تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه
اصغر طاهرزاده

عدول این قرن

عنایت دارید که امام صادق(ع) از قول پیامبر(ص) فرمودند: در هر قرنی انسان متعادلی از این امت می‌آید که دین را به تعادل برمی‌گرداند. مطابق آن روایت و شواهدی که مقدمتاً عرض کردم، می‌توان گفت حضرت امام خمینی(ره) همان انسان متعادل و عدول این قرن است که نظرها را به عمیق‌ترین قله‌های معرفت می‌اندازد و انسان‌ها را از ظلمات زمانه که مانع تمدن حقیقی الهی است، می‌رهاند. در این رابطه در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره)» از کتاب «چهل حدیث» حضرت امام، یک شاهد آورده‌ام و آن موضوعی است که اکثراً با آن آشنایی دارید که آیا ما ذات خدا را می‌توانیم حس کنیم یا نه؟ روایت‌هایی هم در این رابطه داریم که معصوم می‌فرمایند: «لا تَتَفَكّروا فِی ذاتِ اللّه‏» در ذات خدا تفکر نکنید. این‌که عرض می‌کنم حضرت امام راهی است تا ما را از ظلمات در آورد به دلیل این است که ایشان بر اساس دقتی که روی آن روایات دارند می‌فرمایند این روایت نمی‌خواهد بگوید در ذات خدا به معنای واقعی فکر نکنید. در کتاب «چهل حدیث»، باب تفکر، حدیث شماره‌ی 12 می‌فرمایند:
«نظر در ذات برای اثبات وجود توحید و تنزیه و تقدیس آن، غایت ارسال انبیاء و آمال عرفا بوده است.
می‌گویند: پیغمبران آمده‌اند تا ما نظر به ذات حضرت حق بکنیم. همه‌ی آرزوی عرفا این است که بتوانند با نظر به ذات و با فنای ذاتی خود جایگاه حقانی مخلوقات را بنگرند. سپس ادامه می‌دهند:
«قرآن کریم و احادیث شریف مشحون از علم به ذات و کمالات اسماء الهی است و هیچ کتابی از کتب حکما و متکلمین بیشتر از کتاب کریم الهی و کتب معتبره اخبار مثل اصول کافی و توحید صدوق غور در اثبات ذات و اسماء و صفات ننموده لیکن مصیبت در آن است که در قرون اخیره بعضی جاهلان در لباس اهل علم پیدا شده که ندیده و نسنجیده و از کتاب و سنت عاری و بری بوده، مجردِ جهلِ خود را در این بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته برای رواج بازار خود نظر در معارف را که غایت مقصود انبیاء و اولیاء است و سر تا پای کتاب خدا و اخبار اهل‌البیت مشحون از آن است را حرام شمرده و هر ناسزایی و تهمتی را از آن دریغ ندانسته و قلوب بندگان خدا را از علم به مبدأ و معاد منصرف کرده و اسباب تفرقه‌ی کلمه و شتات جمعیت مسلمین گردیده و از او اگر سؤال شود که این‌همه تکفیر و تفسیق برای چیست متشبث شود به حدیث «لا تَتَفَکَّروا فی ذاتِ اللّه». این بیچاره‌ی جاهل از دو جهت در اشتباه و جهالت است: یکی آن‌که گمان کرده حکما تفکر در ذات می‌کنند. با آن‌که تفکر در ذات و اِکْتناه آن را ممتنع می‌دانند».
در حکمت و عرفان روشن می‌شود اگر کسی بپرسد ذات خداوند چه جنسی است، هیچ معرفتی به خداوند ندارد. حکما و عرفا ثابت می‌کنند «وجود»، تعریف‌بردار نیست «لا حَدَّ لَهُ وَ لا رَسمَ لَه». چون برای وجود، جنس معنا نمی‌دهد. اگر جنس داشته باشد که ماهیت است. حضرت امام در ادامه می‌فرمایند: [این افراد] معنی حدیث را ندانسته گمان کرده مطلقاً راجع به ذات مقدس نباید اسمی برده شود.
