تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه
اصغر طاهرزاده

مقلّد یا متفکّر

حال با توجه به نکاتی که عرض شد از خود باید پرسید به كدام مبادى باید رجوع كرد تا عقل و قلبِ جامعه‌مان را به میان آوریم و بر آن اساس تفكر را شروع كنیم، آیا راهی جز نظر به شخصیت اشراقی حضرت امام«رضوان‏الله تعالى‏علیه» در پیش داریم؟ آیا راز این‏همه حكمت كه همه اقرار مى‏كنند در گفتار و تصمیم‏گیرى‏هاى مقام معظم رهبرى«حفظه‌الله» هست به جهت آن نیست كه ایشان جایگاه امام«رضوان‏الله تعالى‏علیه» را به عنوان یك حقیقت اشراقى درست درك كرده‏اند و در نتیجه به چنین بصیرت و حكمتى رسیده‌اند؟
ممکن است این سؤال پیش آید که آیا این نوع رجوع به حضرت امام«رضوان‏الله تعالى‏علیه» انسان را مقلد بار نمی‌آورد؟ در جواب باید عرض کنم همان‌طور که قرآن به ما کمک کرده و به ما می‌فرماید در آن تدبر کنیم تا به عنوان یک متفکر متوجه سنت‌های جاری در عالم شویم، باید همان‌طور به مکتب حضرت امام و شخصیت او رجوع نمود و چون در این نوع از رجوع، عقل و قلب به میان می‌آید انسان در پرتو شخصیت حضرت امام اهل فکر و ذکر می‌شود. زیرا وقتی با به صحنه آوردن عقل و قلب، ذیل شخصیت امام«رضوان‏الله تعالى‏علیه» قرار بگیرید و در مبادی عقلی و فکری که حضرت امام متذکر آن است، فکر کنید مطابق تقدیر زمانه فکر کرده‌اید. این نوع رجوع موجب می‌شود انسان در تفکر خود اصول پیدا کند و با واقعیاتی که در زمانه جاری است مرتبط باشد، و بیرون از تاریخِ خود در توهّم به سر نبرد. شاخصه‌ی مکتب امام«رضوان‏الله تعالى‏علیه» تفکر عقلی و قلبی است، ایشان در عین آن که فقیه بودند نسبت خود را با امامان معصوم(ع) به کمک معارف خاصِ عرفانی و سلوک عملی، نسبتی قلبی قرار دادند و ما در پرتو چنین شخصیتی در زمان خودمان می‌توانیم اهل فکر و ذکر گردیم و به تفاهمی که جامعه‌ی ما شدیداً به آن نیازمند است برسیم. اساس نیاز به شخصیت امام به جهت عبور از دوگانگی‌ها است.
یکی از چیزهایی که بنده فکر می‌کنم در جامعه‌ی شیعه‌ی ما غریب است نحوه‌ی ارتباطی است که باید با امامان معصوم(ع) داشته باشیم، ارتباطی قلبی و سلوکی. این که حضرت صادق(ع) می‌فرمایند: ‏«إِنَّمَا أَحَبَّنَا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ جَاءَ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ كَهَاتَیْنِ وَ قَرَنَ بَیْنَ سَبَّابَتَیْه‏»(58) حقیقت این است که هرکس به خاطر خدا و رسولش(ص) حبّ ما را داشته باشد در قیامت با ما خواهد بود مثل این دو انگشت که در کنار هم هستند و دو انگشت سبابه‌شان را در کنار هم قرار دادند. یعنی با محبت به امام، در ذیل شخصیت ملکوتی امامِ معصوم، یک نوع همسنخی قلبی با امام پیدا می‌کنید، البته به این معنا نیست که شما در عرض امام قرار می‌گیرید بلکه مثل نور بالایی که نسبت به نور پایینی دارای یک نحوه یگانگی است، به همین صورت باید با حضرت روح الله(ره) ارتباط برقرار کرد، همان‌طور که حضرت روح الله(ره) با امامان معصوم(ع) رابطه‌ی قلبی و سلوکی پیدا کرد و در کتاب‌ها و آثار باقی مانده از ایشان این رابطه به‌خوبی مشهود است.
