وقتی رسیدیم که تقدیری الهی و ارادهای رحمانی در یک شخص متعیَّن شده و بر خلاف همهی تحلیلهای انسانهای امروزی، آن ارادهی الهیه است که در عالم إعمال میشود، نگاه ما به حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامی درست میگردد و میفهمیم برای نگاه به حقیقتِ این حضور تاریخی باید نگاهمان نگاه اشراقی بشود. وقتی خود را در تاریخی حاضر کردید که در آن تاریخ تجاوز صدام به کشور و انقلاب ما شروع شد و آنچه بر ذهن تحلیلگران آن زمان میگذشت را بررسی کردید و بعد قطعهقطعه مسائلی را که در این هشتسال ظهور کرد درست دیدید، به رازی پی میبرید که بین شهداء و حضرت امام برقرار بود و در نسبت شهداء و امام، حقیقتی را مییابید که ما امروز برای ادامهی خود شدیداً به آن نیاز داریم. در آینهی مصفای سیرهی شهداء قلبهایی را میبینید که محل تفصیل نور حضرت امام(ره) بود.
بعد از رحلت رسول خدا(ص) مشکل مسلمانان آن بود که نتوانستند نسبت امیرالمؤمنین(ع) با رسول خدا(ص) را درست ببینند، گمان کردند حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز یکی از صحابهی رسول خدا(ص) است مثل بقیهی اصحاب. در حالیکه آن قلب، قلب دیگری بود، قلبی بود که ذیل محمد(ص) محل تفصیل نور محمدی بود تا آن نور را به عالم بیفشاند و حقیقت اسلام با همان نورانیتی که حضرت محمّد(ص) اظهار فرمودند، ادامه یابد و این فرق میکند با کسی که به طور ساده به اسلام ایمان آورده باشد. ممکن است ما در این زمان نیز گرفتار آن خطا بشویم و ندانیم نگاه ما به حضرت امام خمینی(ره) چه نگاهی باید باشد، در حالیکه تنها آنطور که عرض کردم با نگاهِ «پسفردایی» که یک نگاه حضوری است میتوانیم خود را با انقلاب ادامه دهیم، نگاهی که ما باید مسائلمان را از افق دیگری غیر از افقی که غرب در جلو ما قرار داده، دنبال کنیم. این چیزی نیست که بشود راحت از آن گذشت.