تا این جا درباره اهمیت و بزرگی این حادثه و آثاری که بیش از سیزده قرن در جامعه داشته است توجه دادیم و یاد آوری کردیم. مطلب دیگری که شما از بزرگان و از سروران ما، از مرثیه خوانان و وعاظ شنیدهاید، این است که شما اگر هر زمان درباره شخصیت انبیاء و اولیای خدا مطالعه بفرمایید، میبینید حتی در زمان خودشان ابهام هایی درباره شخصیت، رفتار و گفتارشان وجود داشته است و بعد از وفاتشان چندین برابر بر این ابهامها افزوده شده است. خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مثل سایر انبیاء، به زشتترین تهمتها متهم شدند؛ گفتند این شخص عقلش را از دست داده و مجنون است، به حرف او گوش ندهید! گفتند او سحر میکند و جادوگر است! به جوانها سفارش میکردند که وقتی میبینید آن حضرت مشغول سخن گفتن است انگشت خود را در گوش هایتان بگذارید یا در گوش خود پنبه فرو کنید تا صدای او را نشنوید، چون ساحر است و سخن او شما را سحر میکند. همه این تهمتها را به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میزدند و خود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش بینی فرمودند که بعد از وفات من دروغهای زیادی به من خواهند بست، نه دشمنانی که از کفار بودند، بلکه به اصطلاح پیروان خود حضرت و از میان کسانی که میگفتند ما به او ایمان داریم؛ و چنین هم شد. فرمود:قد کثرت علی الکذابه و ستکثر،(21) دروغ بستن بر من زیاد شده و به زودی بعد از من کسان زیادی به دروغ احادیثی را از قول من نقل میکنند. بعد معیاری تعیین فرمود برای این که با آن تشخیص دهید کدام حدیث راست و کدام دروغ است، و آن این که روایت را بر قرآن کریم عرضه کنید، اگر مخالف قرآن بود بدانید من نگفتهام. به علاوه، ائمه اطهار (علیه السلام) به عنوان کارشناسان علوم الهی بارها حدیث های دروغین نقل شده را پالایش کردند. یک مرتبه در زمان امام رضا (علیه السلام) بود که عیون اخبار الرضا (علیه السلام) نوشته شد؛ و آن روایاتی است که حضرت رضا (علیه السلام) تصحیح یا نقل فرمودند و اصحاب ایشان یادداشت کردند. در زمان امام صادق (علیه السلام) نیز چنین شرایطی پیش آمد. ابوالخطاب و دیگران دروغ هایی جعل کرده بودند و امام (علیه السلام) آنها را تصفیه نموده و احادیث صحیح را معرفی کردند. به هر حال، اگر شما در حال حاضر بخواهید احادیثی را که قطعا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند و همه مسلمانان به عنوان کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبول دارند شناسایی کنید، تعداد این احادیث خیلی زیاد نیست. بعضی در صدد برآمدهاند که آنها بشمارند، ولی به هر حال تعداد روایاتی که قطعا از خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده باشد خیلی زیاد نیست؛ اما روایات جعلی الی ماشاء الله است.
درباره روایاتی که به دروغ به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده شده است کتابهای بسیاری از شیعه و سنی نوشته شده است.
مسالهای که در زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مثل آفتاب روشن بود - گرچه ممکن است بعضی حمل بر تعصب کنند، ولی از این روشنتر چیست - این حقیقت بود که از روزی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت خود را علنی کرد، علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود معرفی فرمود.
روزی که گوسفندی ذبح کرد و به دستور قرآن که فرمود:انذر عشیرتک الاقربین(22) همه عموها، عموزادهها و اقوام و خویشان را دعوت کرد و فرمود هر کس اول به من ایمان بیاورد، او جانشین من خواهد بود. هیچ کس ایمان نیاورد به جز طفلی ده یا یازده ساله، یعنی همان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام)، ابولهب و ابوجهل که عموی پیامبر بودند و بعضی از دیگران که حضور داشتند به ابی طالب نگاه کردند و خندیدند، و گفتند طولی نمیکشد که تو باید تابع بچه ات شوی. یعنی با تمسخر گفتند چون او جانشین پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد، او رئیس میشود و تو هم باید تابع او بشوی.
