در عصر بیتاریخیِ حاکمیت فرهنگ مدرنیته که هرج و مرج و شرایط ناپایدار به حدّ اعلای خود رسیده، تمایلات و تغییر مسیر و نظر به آیندهای که ادامهی فرهنگ مدرنیته نباشد در حال شکلگرفتن است و آثار آن نیز نمودار شده و از این جهت دست تقدیر الهی عالم را مستعد ساخته تا زمام امور جهان از دست افرادِ نالایق بهدر آید. در چنین شرایطی تنها یک جریان است که میتواند به معنای جهتدهنده به جهان، به صحنه آید، جریانی که در عمل نشان داده باشد دارای خط و مشی تعریفشدهی مشخصی است، خط و مشیای جدای از آنچه در رنسانس به عنوان پردهی نقاشی آیندهی جهان به بشر نشان دادند و بشر در مقابل «کمّیّت» زانو زد و بین دلار و نیروی حیات تفاوت قائل نشد.
جریانی که در عین داشتن خط مشی مشخص و جدا از فرهنگ مدرن، نظر به «کیفیّت» نیز دارد، تنها اسلامی است که شیعه متذکر آن است و نشان داده توانایی مقاومت در هر عصر و زمانی را در عین حفظ آرمانهای الهی دارد. آیا غیر از فرهنگی که شیعه متذکر آن است، فرهنگ دیگری را میتوان برای آیندهی پایدار جهان مدّ نظر قرار داد؟ آیا ما نباید در این راستا احساس مسئولیت بزرگی را در خود شکل دهیم؟