا هم این گونه اختلافات وجود دارد. اما اصل این حادثه و این که امام حسین (علیه السلام) در میان همه انبیا و اولیا برای دین خود قیام کرد تا آن جا که لب تشنه شهید شد و تا آن جا که زن و بچه او اسیر کردند، این قابل تحریف نیست. نه می‏توان گفت این کار نپذیرفته است و نه می‏توان گفت که این کار برای دنیا پرستی بوده است. مگر برای رسیدن به مقام راهی بهتر از این نبود؟
کسی که اهل مقام است، وقتی ببیند که جانش در خطر است راهی برای صلح پیدا می‏کند.
شب عاشورا هم به او پیشنهاد کردند، روز عاشورا هم به او پیشنهاد کردند بیا با یزید بیعت کن تا سالم بمانی. قبول نکرد و فرمود:هیهات من الذله(26)؛ جریان حر و سایر حوادث پیش آمد. به این مطالب اضافه کنید آنچه را ما معتقدیم و با سندهای متظافر ثابت شده است و قرائن فراوانی وجود دارد که امام حسین (علیه السلام) می‏دانست کشته می‏شود.
اگر کسی بگوید علم امامت نداشت و الهام خدایی نبود، بنابر حدیث هایی که از خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده بود می‏دانست که کشته می‏شود. در آن بیانی که خودش فرمود:کانی باوصالی یتقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلا(27)، گویا می‏بینیم که درندگان بیابان، گرگ‏های بیابان بند از بند من جا می‏کنند. و نیز آن خواب هایی که دیده شد. مانند آنچه در داستان علی اکبر (علیه السلام) شنیده‏اید. اگر این‏ها را ضمیمه کنیم، به این معناست که امام حسین (علیه السلام) می‏داند پایان این جریان کشته شدن است، اما با این حال، زن و فرزندانش را با خود برد. برای این که به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنیا برسد؟ در بیابان کربلا کدام شهوات انسان تامین می‏شود؟ به هیچ وجه نمی‏توان این حادثه را به گونه‏ای تفسیر کرد که این قیام برای دنیا خواهی، برای ریاست‏طلبی و برای قدرت‏طلبی بود. هیچ چیز جز این نبود که برای احیای دین جدش کشته شد.
البته ممکن است کسانی بگویند حسین (علیه السلام) اشتباه کرد. بعضی از معتصبین و ناصبی‏های منسوب به اسلام هستند که می‏گویند حق نبود که حسین (علیه السلام) این کار را بکند.
اما قبول دارند که او این کار را برای احیای دین انجام داد. این حادثه با همه ویژگی هایش یعنی ویژگی هایی که در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداکاری به ایشان مؤثر است، قابل خطا نیست؛ و در این که حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند که اگر شرایطی مثل شرایط زمان امام حسین (علیه السلام) پیش آمد، باید همان حرکت را انجام دهند، قابل تفسیر غلط نیست. البته کسی این گونه شبهه نکند که فلانی گفته است باید مردم حادثه عاشورا را تکرار کنند. می‏گوییم اگر آن شرایط پیش آمد، باید همان کار امام حسین (علیه السلام) را انجام دهیم. به هر حال، ویژگی امام حسین (علیه السلام) در این است که این حرکت او به هیچ وجه قابل تفسیر غلط نبود و چنین ابهامی در اطراف آن به وجود نمی‏آمد که برای دنیا پرستی و ریاست‏طلبی این کار را کرده باشد. این است که هر کس به این حادثه توجه کند، نور هدایت در دلش می‏تابد و وجدانش بیدار می‏شود، عواطف مذهبی او شکوفا می‏شود و احساس مسؤولیت در دلش پدید می‏آید. آیا دینی که سزاوار است شخصیتی مانند حسین (علیه السلام) با تمام بستگان و حتی با طفل شیر خواره‏اش برای آن شهید شود، من و شما در برابر آن مسؤولیت نداریم؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ این است که ان الحسین... مصباح الهدی این چراغی است برافروخته فراروی انسانیت تا روز قیامت، که هر کس از هر جا به این چراغ نگاه کند راه را پیدا می‏کند و کسی نمی‏تواند در آن ابهامی ایجاد کند.
این یک طرف قضیه است که دیدیم مسلمان از ابتدا، لااقل از اولین روزهای شهادت امام حسین (علیه السلام) که حرکت توابین شروع شد تا امروز، همه در بزرگداشت این قیام اهتمام داشته‏اند، در گریه کردن، در فداکاری کردن، در عشق بازی کردن با نام حسین (علیه السلام)، یک ذره خاک کربلا را می‏آورند و با چه قداستی احترام می‏کنند. اگر روزی به بیماری صعب العلاجی مبتلا شوند به اندازه دانه عدسی از آن تناول می‏کنند تا شفا پیدا کنند. این یک سوی قضیه است.
طرف دیگر قضیه را هم توجه کنید. چقدر تلاش شد تا نام حسین (علیه السلام) از بین برود.
آن‏ها چه دشمنی با حسین (علیه السلام) داشتند؟ نام حسین (علیه السلام) با زندگی آن‏ها چه می‏کرد که حاضر شدند انسان هایی را بکشند برای این که دیگر مردم به زیارت امام حسین (علیه السلام) نروند؟ حاضر شدند آب بر قبر حسین (علیه السلام) ببندند تا آثاری از قبر حسین (علیه السلام) باقی نماند.
روی قبر مطهر زراعت کنند: آن را شخم بزنند، بذر بپاشند که معلوم نشود این جا کجا بوده است. چرا این گونه بوده است؟ از این دشمنی‏ها چه بهره‏ای نصیبشان می‏شد؟ راه دور نرویم؛ هنوز در بین ما پیر مردها و پیرزن هایی هستند که آغاز سلطنت آن نابکار را به یاد دارند که عزاداری را ممنوع کرده بود. وعاظ حق نداشتند لباس روحانیت بپوشند.