این جریان بارها در طول حیات پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورتهای مختلف مورد تاکید قرار گرفت. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه نبی بعدی؛(23) و روایات دیگری که مسلمانان شیعه و سنی نقل کردهاند، تا بالاخره هفتاد روز قبل از وفاتشان در غدیر و در آن جریانی که همه میدانید، مسلمانها را در آن آفتاب سوزان جمع کردند، علی (علیه السلام) را بلند کردند و فرمودند این است جانشین من:من کنت مولاه فهذا علی مولاه.(24) بیست سال به صورتهای مختلف و در آخرین روزهای زندگیشان هم به این صورت که جنبه تاریخی داشت علی (علیه السلام) را معرفی کردند. مردم تعجب میکردند که در گرمای ظهر، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای چه آنها را این جا جمع کرده است. هفتاد روز از واقعه غدیر خم گذشت. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفتند و همین مسلمانانهای اصحاب بدر و حنین جمع شدند تا برای پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جانشین تعیین کنند. بعضی گفتند باید جانشین حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) از مهاجرین باشد؛ بعضی گفتند باید از انصار باشد؛ بعضی گفتند دو تا امیر برگزینیم:منا امیر و منکم امیر(25). آنچه مطرح نشد و دنبال نکردند این بود که هفتاد روز قبل، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان چه فرمودند؟ برای چه ما را در غدیر جمع کردند و ما را در آن گرما نگاه داشتند و قبل از آن، در طول بیست سال بارها علی (علیه السلام) را معرفی کرده بودند؟
هم سخنان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و هم رفتار آن حضرت تحریف شد؛ حتی بعضی از همسرانش به او تهمتها زدند. سوره تحریم را بخوانید و بینید که قرآن درباره بعضی از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با چه لحنی سخن میگوید.
شب گذشته درباره امیرالمؤمنین (علیه السلام) اشاره کردم و شما بارها شنیدهاید که علی (علیه السلام) در تمام عالم با دو چیز شناخته میشود. هر جا از علی (علیه السلام) سخنی گفته میشود، عدالت و عبادت او به ذهن میآید. علی (علیه السلام) از عابدترین و نیز از عادلترین انسانها شناخته شده بود. علی (علیه السلام) در حال بیل زدن در مزرعه هم نماز نافله میخواند. در هر شبانه روز پانصد یا هزار رکعت نماز میخواند و همه او را میشناختند. اما وقتی خبر رسید که علی (علیه السلام) در کوفه، در مسجد به شهادت رسیده است مردم شام گفتند مگر علی (علیه السلام) هم نماز میخواند؟ و همین طور سایر ائمه اطهار (علیه السلام) و بزرگان دین، هر کدام به صورتی مورد تهمت قرار گرفتند. بالاترین حجت بر تمام انسانها قرآن کریم است. از روزی که حضرت آدم (علیه السلام) خلق شده است تا پایان زندگی انسان بر روی کره زمین حجتی رساتر، روشنتر و هدایتگرتر از قرآن نخواهد بود. اما همین قرآن را مورد تفسیرهای غلط قرار داده بودند و حالا هم چنین میکنند. همه طوایف مسلمین با همه اختلافی که در مذاهبشان دارند به نحوی به آیات قرآن تمسک میجویند. در مورد یک مسئله، هم آن که آن را اثبات میکند و هم آن که آن را نفی میکند، به آیه قرآن تمسک میکنند. چه آنها که قابل به جبرند و چه آنها که قائل به تفویض، هر دو گروه به آیات قرآن تمسک میکنند.یعنی قرآن مورد ابهام قرار میگیرد. این که چرا قرآن به گونهای است که میتوان برای آن تفسیرهای مختلفی کرد، مساله است و به بحث مفصلی احتیاج دارد. ولی قطعا عامل عمدی هم در این جریانات وجود دارد. یعنی کسانی عمدا میخواهند قرآن را طبق رای خودشان تفسیر کنند. همه این کارها از جهل نیست.
این تحریفهای معنوی، مسخ شخصیتها، تهمت و افتراها درباره هر گونه حجت الهی وجود دارد. روشنترین حجتها قرآن است و این ابهامها در آن وجود دارد.
بالاترین انبیا و راهنمایان انسانها، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و پس از ایشان امیر المؤمنین (علیه السلام) بود.
این ابهامها درباره هر دو بزرگوار وجود داشت. میدانید بعد از آن که بیست و پنج سال از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشته بود، اولین کسانی که با امیر المؤمنین (علیه السلام) بیعت کردند، همان اصحاب نزدیک و بعضی از اقوام و خویشان امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند، مثل زبیر که پسر عمه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) بود. اینها از اولین کسانی بودند که با علی (علیه السلام) بیعت کردند و بعد از چند روز گفتند علی (علیه السلام) قاتل عثمان است. به بهانه خونخواهی عثمان، با علی (علیه السلام) جنگ کردند. بسیاری از مردم را به اشتباه انداختند که عثمان به دست علی (علیه السلام) کشته شده است، پس باید با او جنگید. همان کسانی که با او بیعت کرده بودند، ابتدا جنگ جمل و بعد هم سایر جنگها را به راه انداختند.
