تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه
اصغر طاهرزاده

معنای تمدن حقیقی

آنچه در حال ظهور است ابداً با وضع موجود ربطی ندارد. مدت مدیدی است با ظهور مدرنیته زندگی حقیقی یعنی آن نوع زندگی که بر مبنای یک تمدن زنده اداره شود، فراموش شده و آن فرهنگی که همچون یک موجود زنده باید مناسبات بشریت را مدیریت کند دستخوش تجزیه قرار گرفته است. هیئت درونی زندگی‌ها از هم پاشیده شده زیرا آن نیرویی که موجب می‌شود تا اعمال انسان‌ها در یک وحدت و یگانگی نسبت به همدیگر قرار داشته باشند از میان رفته و کشش کلّی و عمومی که نحوه‌ی فعالیت افراد را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد، از ضمیر وجدانی افراد جامعه به حاشیه رانده شده است. مسائل اقتصادی در حدّی بزرگ گشته، که نفوذ افراد، به موضوع اقتصاد گره خورده و معنای زندگی، در ثروت و بهره‌مندی از دنیا جستجو می‌شود وثروت، مترادف با شرافت تلقّی شده، بدون نظر به روح زندگی. تجسم عینی این نوع برداشت از زندگی، ظهور «شهرهای بزرگ» و کنده‌شدن دهقانان از آب و خاک اجدادی و مجتمع‌شدن در شهرها شد.
در این دنیای سنگی و سنگ‌شده یعنی شهرها، توده‌های انسانی که باید آن را به توده‌ی بی‌شکلِ شن شبیه دانست، به وضع هولناکی کنار هم جمع شده‌اند. از این ماده یعنی توده‌ی شنی مردم، می‌توان هرگونه ترکیب تصنعی که خیلی زود در معرض تجزیه واقع می‌شوند، پدید آورد. از آن‌ها می‌توان حزب درست کرد و آرمان‌های زودگذرِ خیالی را پیش چشمشان آورد و مشغول تشکیلات ساختگی‌شان کرد.
در این شن‌زار انسانی، دیگر آن‌گونه نیروی طبیعی که سبب نشو و نمای عقل و عاطفه‌ی انسانی شود، به‌کلّی مرده است. در این شن‌زار انسانی، دیگر انسان‌هایی به چشم نمی‌خورند که زندگی را برای ما به معنای واقعی آن معنا کنند و روشن کنند چرا کشش و کوشش برای ادامه‌ی خانواده از میان رفته و ازدیاد نسل و فرزند که بارزترین نشانه‌‌ی جامعه‌ی سالم است، اسباب دردسر و تمسخر شده است.
ساکنان شهرهای بزرگ اَتم‌وار استقلال پیدا نموده‌اند و خودخواهانه تنها به خود فکر می‌کنند. با این‌که نه در توده‌ی اَتم‌ها زندگی هست و نه در توده‌ی انسان‌های منفرد از یکدیگر آن نوع زندگی به چشم می‌خورد که در جمع انسان‌های وارسته در جریان بود و در ذیل اهداف قدسی، در زیر سایه‌ی همدیگر زندگی می‌کردند. آنچه از شهرهای سنگی و از ریگ‌زارهای انسانی بیرون می‌آید «مُد» روز است یعنی تصورات بی‌پایه‌ی روزمرّه‌گی‌ها که ابداً روح و بقاء ندارند.
در مقابل آنچه در بالا گفته شد تمدن حقیقی قرار دارد که با ارتباط با عالم قدس و معنویت مانند یک موجود زنده می‌روید و قد می‌کشد و دارای تقسیماتی مثل ریشه و تنه و برگ است، گل می‌دهد و به میوه می‌نشیند و هرکدام از اعضاء در جای خود مطمئن و راضی هستند. هر اندازه آن تمدن واقعی‌تر باشد و مبتنی با آموزه‌های الهی شکل گرفته باشد، بیشتر قد می‌کشد و یال و کوپال پیدا می‌کند و اعضای آن بهتر در جای خود قرار می‌گیرند و دقیق‌تر جای دیگران را درک می‌کنند و سنن و آداب تکوینی و تشریعی دقیق‌تر در آن جاری می‌باشد.
تمدن حقیقی عبارت از نظامی است که در عین مراتب مختلف که در بین اعضای آن هست هیچ‌کدام از اعضاء نسبت به هم احساس حقارت نمی‌کنند زیرا آنچه عامل کرامت‌و شرافت‌می‌باشد تقوا است.
در تمدن حقیقی، متانت در کلیه‌ی حرکات و سکنات با تعریفی معنوی که محصول پرورشی است مطابق آداب محکم و متقن الهی، چون خون جاری است، زیرا آن حرکات و سکنات ریشه در حقایق عالم دارد و عملاً آن جامعه را با هزاران وظیفه‌ی ناگفته و تعهدات نانوشته اداره می‌کند و به جهت نظر به آن حقایق عِلوی امور جامعه سر و سامانی غیر قابل تصور می‌یابد. جامعه‌ای که به حقایق عِلوی نظر دارد به صورت طبیعی دارای نوعی متانت و آداب محکم از زندگی است که همه‌ی مردمان تحت نفوذ غیر محسوس آن قرار دارند و چون با فطرت آن‌ها هماهنگ است، آن‌ها را در نوعی از یگانگی و حیاتی واحد قرار می‌دهد که افراد آن جامعه از حدود فردیت خود فراتر رفته، معنای خود را در گستره‌ی تمدنی جستجو می‌کنند که شرف و شرافت و غیرت را معنای قدسی می‌بخشد و در آن حال عناوین قدسی در سراسر زندگی افراد بیشتر از عناوین اجتماعی نفوذ کرده است. شرف شخصی در چنین جامعه‌ای عبارت است از احساس وظیفه‌ی هر فرد در مقابل تمدنی که در آن زندگی می‌کند. زیرا هر فرد در چنین فضایی حیات اجتماعی خود را احساس می‌کند و با حیات آن تمدنِ قدسی زندگی را معنا کرده و لذا وجود دیگران را که در آن تمدن زندگی می‌کنند، وجود شخصِ خود می‌پندارد. همان چیزی که شما در صدر اسلام ملاحظه کردید تا آن‌جایی که خداوند در وصف چنین روحیه‌ای فرمود: «یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»(حشر/9) آن‌ها آنچه بود را به دیگران ایثار می‌کردند در عین آن‌که خودشان به آن نیاز داشتند.