این را به عنوان شاهد آوردم تا ملاحظه کنید چگونه حضرت امام به عنوان انسانی که می‌خواهند ما را به معارف بالاتر از معارف معمولی برسانند اقدام می‌کنند و چگونه معارف پس‌فردایی را مدّ نظرها قرار می‌دهند. می‌فرمایند غایت ارسال انبیاء این بوده است که ما باید راجع به ذات فکر کنیم نه این‌که بگوییم آن ذات چه جنسی است و کُنه آن چگونه است، بلکه متوجه باشیم حضرت حق حقیقتی است که عین حیات و عین علم است و باید با نگاه وجودی به حق رجوع نماییم. در باره‌ی این‏كه خدا را به عنوان ذات مى‏توان نگریست از هشام بن سالم آمده است كه؛ «دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَقَالَ لِی أَ تَنْعَتُ اللَّهَ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ هَاتِ. فَقُلْتُ: هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. قَالَ: هَذِهِ صِفَةٌ یَشْتَرِكُ فِیهَا الْمَخْلُوقُونَ. قُلْتُ: فَكَیْفَ نَنْعَتُهُ؟ فَقَالَ هُوَ نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِیهِ، وَ حَیَاةٌ لَا مَوْتَ فِیهِ، وَ عِلْمٌ لَا جَهْلَ فِیهِ، وَ حَقٌّ لَا بَاطِلَ فِیهِ، فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ النَّاسِ بِالتَّوْحِیدِ».(97) به محضر حضرت صادق(ع) وارد شدم، از من پرسیدند آیا مى‏توانى خدا را وصف كنى؟ عرض كردم بلى. فرمودند: وصف كن. گفتم: او سمیع است و بصیر. فرمودند: این‏كه صفتى است مشترك بین خدا و مخلوقات او. عرض كردم چگونه او را وصف كنم؟ فرمودند: او نورى است كه ظلمتى در او نیست و حیاتى است كه مرگى در او نیست و علمى است كه جهلى در او نیست. هشام‏بن‏سالم مى‏گوید در حالى از محضر آن حضرت خارج شدم كه عالم‏ترین مردم به توحید بودم.
چنانچه ملاحظه مى‏شود حضرت مى‏فرمایند؛ بگو او نور است، و بگو او حیات است، نه این كه او چیزى است كه حیات دارد و معنى توجه به ذات همین است كه قلب انسان متوجه «عین حیات» و «عین‏ علم‏» و «عین نور» شود و از این طریق مصداق نور و علم و حیات را شهود كند و این تنها با نگاه وجودی ممکن می‌گردد.
حضرت امام در حدیث 12 کتاب «چهل حدیث» با این حدیث شروع می‌کنند که امام صادق(ع) می‌فرمایند: «افْضَلُ‏ الْعِبادَةِ ادْمانُ التَّفَكُرِ فی اللّه وَ فی آلائِه»(98) بالاترین عبادت، ادامه‏دادن تفكر در مورد خدا و در آیات و نشانه‏هاى اوست.(99) آرى! یك جایى باید به مردم بگویند نمى‏خواهد راجع به خدا فكر كنید، به آن‌ها باید گفت همین‌كه مى‏بینید اثرى هست نشان مى‏دهد مؤثرى باید باشد. اما یك جا هم مى‏گویند در مورد خدا فكركن و خداوند را جداى از صفاتش ندان. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‏ى اول نهج البلاغه مى‏فرمایند: «كمالُ الإخلاصِ لَهُ نَفْیُ الصّفاتِ عَنْه» كمال اخلاص آن است كه صفات را از او نفى كنى و خود ذات را عین صفات بدانى‏. اصطلاح عرفانی‌اش هم این است که سالک به جایی می‌رسد که همه چیز را به حق می‌بیند آن‌طور که حضرت علی(ع) فرمودند: «ما رَأیْتُ‏ شَیْئاً إلّا وَ رَأیْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَه»(100) ندیدم چیزى را مگر آن‏كه قبل از آن چیز و با آن چیز و بعد از آن چیز، «الله» را دیدم. یعنی حضرت هر چیزی را در نور حقانی‌اش می‌نگرند و به حق آن چیز را می‌بینند و نه مستقل و جدا از حق، زیرا در عین این که مخلوق غیر از خالق است، دوگانگی بین حق و خلق معنا ندارد. حضرت در خطبه‌ی اول نهج البلاغه می‌فرمایند: «مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَا مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْه‏» هرکس بگوید خدا در کجاست، در واقع خدا را در ضمن چیزی قرار داده و هرکس بگوید خدا بر چه چیزی است، آن چیز را از خدا تهی دانسته. در حالی‌که هیچ‌کدام از آن دو فرض برای خدا معنا ندارد و موجب دوگانگی بین خدا و مخلوق می‌گردد.