امروز وقتی میخواهیم با برادران اهل تسنن درباره اسلام، یا درباره شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و رفتار و گفتار ایشان صحبت کنیم، ابهام وجود دارد. مثال سادهای بزنم تا ببینید چه قدر ابهام میتواند وجود داشته باشد. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول بیست و سه سال رسالت الهی خود، با مردم محشور بود، مردمیترین پیغمبر و مردمیترین رهبر بود.
همیشه در میان اصحاب خود به گونهای بود که وقتی کسی وارد مسجد میشد معلوم نمیشد کدام پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. تا به این اندازه مردمی و به قول معروف خاکی بود.
همیشه رفتار و کردارش جلوی چشم مردم بود. آیا مردم در طول بیست و سه سال نمیدیدند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه وضو میگیرد؟ این مسالهای بود که برای مردم مخفی بماند؟ دست کم ده سال مردم مکه و مدینه دیده بودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه وضو میگیرید، بسیاری از اوقات آب وضوی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای تبریک میبردند. اما بعد از چندی این مساله مطرح شد که هنگام وضو گرفتن آب را چگونه بریزیم؟ مگر مردم وضو گرفتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندیده بودند؟ این که یک امر سری نبود، سادهتر از این امر دیگر چیست؟ کسانی میخواستند به رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا کنند و به ایشان تاسی داشته باشند، اما عواملی در کار بود که میخواست ابهام ایجاد کند و در راس این عوامل، شیطان بود. شیاطین انس هم کمک میکردند.
در میان همه این حوادث و در میان همه گفتارها و رفتارهایی که از انبیا و اولیا سر زده است، چیزی که قابل تحریف و مسخ نیست و ممکن نیست که آن را به غلط تفسیر کنند این است که امام حسین (علیه السلام) برای ترویج دین کشته شد، و در این راه تمام یاران او نیز شهید شدند، و حتی طفل شیرخواره او هم به شهادت رسید. این تاریخ را کسی نتوانسته است تحریف کند. البته در بعضی از جزئیات اختلاف بوده است. مثل این که جمعیتی که از کوفه آمدند سی هزار نفر بودند یا صد و بیست هزار نفر؟ کمتر بودند یا بیشتر؟ طبیعی هم است که به آسانی نمیشود آمار گرفت. در سایر قضایا هم این گونه اختلافات وجود دارد. اما اصل این حادثه و این که امام حسین (علیه السلام) در میان همه انبیا و اولیا برای دین خود قیام کرد تا آن جا که لب تشنه شهید شد و تا آن جا که زن و بچه او اسیر کردند، این قابل تحریف نیست. نه میتوان گفت این کار نپذیرفته است و نه میتوان گفت که این کار برای دنیا پرستی بوده است. مگر برای رسیدن به مقام راهی بهتر از این نبود؟
کسی که اهل مقام است، وقتی ببیند که جانش در خطر است راهی برای صلح پیدا میکند.
شب عاشورا هم به او پیشنهاد کردند، روز عاشورا هم به او پیشنهاد کردند بیا با یزید بیعت کن تا سالم بمانی. قبول نکرد و فرمود:هیهات من الذله(26)؛ جریان حر و سایر حوادث پیش آمد. به این مطالب اضافه کنید آنچه را ما معتقدیم و با سندهای متظافر ثابت شده است و قرائن فراوانی وجود دارد که امام حسین (علیه السلام) میدانست کشته میشود.
اگر کسی بگوید علم امامت نداشت و الهام خدایی نبود، بنابر حدیث هایی که از خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده بود میدانست که کشته میشود. در آن بیانی که خودش فرمود:کانی باوصالی یتقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلا(27)، گویا میبینیم که درندگان بیابان، گرگهای بیابان بند از بند من جا میکنند. و نیز آن خواب هایی که دیده شد. مانند آنچه در داستان علی اکبر (علیه السلام) شنیدهاید. اگر اینها را ضمیمه کنیم، به این معناست که امام حسین (علیه السلام) میداند پایان این جریان کشته شدن است، اما با این حال، زن و فرزندانش را با خود برد. برای این که به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنیا برسد؟ در بیابان کربلا کدام شهوات انسان تامین میشود؟ به هیچ وجه نمیتوان این حادثه را به گونهای تفسیر کرد که این قیام برای دنیا خواهی، برای ریاستطلبی و برای قدرتطلبی بود. هیچ چیز جز این نبود که برای احیای دین جدش کشته شد.
