بنده بدون مقدمه به سراغ اصل بحث میروم به این امید که بتوانیم از متنی که از کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره)» در روبهرو داریم به گشایش تفکری نایل شویم که به دنبال آن هستیم. در کتاب سلوک عرض شده تفکر حضرت امام دارای انسجام خاصی است که اگر توانستیم با سلوک ذیل شخصیت ایشان در آن تفکر وارد شویم به شعور لازم جهت هماهنگی تاریخی امروزمان دست مییابیم.(31) عرض شد این انسجام را شما در تفکر غربیها هم میبینید منتها اشکال تفکر غربی در رویکرد آن است نه در انسجامش. انسجامِ یک تفکر به این معنا است که همهی ابعادش با هم هماهنگی دارند، هنرش با فلسفهاش و فلسفهاش با تکنیکش و تکنیکش با بقیه سبکهای زندگیاش همه هماهنگ است. و عرض شده مشکل ما آن است که در تاریخی قرار داریم که عادتهای غربی با ترکیبی که با سنتهای اسلامی پیدا کرده ما را از تفکر باز داشته است و راهکارِ عملی برای نجات از این ناهماهنگی را رجوع به شخصیت حضرت امام خمینی(ره) دانستیم تا از آن طریق امکان برگشت به تفکر را در جامعهی خود فراهم کنیم، زیرا حضرت امام یک فرد نیست با اطلاعات زیاد، بلکه یک مکتب است با تجسم عینی در سیرهی یک شخص.
در اینجا بحثی به میان میآید که تفکر چه موقعی تفکر است؟ چون ما عموماً تفکر انتزاعی را بهعنوان تفکر میشناسیم و حرف اشتباهی هم نیست زیرا بسیاری از موضوعات را به کمک تفکر انتزاعی میتوان بهدست آورد، ولی باید بدانیم در تفکر انتزاعی بسیاری از حقایق به حجاب می روند مگر آنکه بتوانیم بین تفکر انتزاعی و شهود قلبی جمع کنیم. بسیاری از دعواهایی که قبل از حکمت متعالیه بین فیلسوفان و عرفا به چشم میخورد به جهت همین بود که تفکر انتزاعی با شهود قلبی با هم جمع نمیشدند. در حالی که با جمع این دو وَجه از شخصیت انسان میتوانیم به تفکری برسیم که در زیر سایهی آن به تحقق تمدن اسلام امیدار باشیم و ضعفهای تمدن غربی را نیز بشناسیم. در کتاب سلوک در همین رابطه میخوانید «ملت ایران قبل از انقلاب فهمید آن فكرى كه انسان را گرفتار زندگى آمریكائى میكند فكر غلطى است»(32) زیرا ملت ایران در تاریخی که با حضرت امام خمینی ظهور کرد در فضایی سیر نمود که افق نگاه او به آرمانی متعالیتر از آرمانشهر غربی جلب شد. در جلسهی گذشته عرض شد؛ مطمئن باشید ملت ما هیچ وقت غربی نمیشود و چند نفر روشنفکرِ رضاخانی با آرمانهایی که برای خود شکل دادهاند، غیر از ملت ایران هستند که نظر به اهل البیت(ع) دارند. البته این عرض بنده به این معنا نیست که اگر غربی نشویم به راحتی و بدون راهکارِ لازم به تمدن اسلامی نظر خواهیم کرد.