در هر حال، تا فضای پذیرش احکام الهی فراهم نشود، شما به مقاصدی که دین دنبال میکند نمیرسید. بهخصوص در این تاریخ که حاکمیتها در هرشکلی که باشند وابسته به مردم شدهاند، حتی یک سرمایهدار اگر بخواهد کالای خود را به فروش برساند نیاز دارد که سلیقهی مردم را بهحساب آورد. قبل از تجدد، خانها و پادشاهان در شرایط ملوکالطوایفی کار خود را میکردند و مردم هم در لایههای پایین جامعه کار خود را داشتند. ولی در حال حاضر زندگی مردم به نظام حاکم در جامعه گره خورده است و مردم نمیتوانند نسبت به نظام حاکم بیتفاوت باشند. قبلاً عالِم دینی در مسجد می نشست و قبالهی خانه و سندِ ازدواج مردم را مینوشت، نظام حاکم به این معنا که امروز در جزئیات زندگیها حضور دارد، حضور نداشت و انسانها در کنار هم و بیشتر به صورت جمعی زندگی میکردند.
Individ(ع)alisme یا فردگرایی یکی از دستآوردهای زندگی مدرن است، در شرایط جدید هرکس در فردیت خودش معنا پیدا میکند. در حالیکه تا دیروز افراد خود را در طایفهشان معنا میکردند. در حال حاضر هنوز در عراق و یمن و امثال این کشورها هویت جمعی بر هویت فردیِ افراد غلبه دارد و روح حاکم در طایفه، افراد را جلو میبرد و آنچه طایفه پذیرفته برای افراد مهمتر است از آنچه خودِ فرد میخواهد انتخاب کند. و لذا ماهوارهها نتوانستند آنطور که میخواستند در این کشورها نفوذ کنند. استکبار جهانی به افغانستان و عراق امید داشت، و بسیار تلاش کرد تا بدترین صحنهها را از طریق تلویزیون نشان دهد ولی چون اکثر افغانیها و عراقیها هنوز خود را با طایفهشان تعریف میکنند استکبار آنطور که میخواست نتیجه نگرفت. زیرا انسان در فضای روح جمعی بهتر از یک فرد تصمیم میگیرد، بهخصوص اگر روح جمعی از طریق شریعت الهی مدیریت شود. آنهم شریعتی که امروز در انقلاب اسلامی به صورت زنده و روز آمد ظهور کرده و میتواند به جوامع اسلامی آگاهی خاصی بدهد تا بفهمند در کجای تاریخ قرار دارند.
ذات و گوهر انقلاب اسلامی از آنجهت که از طرف خدایی حکیم اراده شده، تفکر است و هر کس بیشتر تلاش کند تا حقیقت آن را درک کند و به آن نزدیک شود، بیشتر به تفکر تاریخی خود نزدیک شده است. نزدیکی به انقلاب اسلامی به عنوان حقیقتی وجودی، با نظر به مناظری که گوهر آن را نشان میدهد ممکن است و نه نزدیکی از طریق فهم چیستی و ماهیت آن در قالب علم حصولی. کسی که میپرسد انقلاب اسلامی چیست؟ بداند هرگز امکان فهمیدن انقلاب اسلامی را نخواهد داشت و انقلاب اسلامی در مقابل این سؤال در حجاب میرود. ولی آن کسی که سعی میکند حضور انقلاب اسلامی را در جهان امروز و در مظاهر آن بنگرد میتواند انقلاب اسلامی را بیابد.
