انقلاب اسلامی با نوری که به همراه خود آورده نشان داد آنچه در این دوران رفتنی است با همهی مقاومتی که میکند، کنار میرود و با دفاع مقدس روشن نمود دوران قدرت ابرقدرتها بهسر رسیده و روحی در حال دمیدن است که به جای دینِ تقلیلیافته، به دینی بس متعالی نظر دارد، دینی که در عین حماسیبودن، شدیداً عرفانی است. این مستلزم تجدید نظر اساسی در فهم زمانهای است که در آن زندگی میکنیم و اینکه امروز متوجه شویم جایگاه هر چیزی در رابطه با انقلاب اسلامی قابل فهم است. «لَوْ كانُوا یَعْلَمُون» ای کاش بشر سرگردان هرچه زودتر متوجه این امر میشد تا هرچه زودتر از سرگردانی رهایی یابد. انقلاب اسلامی نهتنها ملت فلسطین را از بنبستی که گرفتار آن شدند رهانید و راه رهایی را به آنها نشان داد، بلکه متذکر راههایی شد که همهی جهان سرگردانِ امروز جهت رهایی به آن نیاز دارند. آری! امروز جایگاه هرچیز در رابطه با انقلاب اسلامی قابل فهم است حتی جایگاه آزادی.
بنده فکر میکنم میتوانیم با همدیگر تا اینجا تفاهم داشته باشیم که اگر نتوانیم نسبت به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی و چگونگی آن به نحو حضوری فکر کنیم، بخواهیم و یا نخواهیم در بیفکری خواهیم ماند. زیرا تفکر واقعی آن نوع مفهومات ذهنی و آن عقل جزئی نیست که تصور کنیم در عصر ارتباطات و توسعهی اطلاعات به دست آمده است، حقیقتاً مجموعهی اطلاعات و این نوع ارتباطاتی که امروز در دنیا وجود دارد هیچ ربطی به فکر ندارد. همانطور که عرض شد؛ فکر، سیر از «جزء» به «کل» و از «واقعیت» به «حقیقت» و از «موجود» به «وجود» و از «آگاهی» به «خودآگاهی» و از «ظاهر» به «باطن» است و از همه مهمتر، فکرْ احساس تقدیری است که عالم را فرا گرفته است. درک تقدیر زمانه توسط چنین فکری قابل احساس است زیرا روحی در عالم جاری شده که با احساسی خاص میتوان آن را درک کرد. آگاهی به زمانه به ما کمک میکند تا با راه حلّی کلّی برای حضور در تاریخ خود آماده شویم و از راه حلّی که خداوند برای ما اراده کرده است غافل نمانیم و بدانیم همانطور که هر اندیشهای یک پدیدهی تاریخی است، خودآگاهی به تاریخ، اندیشه را به میان میآورد و از این جهت نمیتوانیم اندیشهی خود را به زمانه گره نزنیم. و اگر امروز ما سرنوشت خود را به انقلاب اسلامی گره نزنیم - آنطور که شهداء گره زدند- مجبوریم آن سرنوشت را به امور روزمرّه متصل نماییم و گرفتار بیهویتی شویم و این نتیجه و حاصل غفلت از روحی است که در امروزِ تاریخ ما حضور یافته تا راههای برونرفت از مشکلات تاریخیمان را نمایان سازد و این با خودآگاهی تاریخی ممکن است.
آری انسان به خود شناخت دارد ولی وقتی این شناسایی در نسبت با شخصی دیگر و یا چیزی دیگر و یا زمان دیگر معنا شود، خود آگاهی پیش میآید و در این رابطه خودآگاهی تاریخی، آگاهی انسان است به خودش در نسبت به زمانه و تاریخی که در آن به سر میبرد. و این نوع آگاهی، عامل برون رفت ما از بن بست خواهد شد.