البته ممکن است کسانی بگویند حسین (علیه السلام) اشتباه کرد. بعضی از معتصبین و ناصبیهای منسوب به اسلام هستند که میگویند حق نبود که حسین (علیه السلام) این کار را بکند.
اما قبول دارند که او این کار را برای احیای دین انجام داد. این حادثه با همه ویژگی هایش یعنی ویژگی هایی که در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداکاری به ایشان مؤثر است، قابل خطا نیست؛ و در این که حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند که اگر شرایطی مثل شرایط زمان امام حسین (علیه السلام) پیش آمد، باید همان حرکت را انجام دهند، قابل تفسیر غلط نیست. البته کسی این گونه شبهه نکند که فلانی گفته است باید مردم حادثه عاشورا را تکرار کنند. میگوییم اگر آن شرایط پیش آمد، باید همان کار امام حسین (علیه السلام) را انجام دهیم. به هر حال، ویژگی امام حسین (علیه السلام) در این است که این حرکت او به هیچ وجه قابل تفسیر غلط نبود و چنین ابهامی در اطراف آن به وجود نمیآمد که برای دنیا پرستی و ریاستطلبی این کار را کرده باشد. این است که هر کس به این حادثه توجه کند، نور هدایت در دلش میتابد و وجدانش بیدار میشود، عواطف مذهبی او شکوفا میشود و احساس مسؤولیت در دلش پدید میآید. آیا دینی که سزاوار است شخصیتی مانند حسین (علیه السلام) با تمام بستگان و حتی با طفل شیر خوارهاش برای آن شهید شود، من و شما در برابر آن مسؤولیت نداریم؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ این است که ان الحسین... مصباح الهدی این چراغی است برافروخته فراروی انسانیت تا روز قیامت، که هر کس از هر جا به این چراغ نگاه کند راه را پیدا میکند و کسی نمیتواند در آن ابهامی ایجاد کند.
این یک طرف قضیه است که دیدیم مسلمان از ابتدا، لااقل از اولین روزهای شهادت امام حسین (علیه السلام) که حرکت توابین شروع شد تا امروز، همه در بزرگداشت این قیام اهتمام داشتهاند، در گریه کردن، در فداکاری کردن، در عشق بازی کردن با نام حسین (علیه السلام)، یک ذره خاک کربلا را میآورند و با چه قداستی احترام میکنند. اگر روزی به بیماری صعب العلاجی مبتلا شوند به اندازه دانه عدسی از آن تناول میکنند تا شفا پیدا کنند. این یک سوی قضیه است.
طرف دیگر قضیه را هم توجه کنید. چقدر تلاش شد تا نام حسین (علیه السلام) از بین برود.
آنها چه دشمنی با حسین (علیه السلام) داشتند؟ نام حسین (علیه السلام) با زندگی آنها چه میکرد که حاضر شدند انسان هایی را بکشند برای این که دیگر مردم به زیارت امام حسین (علیه السلام) نروند؟ حاضر شدند آب بر قبر حسین (علیه السلام) ببندند تا آثاری از قبر حسین (علیه السلام) باقی نماند.
روی قبر مطهر زراعت کنند: آن را شخم بزنند، بذر بپاشند که معلوم نشود این جا کجا بوده است. چرا این گونه بوده است؟ از این دشمنیها چه بهرهای نصیبشان میشد؟ راه دور نرویم؛ هنوز در بین ما پیر مردها و پیرزن هایی هستند که آغاز سلطنت آن نابکار را به یاد دارند که عزاداری را ممنوع کرده بود. وعاظ حق نداشتند لباس روحانیت بپوشند.
اجازه نمیدادند از جایی صدای مرثیه خوانی بلند شود و مجلسی به نام امام حسین (علیه السلام) تشکیل شود. بنده چهار - پنج ساله بودم و یادم هست که شب از روضه خوانان دعوت میکردند، کت و شلوار میپوشید، میآمد داخل دالان منزل لباس خود را عوض میکرد، عمامه میگذاشت و میآمد در زیر زمین خانه و آرام روضه میخواند که مبادا صدای روضهاش به کوچه برسد و ماموران دولتی از او تعقیب کنند. این چیزی است که خودم به خاطر دارم.