در صد سال اخیر آن فضایی که در اثر آن فضا، رجوع ما به یک حیاتِ جمعیِ متصل باشد - آنهم در ذیل اسم اسلام- گم شد و اگر ما آن فضا را برنگردانیم، به اهداف اصلیمان که بهعنوان جمع مسلمین باید تصمیم بگیریم نمیرسیم. این دینداری که هرکس در گوشهای دیندار باشد مقصد اصلی اسلام نیست. شما در راستای مسلمانی به چیزهای دیگری نیاز دارید که تنها در حیات جمعی بهدست میآید. شما به وسعت حضوری که آن حضور در ذیل نور مقدس حضرت صاحبالزمان(عج) محقق میشود، نیاز دارید و باید حیات خودتان را در چنین حضوری معنا کنید. اولین شرطش این است که از خود بپرسید در کجای تاریخ ایستادهاید و در آن راستا نسبت خودتان را با آرمانهایتان معنا کنید. با توجه به اینکه هر آرمانی در هر مقطعی از تاریخ قابل تحقق نیست مگر آنکه مقدمات و زیرساختهای آن فراهم شود، چقدر سادهانگاری است که کسانی برنامهای را ارائه میدهند و فکر هم میکنند از فردا میتوانند در هر ظرفِ زمانی آن را عملی کنند. طرف به فرزندِ وکیل مجلسِ نظام شاهنشاهی گفته بود پدر من از پدر شما مهمتر است، چون پدر من با اندک پولی که میگیرد قانون پدر شما را زیر پایش میگذارد. چرا؟ چون روح تعهد به قوانین مهمتر از وجود قوانین است. چرا بعضیها متوجه نیستند که هر شرایطی اجازهی حضور هر فکر و برنامهای را نمیدهد؟ بنده به جهت تجربهام در کار اجرایی به شما عرض میکنم بسیاری از اوقات عزیزانی که قانون تصویب میکنند و یا بخشنامه صادر مینمایند، خود را بازی میدهند زیرا نمیشود بدون آمادهکردن شرایطِ اجرای یک قانون، قانونی را اجرا کرد. به همین دلیل باید بدانیم در تاریخی که هستیم آن تاریخ چه اقتضائاتی دارد و ظرفیت زمانهی ما مستعد چه چیزهایی است، از آن ظرفیتها غفلت نکنیم وگرنه بیتاریخ میشویم چون نمیدانیم در کجای تاریخِ خود قرار داریم. انسان متفکر همواره در نسبتی با شرایط تاریخی، اجتماعی خود به اندیشه میپردازد، بیتوجهی به آن شرایط موجب خدشهدارشدن امور است و سرچشمههای تفکر را میخشکاند.
دعای ندبه، ذکر تاریخ ما است که از آدم(ع) شروع شده و به حضرت مهدی(عج) ختم میشود، اگر ما خود را در یکی از مقاطع این تاریخ پیدا نکنیم به رنج بیتاریخی گرفتار میشویم. در هر مقطعی از این تاریخ، کار مخصوص همان مقطع را به عهده داریم. آیا وقتی در سال1360 سخن امام خمینی(ره) را شنیدید که شما را دعوت به قیام در مقابل مستکبران کردند، متوجه نشدید امام خبر از ظرفیتی میدهد که در عالم پدیدار شده وگرنه چنین پیامی را نمیدادند؟ حضرت امام(ره) در سال 1360 در پیام به زائران حج میفرمایند:
«هان ای مسلمانان جهان و مستضعفانِ تحت سلطهی ستمگران! بپا خیزید و دست اتحاد بدهید و از اسلام و مقدرات خود دفاع کنید و از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن، به خواست خداوند قادر، قرن غلبهی مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است».(10)
سخن فوق را یک آدم سیاسی نمیگوید، حکیمی این سخن را میگوید که دارای شعور معنوی فوقالعادهای است و تقدیر زمانه را میشناسد. مثال شهید مطهری را با آن عالم وهابی از آن جهت عرض کردم که آقای مطهری تقدیر زمانهی خود را شناخت و در نتیجه زحمات او مفید واقع شد و عمر او به ثمرهی لازمش رسید. صحبت مقام معظم رهبری را شنیدید که فرمودند: «این قرن، قرن اسلام است». یعنی تقدیری در این عصر رقم خورده که ما را به تمدن اسلامی میکشاند. حال اگر شما بیتاریخ شوید، در تقدیری که ما را به تمدن اسلامی میکشاند، وارد نخواهید شد و گرفتار بیتاریخی و پوچی میشوید. دکتر شریعتی در کتابها و سخنرانیهایی که در مورد حج داشت نکتهی خوبی را به ما آموخت و آن اینکه غرب در بیماری بیتاریخی دارد نابود میشود. این را خودش دیده و بهخوبی لمس کرده بود. او میخواست به ما بگوید حج؛ حیات جمعی انسان است به وسعت حضور خدا در هستی.
