موضوع بحث بنده، مربوط به یک نگاه است، آنهم نگاه به تاریخی که در آن قرار داریم. عنایت دارید وقتی نگاه به چیزی پیش بیاید دیگر نمیتوان آن را با یک تعریف تبیین کرد، فقط باید درست به آن موضوع نگاه کنیم بهخصوص اگر موضوعِ مورد بحث، وجودی باشد که دیگر قابل تعریف هم نیست، زیرا برای «وجود» نه تعریف حدّی و نه تعریف رسمی ممکن نیست به گفته اهل فلسفه «لاحَدّ لَه و لا رَسْم لَه». شما تنها در جوابِ سؤال از چیستی چیزی، میتوانید با تعریفی که از آن میکنید جواب آن سوال را بدهید، یعنی اگر از ماهیت چیزی سؤال شود میتوان جواب داد ولی اگر از «وجود» سؤال شود نمیتوانید آنطور که معمولاً برای ماهیات تعریف میکنید، جواب دهید. پس باید در این بحث که میخواهم با شما در میان بگذارم با یک نحوه نگاه، غیر از آن طوری که در جستجوی یک معنا و مفهوم هستید، مطلب را دنبال کنید. در واقع در این موارد باید باب تذکر را باز کرد تا انسان خودش نظر کند و بیابد، در این حالت است که شما با خودِحقیقت روبهرو میشوید و نه با تعریف و مفهوم آن. روشن است که «مفهوم»، ما را با وجودِ حقیقت روبهرو نمیکند بلکه خبر از آن میدهد و بعضاً حجابی خواهد بود بین ما و حقیقت، و این در حالی است که ما با درک مفهومِ حقیقت گمان میکنیم با نور حقیقت و وجود آن مرتبط هستیم.
در برخورد با انقلاب اسلامی و شخصیت اشراقی حضرت امام جهت سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره)، ضروری است بین این دو نوع نگاه فرق بگذاریم؛ نگاهی که ما را با حقایق روبهرو میکند و نگاهی که تعریفی از حقایق را با ما در میان میگذارد بدون آنکه ما را با حقایق مرتبط کند.
هدف ما در این سلسله مباحث، تفصیل تذکری است که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره)» به میان آمده تا وارد قلمرو تفکری شویم که آن تفکر، تفکرِ حضوری در ذیل ارادهی الهی در این دوران است و برایمان معلوم شود مشیتی خاص از طرف حضرت حق در این دوران به میان آمده که هرکس نسبت خود را با آن مشیت از طریق انقلاب اسلامی، عمیقاً درک کند از انحطاطی که عالم را فرا گرفته با بصیرت کامل عبور میکند.