مگر نام سیدالشهداء (علیه السلام) چه مشکلی برای حکومت پهلوی داشت؟ چرا این قدر دشمنی میکنند؟ چرا امروز هم به صورت مدرن با نام سیدالشهداء (علیه السلام) دشمنی میکنند؟
اینها که به اصطلاح خودشان، خود را روشنفکر دینی میدانند و بهتر است بگوییم بی دینان تاریک فکر! چون نه از دین بهرهای دارند و نه از فکر اثری، این دشمنی که اینها با نام حسین (علیه السلام) چه دشمنی است؟ چه اصراری دارند بر این که شهادت امام حسین (علیه السلام) قضیهای عادی و یا عکس العملی در برابر خشونت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده؟!
میگویند پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ بدر با بنی امیه خشونت کرد، در این جا هم بنی امیه آتش جنگ را برافروختند و پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش را کشتند. این هم نتیجه آن خشونت بود!(28)
بالاخره در جنگ، نان و حلوا پخش نمیکنند. در جنگ بدر، هم از مسلمانها و هم از کفار کشته شدند؛ ولی از کفار بیشتر کشته شدند و خدا مسلمانها را پیروز کرد. میگویند چون در جنگ بدر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با بنی امیه با خشونت برخورد کرد، فرزندان بنی امیه هم با اولاد همان کار را کردند. این یک امر طبیعی و عکس العمل زندگی بوده است.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میبایست آنها را نمیکشت تا بچههایشان هم بچههای او را نکشند! این چیز مهمی نیست! به اصطلاح این روشنفکران کسانی که میخواهند از عاشورا درس بگیرند باید این گونه درس بگیرند که در برابر هیچ کس خشونت در پیش نگیرند تا با بچه هایشان خشونت نشود. آنها میگویند باید از عاشورا این گونه درس گرفت. در نظر این افراد باید جهاد دفاع و امر به معروف و نهی از منکر تعطیل شود تا کسی به دیگری کار نداشته باشد. یعنی خدا که دستور داد قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم و ینصرکم علیهم و یشف صدور قوم مؤمنین(29) العیاذ بالله خدا بیجا کرد که فرمود با مشرکین بجنگید تا خدا آنها را به دست شما عذاب کند! یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم رسوایشان کند، و ینصرکم علیهم و شما را بر آنها پیروز کند و یشف صدور قوم مؤمنین تا دلهای مؤمنان شاد شود. اینها آیه قرآن است. باز نگویند خشونت طلب هستی، تئوریسین خشونت هستی.
آنچه خواندم آیه قرآن است. اما این روشنفکران میگویند قرآن بی خود گفته است. نباید خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه کرده است! پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که در جنگ بدر شرکت کرد اشتباه کرد، و نتیجه اشتباه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که فرزندش را کشتند! اما یزیدیان تبرئه شدند. آنها گناهی نداشتند؛ کارشان عکس العملی طبیعی بیش نبود.
وقتی پدری را میکشتند، پسر مقتول هم میآید پسر قاتل را میکشد. این میشود اسلام مدرن و قرائت جدید از اسلام! این مطالب در روزنامههای کثیر الانتشار جمهوری اسلامی ایران چاپ میشود و به خورد جوانهای معصوم ما داده میشود، تا این جوانها بعد از این، حسین (علیه السلام) را این گونه بشناسند. چرا اینها با حسین (علیه السلام) دشمنی میکنند؟ جوابش روشن است: حسین (علیه السلام) چراغ هدایت است. او نمیگذارد فضا تاریک شود تا مردم به گمراهی بیفتند. او راه را روشن میکند، وظیفه مردم را روشن میکند که چه باید بکنند، چگونه از دین خود حمایت کنند، نمیگذارد مردم به بهانه تساهل و تسامح، بی غیرت شوند. او میگوید هیهات منا الذله با این مکتب چه کنند؟ او را تطمیع کنند؟ بگویند به تو پول میدهیم؟ مگر حسین (علیه السلام) پول قبول کرد؟ مگر حسین (علیه السلام) ریاست پذیرفت؟ اگر بگویند تو را میکشیم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به کشتن داد.
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. اگر کسی پیرو حسین (علیه السلام) شد، نه از آن تطمیعها اثر میپذیرد، نه از این تهدیدها میهراسد. حتما به خاطر دارید که در جریان نهضت، جوانها سینه شان را باز میکردند و به ارتشیهای پهلوی میگفتند بزن! از کشته شدن باک نداشتند و این رمز پیروزی بود. اگر کسی از مرگ نترسید پیروز است.