عدهای هنوز باور نکردهاند که تاریخ فرهنگ مدرنیته و تمدن غربی مدتی است سپری شده است و آنچه میتوانسته انجام دهد انجام داده، هرچند آنچه را میخواسته بهدست نیاورده است و آنهمه سختی و مرارت، لایق این نتیجهی سراسر خطا و اشتباه نبوده، هرچند جرأت اقرار به اشتباه خود را ندارند.
غرب به دنبال قدرت بود که امروز آن قدرت از هم پاشیده و از تحرک لازم باز ایستاده و طبیعی است که همراه این بیتحرکی آن لاشهای را که بهدست آورد حشرات کوچکِ تاریخ ریزریز میکنند. لازمهی درستدیدن غرب کمی دوراندیشی و از بالا نگاهکردن است. دیگر نویدهای بیاساس و دروغهای سرمایهداران، روحِ ناراضی انسان غربی را که توسط اقتصادِ سیاسیشده، چپاول شده، آرام نمیکند.
غرب یک زمانی از آیندهی درخشان بشر صحبت میکرد در حالیکه حالا برای همگان روشن است هرجا غرب پا گذاشت استعداد صنعتی و کشاورزی و در یک کلمه استعداد تمدنی آنجا را از بین برد.
حرص و آز که علامت سیر نزولی یک تمدن است در غرب، بهخصوص بر حاکمان مستولی شده و در مغز و فکر آنها لانه کرده است، همه را مقصر میدانند و منافع خود را در کشورهای دیگر تعریف کردهاند بدون آنکه خودشان برای خودشان کاری بکنند. در یک زندگی طبیعی وضع چنین است که هرکس بنا به تصمیم خود و با نظر به تواناییهایش کوشش میکند در مقابل مشکلاتی که پیش میآید مقاومت کند و با تجدید نظر در روش گذشته چارهای بیندیشد. ولی در فرهنگ غرب دیگر چنین نیست، روح استکباری حاکم بر آنها چنین تصمیماتی را از آنها سلب کرده به طوری که همچون حیوان انتظار دارند دیگران به فکر آب و علف آنها باشند. امروز شما آثار انحطاط اینگونه فقدان مسئولیت را در غرب ملاحظه میکنید. بهکلّی فراموش کردهاند خودشان باید تصمیم بگیرند و تحت فشار و اضطراب و نگرانی واقعیِ حیات باشند و این، سقوط غرب را مسلّم میکند و ما را نسبت به تمدن جایگزین آماده و مسئول مینماید.
تنپروری و سلب استقلال فکری و تنبلی ذهنی، تشکیل مراکز عیش و تفریحهای همراه با چشمچرانی، آثار هر جامعهای است که به غرب نزدیک شده و در نتیجه چنین جوامعی نهتنها ثروت خود را، بلکه اوقات فراغت خود را در غیر جایی که باید مصرف کنند صرف مینمایند و امروز تنها با رجوع به تمدن اسلامی که انقلاب اسلامی بر آن تأکید دارد، میتوان جامعه را از این بلایا خلاص کرد.