اجازه نمی‏دادند از جایی صدای مرثیه خوانی بلند شود و مجلسی به نام امام حسین (علیه السلام) تشکیل شود. بنده چهار - پنج ساله بودم و یادم هست که شب از روضه خوانان دعوت می‏کردند، کت و شلوار می‏پوشید، می‏آمد داخل دالان منزل لباس خود را عوض می‏کرد، عمامه می‏گذاشت و می‏آمد در زیر زمین خانه و آرام روضه می‏خواند که مبادا صدای روضه‏اش به کوچه برسد و ماموران دولتی از او تعقیب کنند. این چیزی است که خودم به خاطر دارم.
مگر نام سیدالشهداء (علیه السلام) چه مشکلی برای حکومت پهلوی داشت؟ چرا این قدر دشمنی می‏کنند؟ چرا امروز هم به صورت مدرن با نام سیدالشهداء (علیه السلام) دشمنی می‏کنند؟
این‏ها که به اصطلاح خودشان، خود را روشنفکر دینی می‏دانند و بهتر است بگوییم بی دینان تاریک فکر! چون نه از دین بهره‏ای دارند و نه از فکر اثری، این دشمنی که این‏ها با نام حسین (علیه السلام) چه دشمنی است؟ چه اصراری دارند بر این که شهادت امام حسین (علیه السلام) قضیه‏ای عادی و یا عکس العملی در برابر خشونت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده؟!
می‏گویند پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ بدر با بنی امیه خشونت کرد، در این جا هم بنی امیه آتش جنگ را برافروختند و پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش را کشتند. این هم نتیجه آن خشونت بود!(28)
بالاخره در جنگ، نان و حلوا پخش نمی‏کنند. در جنگ بدر، هم از مسلمان‏ها و هم از کفار کشته شدند؛ ولی از کفار بیش‏تر کشته شدند و خدا مسلمان‏ها را پیروز کرد. می‏گویند چون در جنگ بدر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با بنی امیه با خشونت برخورد کرد، فرزندان بنی امیه هم با اولاد همان کار را کردند. این یک امر طبیعی و عکس العمل زندگی بوده است.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‏بایست آن‏ها را نمی‏کشت تا بچه‏هایشان هم بچه‏های او را نکشند! این چیز مهمی نیست! به اصطلاح این روشنفکران کسانی که می‏خواهند از عاشورا درس بگیرند باید این گونه درس بگیرند که در برابر هیچ کس خشونت در پیش نگیرند تا با بچه هایشان خشونت نشود. آن‏ها می‏گویند باید از عاشورا این گونه درس گرفت. در نظر این افراد باید جهاد دفاع و امر به معروف و نهی از منکر تعطیل شود تا کسی به دیگری کار نداشته باشد. یعنی خدا که دستور داد قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم و ینصرکم علیهم و یشف صدور قوم مؤمنین(29) العیاذ بالله خدا بیجا کرد که فرمود با مشرکین بجنگید تا خدا آن‏ها را به دست شما عذاب کند! یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم رسوایشان کند، و ینصرکم علیهم و شما را بر آن‏ها پیروز کند و یشف صدور قوم مؤمنین تا دل‏های مؤمنان شاد شود. این‏ها آیه قرآن است. باز نگویند خشونت طلب هستی، تئوریسین خشونت هستی.
آنچه خواندم آیه قرآن است. اما این روشنفکران می‏گویند قرآن بی خود گفته است. نباید خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه کرده است! پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که در جنگ بدر شرکت کرد اشتباه کرد، و نتیجه اشتباه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که فرزندش را کشتند! اما یزیدیان تبرئه شدند. آن‏ها گناهی نداشتند؛ کارشان عکس العملی طبیعی بیش نبود.
وقتی پدری را می‏کشتند، پسر مقتول هم می‏آید پسر قاتل را می‏کشد. این می‏شود اسلام مدرن و قرائت جدید از اسلام! این مطالب در روزنامه‏های کثیر الانتشار جمهوری اسلامی ایران چاپ می‏شود و به خورد جوان‏های معصوم ما داده می‏شود، تا این جوان‏ها بعد از این، حسین (علیه السلام) را این گونه بشناسند. چرا این‏ها با حسین (علیه السلام) دشمنی می‏کنند؟ جوابش روشن است: حسین (علیه السلام) چراغ هدایت است. او نمی‏گذارد فضا تاریک شود تا مردم به گمراهی بیفتند. او راه را روشن می‏کند، وظیفه مردم را روشن می‏کند که چه باید بکنند، چگونه از دین خود حمایت کنند، نمی‏گذارد مردم به بهانه تساهل و تسامح، بی غیرت شوند. او می‏گوید هیهات منا الذله با این مکتب چه کنند؟ او را تطمیع کنند؟ بگویند به تو پول می‏دهیم؟ مگر حسین (علیه السلام) پول قبول کرد؟ مگر حسین (علیه السلام) ریاست پذیرفت؟ اگر بگویند تو را می‏کشیم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به کشتن داد.
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. اگر کسی پیرو حسین (علیه السلام) شد، نه از آن تطمیع‏ها اثر می‏پذیرد، نه از این تهدیدها می‏هراسد. حتما به خاطر دارید که در جریان نهضت، جوان‏ها سینه شان را باز می‏کردند و به ارتشی‏های پهلوی می‏گفتند بزن! از کشته شدن باک نداشتند و این رمز پیروزی بود. اگر کسی از مرگ نترسید پیروز است.