در مورد آزادى گفتیم، مفهوم آزادى كه در فرهنگ سیاسى و ادبیات سیاسى ما مطرح است، ابتدا به عنوان ترجمه واژه «لیبرالیسم»(54) كه در غرب رایج است، به كار گرفته مىشد. همچنین واژه «تحمّل» كه در مقابل خشونت به كار مىرود، برگردان و ترجمه واژه «تولرانس»(55) است كه در زبان انگلیسى استعمال مىگردد و یا «تالرنس» فرانسوى است. به هر حال، این مفهوم و اصطلاح در ادبیات غرب رایج است. البته اشكالى ندارد كه مفهوم و اصطلاحى كه در زبان بیگانه كاربرد دارد و برخوردار از شفافیّت و معناى رسایى است، ما عین همان اصطلاح و یا معادلش را در ادبیات خودمان وارد كنیم و مورد بهرهبردارى قرار دهیم. اما نكتهاى كه نباید از آن غفلت داشت این است كه گاهى این مفاهیم وارداتى داراى حدود و قیود و بارهاى معنایى ویژهاى هستند و در آنها بارهاى ارزشى متناسب با فرهنگى كه آن اصطلاح در آن شكل گرفته، اِشراب شده است. یعنى وقتى در فرهنگى واژهاى به كار مىرود، یك بار ارزشى مثبت و یا منفى نیز دربر دارد، اما وقتى آن واژه به فرهنگ دیگرى ـ كه با فرهنگ مبدء بیگانه است ـ
( صفحه 259 )
منتقل مىگردد، بار ارزشى خود را از دست مىدهد، و یا بالعكس بار ارزشى جدیدى از زبان دوم كسب مىكند. توضیح این كه:
همان طور كه «آزادى» از فرهنگ غرب در ادبیات ما وارد شد و به دلیل این كه این واژه در غرب گستره وسیعى داشت و به معناى بىبندوبارى جنسى نیز به كار مىرفت كه در جامعه ما مطرود بود و هرگز چنین برداشتى در فرهنگ ما و براى مردم مسلمان ما قابل تحمّل نبود، ما مجبور شدیم كه با توجه به ارزشهاى اسلامى و ملّى خود، قیودى را به آزادى اضافه كنیم و خواهان آزادى مشروع و آزادى در چارچوب ارزشهاى اسلامى گردیم و بصراحت اعلام كنیم كه ما آزادى مطلق را قبول نداریم. همچنین مفهوم «خشونت»، در اصطلاح جدید، از فرهنگ غرب وارد فرهنگ ما شد و بر خلاف غرب كه به مقتضاى فرهنگ خویش مطلقاً آن را مذموم و محكوم مىدانست، ما به طور مطلق آن را ضدّ ارزش نمىدانیم، چنانكه آزادى را به عنوان ارزش مطلق نپذیرفتیم. بلكه ما خشونت عارى از منطق را كه بىجا و مخالف اخلاق انسانى باشد، مذموم مىدانیم و معتقدیم كه در مواردى خشونت موجّه و به مقتضاى عقل و تأمینكننده مصالح جامعه است؛ كه در این صورت بار منفى نخواهد داشت.
پس وقتى واژه «تولرانس» از فرهنگ غرب وارد ادبیات ما مىشود، ما قبل از آن كه به طور مطلق آن را مطلوب معرفى كنیم، باید به خاستگاه آن توجه كنیم و ریشه آن را پیگیرى كنیم و بنگریم در ادبیات غرب این واژه به چه معنى و برخوردار از كدام بار ارزشى مثبت و یا منفى است و اساساً با چه انگیزهاى این واژه در فرهنگ غرب رایج گشته است و با چه انگیزهاى آن را به فرهنگ و ادبیات سیاسى ما منتقل كردهاند؟ و نیز بنگریم كه آیا پس از انتقال آن واژه در مفهوم آن تغییرى ایجاد شده است و یا نه؟
مفهوم «تولرانس» از جمله ارمغانهاى فرهنگ مدرن غربى است كه پس از رنسانس بتدریج رشد كرد و قبول عام یافت و امروز یكى از مشخصههاى اصلى فرهنگ الحادى غرب شناخته مىشود. [سابقاً نیز عرض كردیم كه وقتى از فرهنگ غربى نام مىبریم، منظورمان فرهنگ همه ساكنان مغرب زمین نیست؛ چون در آنجا انسانهاى موحّد و متدیّن فراواناند، بلكه منظورمان فرهنگ الحادى مسلط بر غرب است كه در غرب نیز مخالفان زیادى دارد.]
