تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد دوم
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

4. مشروعیّت حكومت در اسلام

از دیدگاه اسلامى، همان عقلى كه به انسان مى‌گوید: فلان كار خوب است و فلان كار بد، همان عقلى كه به انسان مى‌گوید: پدر، مادر، معلم و مردم بر تو حقّى دارند و تو باید حقّ آنها را ادا كنى، به انسان مى‌گوید: خدایى كه جهان، تو و همه انسانها را آفریده، حقوقش بر انسان از حقوق دیگران بیشتر و عظیم‌تر است و انسان باید آنها را ادا كند. حال خدایى كه ما را آفریده است و مالك وجود ما و همه انسانهاست و همه چیز با اراده او وجود مى‌یابد و اگر اراده كند هر چیزى نابود مى‌شود، اگر كسى را براى اجراى احكام و قوانین خود معیّن كرد، او مشروعیّت پیدا مى‌كند و دیگر نیازى به پذیرش و یا عدم پذیرش مردم نیست. وقتى خداوندى كه بیشترین حقوق را بر انسانها دارد ـ بلكه همه حقوق در اصل از اوست ـ حقّ حكومت و ولایت بر مردم را به پیامبر، امام معصوم و یا جانشین امام معصوم واگذار كرد، او حق دارد
( صفحه 211 )
احكام الهى را، در جامعه، پیاده كند؛ چون از ناحیه كسى نصب شده است كه همه هستى، همه خوبى‌ها، حقوق و زیبایى‌ها از اوست.
بنابراین، در درون نظریه حكومت اسلامى كه بر اساس آن حاكم اسلامى از طرف خداوند حقّ اجراى قوانین و احكام الهى را دارد و مى‌تواند با مجرمان و متخلّفان برخورد كند و آنان را به مجازات برساند، هیچ نوع تعارض وجود ندارد و آن نظریه منطبق با اصول عقلانى است. البته این نظریه نزد كسانى قابل قبول است كه معتقد به خداوند باشند و الّا اگر كسى خداوند را قبول نداشت، مسلّماً این نظریه را نمى‌پذیرد و ما ابتدا باید وجود خداوند و اصل توحید را براى او اثبات كنیم، آن گاه اگر معتقد به خداوند گردید و مسلمان شد، جاى آن دارد كه بنشینیم و درباره نظریه اسلام در باب حكومت با او بحث كنیم. پس نزد كسانى كه معتقد به خداوند، پیامبر و دین اسلام هستند، معقول‌ترین راهى كه مى‌توان براى مشروعیّت حكومت تصور كرد، این است كه خداى هستى‌آفرین در راستاى رعایت مصالح جامعه حقّ حكومت بر مردم را به یكى از بندگان خود واگذار و او را براى حكومت نصب مى‌كند.
در پرتو آشنایى با اسلام و همچنین شناخت نظریه سیاسى اسلام، در مى‌یابیم كه فوق حقوقى كه انسانها بر یكدیگر دارند، حقّ دیگرى وجود دارد و آن حقّ خداوند بر انسانهاست. بر این اساس، اگر خداوند به بنده خود فرمان دهد كه كارى را انجام دهد، ولو به ضرر او باشد، باید انجام دهد؛ چون وجود بنده ملك خداست و به او تعلق دارد و او مى‌تواند در ملك خود تصرف كند. البته خداوند به جهت لطف، كرم و رحمت بى‌كرانش به زیان و ضرر مخلوقات خود امر و نهیى صادر نمى‌كند و او ضرر كسى را نمى‌خواهد و اوامر و نواهى او به نفع انسانها و به خیر و مصلحت دنیا و آخرت آنهاست. اگر به جهت اجراى دستورات خداوند زیانى در دنیا متوجه آنها گردد و مثلا چند روزى از لذّت‌ها و نعمت‌هاى مادّى آنها كاسته شود، خداوند در آخرت جبران مى‌كند و هزاران برابر آنچه در دنیا از آنها گرفته شده بود، به آنها پاداش و عوض مى‌دهد.