برخى به ما مىگویند سلیقه خود را بر دیگران تحمیل نكنید، اصلا مگر دین هم امرى سلیقهاى است و حد و حدود آن و تفسیر آن با سلیقه افراد مشخص مىشود؟ سلیقه مربوط به شیوهها و روشهایى است كه انسانها در زندگى عادى خود دارند؛ مثل سلیقهاى كه افراد در انتخاب جنس و رنگ لباس دارند، در اینجا كسى نباید سلیقه خود را بر دیگران تحمیل كند. اما اعتقادات سلیقه بردار نیست كه كسى بگوید سلیقه من این است كه خدا یكى است و آن یكى، العیاذ بالله، بگوید سلیقه من این است كه چندین خدا داریم همچنین شریعت و احكام الهى تابع سلیقهها و خواستهاى مردم نیست تا ما بگوییم باید این سلیقهها را تحمّل كرد و كسى نباید سلیقه دیگران را رد كند و در پى تحمیل خواست و سلیقه خود باشد. پس مباحث اعتقادى، ضروریات اسلام، احكام اسلام، باورها و ارزشهاى الهى سلیقهبردار نیستند و در مورد آنها همه سلیقهها را باید كنار گذاشت.
حاصل این كه شعار مطلقنكردن رأى و نظر فقط در ارتباط با مسائل فرعى و ظنّى دین صحیح است. در آنجا نیز نظر كسانى پذیرفته است كه با پشتوانه و اندوخته فراوان علمى و
( صفحه 303 )
آشنایى با دین و اجتهاد در مسائل دینى و فقهى و با اتخاذ روش صحیح اجتهادى و متد قابل قبول به استنباط مىپردازند و فتوا و رأى خود را استخراج و بیان مىكنند. اصطلاحاً از كسى كه چنین شایستگىاى داشته باشد، به «فقیه» تعبیر مىشود و اینجاست كه گفته مىشود كه نباید فقیهى رأى و فتواى خود را بر فقیه دیگر تحمیل كند. مسلماً دو فقیه اختلاف فتوا دارند و هیچ گاه یكى از آنها درصدد بر نمىآید فتواى خود را بر دیگرى تحمیل كند. اما در اعتقادات، اصول و قطعیّات اسلام نباید انسان سلیقه و نظر خود را اعمال كند. در اینجا تنها همان چیزى صحیح است كه 1400 سال پیش پیامبر و سپس ائمه اطهار، صلوات الله علیهم اجمعین، فرمودهاند و همه علما و فقها نیز بر آن اتفاق داشتهاند و در باب قطعیّات اسلام هر قرائتى جز قرائت پیامبر و ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ باطل است، و به هیچوجه پذیرفتنى نیست كه كسى بگوید من قرائت جدیدى از دین دارم و در واقع چنین اظهاراتى از مصادیق بارز بدعتگذارى در دین است كه اسلامشناسان راستین باید با جدّیت با آن مبارزه كنند تا مشمول لعن و نفرین خدا و فرشتگان و بندگان شایسته خدا نگردند.
والسلام