( صفحه 260 )
براى ریشهیابى مفهوم تولرانس باید عرض كنیم كه اولا: در فرهنگ مسلّط غرب همه ارزشها ـ اعم از ارزشهاى اخلاقى، ارزشهاى اجتماعى، ارزشهاى حقوقى و سیاسى ـ امور اعتبارى هستند و ریشه عقلانى و واقعى ندارند. به عبارت دیگر، ارزشها تابع خواستها و سلیقههاى مردم هستند. نمىشود گفت كه چیزى و اعتقاد و باورى براى همیشه و براى همه داراى ارزش است. بلكه به نظر غربىها مادامى كه جامعه آن را مىپذیرد، ارزشمند است و اگر روزى سلیقه مردم تغییر كرد، همان ارزش تبدیل به ضدّ ارزش مىگردد. ثانیاً: اعتقادات و باورهاى دینى را نیز در شمار همان ارزشهاى اعتبارى قرار مىدهند و فرد را در گزینش آنها و یا طرد آنها آزاد مىبینند و آنها را در حدّ یك سلیقه تنزل مىدهند:
همان طور كه افراد بر اساس سلایق خود رنگ لباسشان را بر مىگزینند، مثلا كسى دوست دارد كه لباس سُرمهاى بپوشد و دیگرى لباس مشكى مىپوشد و دیگرى نیز لباس قهوهاى مىپوشد، و نمىشود كسى را مذمّت كرد كه چرا رنگ قهوهاى را انتخاب كرده است و یا خاكسترى را؛ چون هر كسى در انتخاب سلیقه خود آزاد است، همچنین افراد ارزشها و گزارههاى دینى را بر اساس سلیقه و خواست خود انتخاب مىكنند و نمىشود كسى را محكوم كرد كه چرا تو به فلان دین اعتقاد دارى و یا اعتقاد ندارى، و چرا به فلان اعتقاد دینى توهین مىكنى و به طرد و نفى آن مىپردازى. بالاتر از این، اگر كسى به یكباره اعتقادات دینى خود را كنار نهاد و ارزشهاى دینى جدیدى را برگزید، نمىشود او را محكوم كرد؛ چون تغییر عقیده او درست به مانند تغییر سلیقه او در انتخاب رنگ لباس است!
اما از دیدگاه اسلام و فرهنگ اسلامى، مقدّسات و ارزشهاى دینى به مراتب از جان، مال و ناموس و بستگان عزیزتر است. حال اسلامى كه به ما اجازه مىدهد كه حتى تا سر حدّ جان از مالمان دفاع كنیم، آیا به ما اجازه دفاع از مقدّسات دینى را نمىدهد؟ گرچه آن آقا كه اكنون یكى از نمایندگان شوراى شهر تهران است اجازه داد كه مردم علیه خدا نیز تظاهرات كنند، اما بر اساس فتواى همه مراجع تقلید و اجماع فقهاى شیعه و سنّى كه همه مسلمانان نیز بر آن اتفاق دارند، حتّى اگر كسى در بیابانى و محلّ خلوتى و به دور از چشم پلیس به خدا، پیامبر و مقدّسات و ضروریّات دین اسلام اهانت كرد و امكان تحویل او به پلیس و یا دادگاه اسلامى
( صفحه 261 )
نبود، بر هر فرد مسلمانى لازم است كه به جرم اهانت به مقدّسات اسلام او را اعدام كند. بر اساس همین نگرش اسلامى بود كه امام راحل(قدس سره) فتواى قتل سلمان رشدى مرتد را صادر كردند و سایر فقهاى شیعه و سنّى نیز آن را تأیید كردند. این نقطه اختلاف ما با فرهنگ غربى است و چیزى است كه اسلام قبول دارد، اما غرب نمىپذیرد.
وظیفه دینى و غیرت دینى به ما اجازه نمىدهد كه شاهد اهانت به مقدّسات اسلام باشیم و ساكت بمانیم و اسلام براى دفاع از مقدّسات دینى خشونت را تجویز كرده است. وقتى اسلام و مقدّسات از جان و مال خود و فرزندانمان عزیزتر است، ما مىتوانیم براى دفاع از آنها حتّى جان خود را به خطر افكنیم. از این جهت اگر كسى به مقدّسات دینى توهین كرد انسان مىتواند او را مجازات كند. حتّى اگر احتمال بدهد كه فردا او را دستگیر مىكنند و به محاكمه مىكشند كه چرا فلانى را كشتى و تو حقّ چنان كارى را نداشتى و او نتواند مهدورالدمبودن مقتول را اثبات كند و در نتیجه به اعدام و قصاص محكوم مىگردد، باز او به عنوان وظیفه دینى خود مىتواند اقدام به مجازات آن اهانتكننده پلید و گستاخ كند مگر اینكه اقدام او موجب فساد بیشترى باشد.
( صفحه 262)
( صفحه 263 )