براى آشنایى بیشتر با تئورى نُمادینبودن گزارههاى دینى، و از جمله گزارههاى قرآن، و جهت تقریب ذهن، عرض مىكنیم كه در موزههاى هنرهاى مدرن، تابلوهایى از اَشكال هندسى و مبهمى نصب شده كه به طور مشخّص تصویر اشیاء خاصّى را نشان نمىدهند و احتمالات فراوانى درباره آنها مىتوان داد و هر كسى بر اساس ذوق خود برداشت و تفسیرى از آنها دارد و آنها را سمبل و نُماد شىء خاصّى معرفى مىكند. شاید طرّاح آن تابلوها توجّهى به برداشتها و تفسیرهاى دیگران از تابلوى خود نداشته است. همچنین در برخى از آزمایشهاى روانشناختى گاه مقدارى مركّب روى كاغذ مىریزند و آن را روى كاغذ پخش مىكنند و سپس از تك تك افراد مىخواهند كه بگوید چه شكلى را بر روى كاغذ مىبیند؟ هر یك از افراد پس از قدرى اندیشیدن و فكركردن و یافتن علایم خاصّى بر روى كاغذ كه به نظر او نشانگر شكل خاصّى هستند، تفسیرى ارائه مىدهد و مثلا مىگوید آن قسمت تصویر موى زنى را نشان مىدهد و قسمت دیگر آن دست او را نشان مىدهد و در نهایت با تكاپوى ذهنى خویش آن شكل و نقش مبهم را تصویر زنى معرفى مىكند. با این كه پدیدآورنده آن نقش، هیچ در پى ارائه طرح مشخّص و هدفمندى نبوده است و نمىخواسته كار آگاهانه و منظّمى را انجام دهد. او تنها مقدارى مركّب را بر روى كاغذ پراكنده كرد و در نتیجه شكل مبهمى پدید آمد كه هر كسى بر اساس ذهنیات خویش تفسیر خاصّى از آن ارائه دهد.
ادّعا مىكنند كه زبان قرآن واقعنما نیست و گزارههاى قرآن به این هدف بیان شدهاند كه هر كس بر حسب تشخیص خود چیزى از آن درك و فهم كند و نباید كسى فهم و برداشت خود را از قرآن مطلق كند و بگوید حتماً تفسیرى كه من از قرآن دارم درست است و تفسیر دیگران نادرست مىباشد. همان طور كه اگر انسان با هنرهاى مدرن مواجه شد و تفسیرى از آنها داشت، نمىتواند بگوید تفسیرى كه من دارم حتماً درست است و برداشت دیگران غلط است؛ چون او بر اساس ذهنیات خود و شرایط خاصّى كه دارد برداشت و تفسیر خاصّى از آن تابلو دارد، دیگران نیز بر اساس ذهنیات خود و شرایط خاصّ اجتماعى خویش تفاسیر و برداشتهاى دیگرى دارند و نمىشود برخى از تفاسیر را درست انگاشت و سایر تفاسیر را
( صفحه 289 )
تخطئه كرد. اصلا درستى و نادرستى در چنین مواردى امر واقعى و ثابتى نیست و نمىشود گفت فلان برداشت درست و فلان برداشت غلط است!
آیا، العیاذ باللّه، قرآن مثل هنرهاى مدرن است كه هر كسى بتواند تفسیر و برداشتى از آن داشته باشد؟ كسانى كه چنین برداشتى از كتابهاى آسمانى دارند، غالباً به وجود خداوند و وحى اعتقادى ندارند و اگر از زبان دین سخن مىگویند، براى فریفتن دیگران است. آنگاه پیروان نظریه اختلاف قرائت و تفسیر از كتاب مقدّس مىگویند: بر فرض كه خدایى باشد و وحیى نازل كرده باشد و پیامبر او نیز درست شنیده باشد ـ كه در این نیز تأمل است ـ پیغمبر انسان است و داراى فهم انسانى مىباشد و فهم انسانى خالى از اشتباه نیست؛ پس ممكن است او سخنان خداوند را درست نفهمیده باشد. تازه اگر بپذیریم كه پیامبر در فهم و گرفتن آیات خداوند اشتباه نكرده است، نمىتوان یك راه قطعى براى تفسیر آیات قرآن ارائه داد، تا بر اساس آن بتوان تفسیرى را قطعى و درست انگاشت و سایر برداشتها را تخطئه كرد. بلكه هر كسى مىتواند تفسیر و برداشتى از قرآن داشته باشد، و آن تفسیر و برداشت براى خودش معتبر و صحیح است و كسى نباید آن را رد كند. ما در مواجهه با كتاب مقدّس درست به مانند افرادى هستیم كه مورد آزمایش روانشناختى قرار گرفتهاند و تصویر مبهمى را به آنان نشان مىدهند و از آنها مىخواهند كه برداشت خود را بیان كنند. آنگاه هر كسى بر اساس ذهنیات خود تفسیرى مىكند: این قسمت نقش شبیه موى معشوقه من است، دیگرى مىگوید این نقش شكل رستم است و همین طور هر كسى برداشتى از آن دارد و بىشك برداشت و تفسیر هر كسى براى خودش محترم است و نباید به او خرده گرفت؛ گر چه ممكن است هیچ یك از آن تفاسیر و برداشتها در ذهن كسى كه با ریختن مركب بر روى كاغذ شكل مبهمى را ایجاد كرده، راه نیافته باشد. هدف او از ایجاد آن نقش تنها این بود كه هر كسى چیزى از آن تصوّر و برداشت كند!