یکی از چیزهایی که امید دارم در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره)» به خوانندگان کتاب عرضه شده باشد همین بود که روشن شود چه معارفی نیاز است تا رابطه‌مان با امام معصوم آن طوری باشد که در روایات به ما تذکر می‌دهند. بحثِ این نوع سلوک به صورت تفصیلی و کاربردی در کتاب «مبانی نظری و عملی حب اهل البیت(ع)» آمده است و معتقدم مباحثی که در کتاب حب اهل البیت(ع) شد، شروعی بود که برای ادامه‌ی کار نیاز به معارف مهمی دارد. معارف بسیاری در رابطه با حبِّ به اهل البیت(ع) در حاشیه رفته است. یکی از آن معارف کشف نسبت زعیم عصر با ائمه(ع) است و ارتباط ما با امام معصوم از طریق حضور در تاریخی که زعیمِ دین ظاهر کرده است. ما در اندیشه و در آثار حضرت امام خمینی(ره) نکات بسیار ارزشمندی در رابطه با رجوع به اهل البیت(ع) داریم. سخنان حضرت امام خمینی در رابطه با امامان معصوم را مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار حضرت امام جمع‌آوری نموده‌‌ و تحت عنوان «امامت و انسان کامل» چاپ کرده‌اند، نکات دقیقی دارد، می‌توانید ببینید حضرت امام از چه زاویه‌ای با امامان معصوم(ع) ارتباط دارند. ارتباطی که گفته می‌شود باید با امام معصوم به صورت قلبی داشت. حال سؤال این است که آیا متوجه هستیم رابطه‌ی قلبی یعنی رابطه‌ی وجودی و نه رابطه‌ی مفهومی؟ رابطه‌ی مفهومی که قلبی نمی‌شود و از طریق مفهوم که با حقیقت آن ذوات مقدس اُنس برقرار نمی‌گردد. چه راهکاری نیاز داریم تا رابطه‌مان با امام معصوم قلبی بشود که می‌فرماید اگر حبّ ما را داشته باشید در قیامت با ما هستید و پیامبر خدا(ص) آن همه بر حبّ اهل البیت(ع) اصرار دارند و زمخشری در تفسیر کشاف ذیل آیه‌ی ِ «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» (شوری/23) از ابن عباس نقل کرده که رسول خدا(ص) فرمودند: «مَنْ‏ مَاتَ‏ عَلَى‏ حبّ‏ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیداً، ألا وَ مَنْ‏ مَاتَ‏ عَلَى‏ حبّ‏ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ، ألا وَ مَنْ‏ مَاتَ‏ عَلَى‏ حبّ‏ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً، ألا وَ مَنْ‏ مَاتَ‏ عَلَى‏ حبّ‏ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ الإیمَان‏» هركس بر محبّت آل محمّد از دنیا برود شهید مرده است. بدانید كه هركس بر محبّت آل محمّد بمیرد آمرزیده است. توجه كنید هركس بر محبّت آل محمّد بمیرد با توبه از دنیا رفته است، هركس بر محبّت آل محمّد بمیرد با ایمان كامل از دنیا رفته است، و بعد در مقابل چنین حُبّی حضرت(ص) می‌فرمایند: «ألا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَكْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، ألا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ كَافِراً، ألا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ یَشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّة» آگاه باشید هركس با بغض آل محمد بمیرد، روز قیامت در بین دو چشمش نوشته شده است، مأیوس از رحمت خدا و هركس با بغض آل محمد بمیرد، كافر مرده است، و هركس با بغض آل محمد بمیرد، بوى بهشت به مشامش نمى‏رسد.
همه‌ی تأکید بنده این‌جا است که ملاحظه فرمایید حبّ یعنی رابطه‌ی قلبی و رابطه‌ی وجودی، پس باید یک نوع یگانگی با امام در میان باشد زیرا در آن صورت تفاوت‌ها تنها در شدت و ضعف است و این از نکات بسیار دقیق در فرهنگ اهل البیت(ع) است. شما در رابطه و نظر به نور بالایی نسبت به نور پایینی نتیجه می‌گیرید نور پایین صورت نازله‌ی آن نور بالایی است بدون آن که جزیی از آن باشد، یعنی نور بی رنگِ نازله، نصف نور بی‌رنگ عالیه نیست بلکه همه‌ی کمالات آن نور بی‌رنگ را دارد منتها به نازله، برعکسِ نور سبز که شش نورِ دیگر را ندارد، اما نور بی‌رنگِ نازله، همه‌ی آن هفت رنگ را دارد منتها به نازله. حال کسی که رابطه‌اش را با امام معصوم رابطه‌ای قلبی و وجودی کرده و در ذیل وجود نورانی امام معصوم قرار گرفته، متذکر همه‌ی کمالات امام معصوم می‌باشد با این تفاوت که به بالاتر از خود اشاره دارد. حال با آن احاطه‌ای که شما در کتاب‌های حضرت امام(ره) نسبت به مقام ائمه(ع) ملاحظه می‌کنید متوجه می‌شوید رابطه‌ی وجودی بی‌نظیری بین آن مرد و امامان معصوم باید برقرار بوده باشد که این‌چنین سخن می‌گوید و اینچنین عمل می‌کند. بنده با مختصر اطلاعاتی که دارم احدی را نمی‌شناسم که به این جامعیت توانسته باشد رابطه‌ی‌ انسان را با انسان کامل در آثارش مدون کند. شاید بفرمایید محی‌الدین بن عربی در کتاب‌های متعدد و یا قونوی در مفاتیح الغیب و یا ابن فناری در مصباح الانس از انسان کامل سخن‌ها گفته‌اند، درست است اما ظرایفی را در آثار حضرت امام(ره) در این رابطه ملاحظه می‌کنید که منحصر به خود ایشان است. علتش هم این است که در آثار امام فرهنگ ناب شیعه همراه با آن سلوک عرفانی جمع شده است و در مجموع یک چیز فوق‌العاده‌ای ساخته است که نیاز امروز و فردای ما است.