تبدیل حالات رحمانى به حالات شیطانى از مسائل مسلّمى است كه در روایات بر آن تأکید شده و به زبان امروزی باید نام آن را نیهیلیسم یا نیستانگاری گذاشت که در آن صورت همه چیز از جهت الهیاش خارج میشود و نفس امّاره قبلهی انسانها میگردد. كوششها و اعمالى كه انسان از طریق تقوا انجام مىدهد از نیروهاى روحى و معنوى ارزشمندی برخوردار مىشود. آن نیروی معنوی در تصمیمات او نفوذ مىكند به گونهاى كه تأثیر امیال مادّى در انسان تقلیل مییابد و به اصطلاح گفته میشود انسان میتواند پس خودش برآید.
تقواى واقعى در صورت قبولى در امتحانات سخت و سنگین شکل میگیرد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند :«عِنْدَ حُضُورِ الشَّهَواتِ وَاللَّذَّاتِ یَتَبَیَّنُ وَرَعُ الْأَتْقِیاءِ.»(20 )هنگامى كه صحنههاى شهوت انگیز و لذّتبخش پیش آید، ورعِ مردمان متّقى روشن مىشود. در آن هنگام تنها آنان كه تقوا را به راستى در وجود خود نهادینه کردهاند و حفظ حریم احکام الهی را به ملکهی خود تبدیل کردهاند، قدرت كنترل خود را دارند و مىتوانند امیال نفس امّاره را با نیروى معنوى پس بزنند.
وقتی روشن شود انسان موجودی است که میتواند تمام حجابهای بین خود و عالم ملکوت را پشت سر بگذارد و جهان دیگری را در مقابل خود بگشاید که بسیار گستردهتر از عالم ماده است و مرحله به مرحله به کرانههای متعالیتری دست یابد، راز احکام الهی و علت تأکید انبیاء را در رعایتکردن آنها میفهمیم زیرا برای به حیاتآوردن قلب راه دیگری نیست. رعایت دستورات الهی به ظاهر بسیار ساده است ولی نقش آنها در زنده نگهداشتن قلب و برای گشودن آسمان غیب، غیر قابل تصور است و به همان معنایی که حضرت عیسی(ع) میفرمایند: تقوا عملاً انسان را با تولدی دیگر در عالمی دیگر وارد میکند. در روایتی که به حضرت عیسی(ع) منسوب است آمده است: «لن یلج ملكوت السموات من لم یولد مرتین» (21 )به ملکوت آسمانها دست نیابد مگر آن کسی که دوبار تولد یابد. یکی تولد طبیعی است و ورود انسان به این دنیای خاکی و دیگری خروج از عالم طبیعت و طی مراحل برزخی و رسیدن به مقامات معنوی است که در واقع حیات و زندگی دیگری به حساب میآید. گویی آدمی از این حیات خاکی مرده است و درعالم دیگری تولد یافته است که عرفا به این مرحله از رشد و تعالی معنوی، مرگ و حیات اختیاری میگویند. در تولد جدید است که انسان با استعداهای غیر قابل تصور خود روبهرو میشود و معنای آن فروغی که در غار حراء بر حضرت محمد(ص) تجلی کرد را میفهمد و با معنای ایمان به خدا به شکلی دیگر روبهرو میگردد و از آن به بعد از رازناک بودن ایمان محروم نخواهد بود. ندای «وجود» و مبدأ فیض را در اعماق روح خود احساس میکند و وحدت و هماهنگی و حقیقت موجودات را به نحوی دیگر مییابد. در مورد جایگاهی که اهل تقوا در هستی بهدست میآوردند بهترین سخن را از قرآن داریم که میفرماید: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقین»(22 )یعنی یک نحوه اتحادی بین خدا و اهل تقوا پیش میآید و یا میفرماید: « فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ»(23 )یعنی رابطهی حُبّی بین خدا و اهل تقوا برقرار میشود.و یا «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ»(24 )یعنی اهل تقوا هماکنون در بهشت زندگی میکنند و از تنگناهای زندگی دنیایی آزاداند و «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْدا»(25 )یعنی اهل تقوا میهمان خدای رحمان خواهند بود. «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی مَقامٍ أَمینٍ»(26 )یعنی اهل تقوا در مقامی اَمن هستند. «وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقین»(27 )یعنی انسان متقی مفتخر به ولایت الهی میشود و حضرت حق ولایت او را به طور خاص بر عهده میگیرد.
پس میتوان گفت : قلب، دستگاه بسیار اسرار آمیز و مهمّى است كه خداوند آن را در وجود انسان قرار داده است، تا انسانها بهوسیلهی تقوا آن را آباد نمایند و زنده نگه دارند و آن را با عبادات و دوری از گناه و توبه، از انواع تیرگیها پاک نگه دارند و آن را بازسازى نموده و به راه اندازند. و از طرف دیگر تقوا، وسیلهاى بسیار پرقدرت و نیرومند براى حمله و جنگ با دشمنان نامرئى است که به مبانی روحی ما حمله میکنند. انسان میتواند از طریق تقوا خود را از دست سرابِ زندگیِ دنیایی آزاد نماید تا از آب حیاتبخش معنویت سیراب گردد. این بود راز اینکه حضرت مولیالموحدین(ع) به فرزندشان فرمودند: «اُوصیكَ بِتَقْوَى اللّهِ».
خدایا! توفیق فهم سخنان حكیمانهی اماممان را طوری به ما عطا فرما که بهراحتی بتوانیم زندگی خود را براساس آن رهنمودها شکل دهیم!
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»