به نكتهی دوّمى كه حضرت مطرح مىنمایند بیشتر دقت كنید كه مىفرمایند: اگر دو تا خدا وجود داشته باشد حتماً تو آثار حاکمیت و احاطهی او را میدیدی و به افعال و صفات او معرفت پیدا میکردی. همان طور كه مىدانید خداوند به عنوان علتِ وجود مخلوقات، وجود مطلق است چون وجود همهی مخلوقات از اوست، بدون آن که وجود خودش از دیگری باشد، این معنای وجود مطلق است و وقتی ملاحظه فرمودید خداوند وجود مطلق است، از آنجایی که هر جا پای «وجود» در میان باشد پای کمال در میان است و هرجا پای عدم در میان باشد پای نقص در میان است. پس وقتی پای وجود مطلق در میان است، پای کمال مطلق در میان است و خدایی که وجود همهی موجودات از اوست و وجود خودش از دیگری نیست، حتماً وجود مطلق است و وجود مطلق همان كمال مطلق است یعنى خداوند تمام كمالات را به صورت مطلق داراست، یعنی عین كمال است. از طرفى «علم»، كمال است پس خدایى كه عین كمال است، عین علم است. «حیات» نیز كمال است پس خدایى كه عین كمال است عین حیات است و همین طور مىگوییم «اراده» كمال است پس خدا عین اراده است.
ما یك «علم» و یك «خدا» نداریم، یا یك «حیات» و یك «خدا» نداریم، «خدا»، «علم مطلق» و «حیات مطلق» است. دو تا بودن علم و حیات از نظر مفهوم ذهنى است نه از نظر مصداق خارجی. همینطور که در جهانِ خارج از ذهن ما، حرارت خورشید از نور خورشید جدا نیست ولى ذهن ما بین این دو تفكیك قائل مىشود یا شما مىگویید: خودم دیدم و خودم شنیدم. یعنى یك خودى است كه عین شنیدن و عین دیدن است همچنان كه تماماً شنونده و بیننده است یعنى یك حقیقت است كه عین شنیدن ، دیدن و فكر كردن است. این را اصطلاحاً «وحدت بین ذات و صفات» میگویند. حالا اگر خداوند صفتش عین ذاتش است، اراده هم كه صفتِ ذات است و عین ذات است پس خدا یعنى عین اراده، همان طور كه خدا عین علم و عین حیات است. وقتى روشن شد كه اراده عین ذات خداست، حالا اگر دو تا خدا داشته باشیم امكان ندارد كه این دو تا خدا یك اراده داشته باشند، چون وقتى ذات این خدا غیر از ذات خدای دیگری باشد، ارادهی این خدا كه عین ذاتش است غیر از ارادهی آن خداست كه عین ذات خودش است. یعنى وقتى فرض کردیم دو خدا داریم که وجود این خدا غیر از وجود آن خدای دیگر است، ارادهی آنها هم دو تا مىشود. حال توجه داشته باشید وقتی خداوند وجود مطلق و کمال مطلق است، همهی جهان باید در تحت ارادهی این خدا باشد و همان جهان در تحت ارادهی خدای دیگر باشد، چون هر كدام كمال مطلق هستند و نباید حدّى در اِعمال ارادهی خود داشته باشند به همین جهت وقتى دو اراده باشد که حتماً هر كدام از این ارادهها غیر از دیگرى است - چون ذات این خدا غیر از ذات آن دیگر ی است و اراده هم عین ذات است- اگر مثلاً این خدا اراده كرد آتش، سوزنده باشد، آن خدا حتما ارادهاش این خواهد بود كه آتش، سوزنده نباشد. حالا اگر جهان این طور بود كه آتش هم سوزنده باشد و هم سوزنده نباشد، دیگر آتشی موجود نخواهد بود. و یا اگر مثلاً آن یکی اراده میکرد جهان موجود باشد، آن دیگری حتماً اراده میکرد جهان موجود نباشد، در این صورت دیگر جهانی باقی نمیماند و هیچ چیز تحقق خارجى پیدا نمیکرد، چون ارادهی هر دوی آنها مطلق است و باید شامل همهی جهان با همهی ابعاد آن باشد. در حالىكه فعلاً مىبینیم آتش سوزنده است و دنیا هم وجود دارد، پس باید تنها یك ارادهی مطلق در صحنه باشد و ما با آثار یك حكومت روبهروئیم، بر همین اساس حكماء میفرمایند: اگر دو خدا بود هیچ چیز در عالم نبود. قرآن میفرمایند: «لَوْ كانَ فیهِما آلِهَةٌ اِلاَّ اللّهَ لَفَسَدَتا»(268) اگر در زمین و آسمان غیر از خدا، خداى دیگرى بود، زمین و آسمان فاسد مىشد. اگر كلمهی فساد را به معنى نابودى بگیریم، این آیه با بحثى كه مطرح شد تطابق دارد.