بله ما نیز قبول داریم كه از راههاى متعارف و تجربى و با شناختهاى عادى نمىتوان به كُنه حقایق ماوراى طبیعى، مثل ماهیت ملك و فرشته، آگاه شد و شناخت جامع و كاملى از آنها كسب كرد و سخنانى كه درباره آنها گفته شده است، متشابه و ذو وجوه هستند و از این رو، برخى از آیات قرآن كه از چنین موجوداتى سخن گفتهاند متشابهاند. براى شناخت آن حقایق راههاى ویژهاى وجود دارد كه از دسترس افراد عادى خارج است و تنها افراد مىتوانند از طریق تهذیب نفس و سیر و سلوك اخلاقى و عرفانى حقیقت برخى از آن موجودات را درك كنند. اما عدم درك پارهاى از حقایقى كه در قرآن آمده، دلیل نمىشود كه هرچه در قرآن آمده از این قبیل است و هر چه در قرآن هست براى ما قابل فهم نیست و الفاظ و كلماتْ حقیقتى و
( صفحه 296 )
واقعیتى را به ما نمىنُمایانند و هر كسى با ذهنیّتهاى خود باید آن كلمات را تأویل و تفسیر كند. تازه همان حقایق ماوراء طبیعى مثل ملك و فرشته، گرچه معرفت كامل آنها براى ما حاصل نمىگردد و ابزارهاى عادى و شناختهاى بشرى نمىتوانند آن حقایق را براى ما آشكار سازند، اما اوصاف و ویژگىها و مفاهیمى كه از آنها در قرآن آمده، تا حدّى راه معرفت آنها را براى ما هموار مىسازد.
یكى از دلایلى كه براى اسطورهاىبودن زبان قرآن و زبان دین آوردهاند این است كه در قرآن و كتابهاى دینى استعارات، كنایات، تشبیهات و تمثیلاتى ذكر شده است، از جمله این مثل در قرآن آمده است:
«وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَت غَزْلَهَا مِنْ بَعْد قُوَّة أَنْكَاثاً...»(65)
همانند آن زن (سبك مغز) نباشید كه پشمهاى تابیده خود را پس از استحكام، وا مىتابید.
این یك مثلى است كه در قرآن ذكر شده است و شاید چنین پیرزنى اصلا وجود خارجى نداشته است. همچنین مثل درازگوشى كه در قرآن آمده است:
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التُّورَاتَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً...»(66)
كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند، مانند درازگوشى هستند كه كتابهایى را حمل مىكند، (آن را بر دوش مىكشد اما چیزى از آن نمىفهمد) !
گفتهاند: وقتى این مثلها، افسانهها و اسطورهها در قرآن آمده است، از كجا كه سایر مطالب قرآن، از جمله خدا، قیامت، وحى، بهشت و جهنم نیزاسطوره و افسانه نباشند!
این سخنان واهى و بىمبنا و الحادى را در قالب مقالات و نوشتههایى در اختیار دانشجویان دانشگاههاى سراسر كشور قرار مىدهند، تا به آنان گوشزد كنند قرآن سراسر افسانه و اسطورهپردازى است. حتّى این گستاخىها را به آنجا رساندهاند كه دانشجویى در مقاله خودْ برداشت رمانتیكى از داستان حضرت یوسف در قرآن ارائه مىدهد و آن داستان را در قالب رمانى خیالى مطرح مىسازد و سپس آن را مورد نقد ادبى قرار مىدهد و اشكالاتى را
( صفحه 297 )
بر آن وارد مىسازد. سپس نقد ادبى رمان حضرت یوسف را سر كلاس درس در حضور استاد مىخواند و استاد نیز اشكالات جدیدى بر آن داستان وارد مىكند و نتیجه مىگیرند كه نویسنده داستان و رمان حضرت یوسف ادیب ماهرى نبوده است و آن رمان را ناشیانه نوشته است!