نتیجهای که میخواهم بگیرم این است که با حضوری جمعی و مردمی، در ذیل اسلام میتوان از حیلههای این دوران رها شد و به اهدافی که میخواهیم، برسیم، مشروط بر آن که تاریخ خود را درست بشناسیم.
حضرت امام خمینی(ره) که متوجه جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی میباشند، خود را واجد رسالتی سترگ برای بیان رخدادی بزرگ احساس میکنند؛ رخدادی که چون از طرف خداوند اراده شده و عمق ایمان انسانها را مورد خطاب قرارداده، ریشه در درونیترین سطوح حیات دارد و از این جهت امیدوارانه چشم به آینده دوخته زیرا جهت گردش زمانه با اندیشهی او هماهنگ است و در این راستا میتواند صادقانه خبر دهد «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند».
ذات و گوهر انقلاب اسلامی از آنجهت که از طرف خدایی حکیم اراده شده، تفکر است و هر کس بیشتر تلاش کند تا حقیقت آن را درک کند و به آن نزدیک شود، بیشتر به تفکر تاریخی خود نزدیک شده است. باز تأکید میکنم نزدیکی به انقلاب اسلامی به عنوان حقیقتی وجودی، با نظر به مناظری که گوهر آن را نشان میدهد ممکن است و نه نزدیکی از طریق فهم چیستی و ماهیت آن در قالب علم حصولی. کسی که میپرسد انقلاب اسلامی چیست؟ بداند هرگز امکان فهمیدن انقلاب اسلامی را نخواهد داشت و انقلاب اسلامی در مقابل این سؤال در حجاب میرود. ولی آن کسی که سعی میکند حضور مشیت الهی را در جهان امروز و در مظاهر آن بنگرد میتواند انقلاب اسلامی را بیابد.
إنشاءاللّه در جلسات آینده در این موارد عرایضی خواهم داشت، که ما چگونه میتوانیم به انقلاب اسلامی نظر کنیم که از حضور ارادهی خاص الهی در این زمان غافل نباشیم. همین اندازه بدانید: همانطور که اگر چشم به تفاوت رنگها توجه کند، نور را نمیبیند، چشمِ روح نیز وقتی متوجه موجودات جزئی و کلّی شود، خودِ «وجود» را نمیبیند در حالیکه تنها به واسطهی وجود است که ما با موجودات روبهروئیم. انقلاب اسلامی به عنوان اراده و مشیت خاص خداوند در این عصر یک حقیقت وجودی است و با همان نگاهی که باید با «وجود» روبهرو شد، باید در حضور انقلاب اسلامی قرار گرفت. انسان بیش از آنکه از «وجود» سخن بگوید باید بگذارد از طرف «وجود» مورد خطاب قرار گیرد، یعنی بگذارد انقلاب اسلامی با او سخن بگوید تا خداوند از این طریق با ما در این روزگار حرف داشته باشد و این است مواجههی فعّالی که باید با خدا داشته باشیم وگرنه در سیاهچال روزمرّگیها به فردیت خود مشغول میشویم و دیگر به عنوان انسانی ممتد در هیچ عالَمی حضور نداریم، زیرا با وجودیترین پدیدهی تاریخِ امروزمان ارتباط برقرار نکردهایم. آیا این توصیهی رهایی از نیستانگاری نیست، آن نیستانگاری که بلای جان بشر امروز شده؟
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»