تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

آفات غفلت از مرگ

فكر مى‏كنید چه شد كه تمدن غرب به چنین غفلتی دچار شد، غفلتی که تمام مرزهای انسانی را در مقابل خود فرو ریخت، با این حال هیچ وقت از تلاش در امور دنیایی خود باز نایستاد؟ تمدن غرب با این مشکلات روبه‌رو شد چون حكیمانه و همه‌جانبه تلاش نكرد و همه‌ی زندگى خود را صرف دنیا نمود و فنا و موت را مدّ نظر خود قرار نداد، دنیا را به گونه‏اى ندید كه براى مرگ و فناى آن هم جایى باز كند. آری از آنجایى كه «كور، كور را پیدا می‌کند و آب گندیده، گودال را» قبله‌ی مردمِ غیرحكیم، زندگی به صورتی است که فرهنگ غرب صورت داده و به همین دلیل مى‏توان گفت براى مبارزه با تهاجم فرهنگى و نجات مردم، باید ابتدا به مردم حکمت آموخت تا خودشان اقرار كنند به این‌كه جاىِ یادِ مرگ در تمدن غرب خالى است. فرهنگ غربی از مرگ وحشت دارد و در نتیجه و ناخواسته خود را به زحمت مى‏اندازد كه مبادا بمیرد. فكر مى‏كنید این همه تلاش براى نمردن، منطقى است؟ اگر مردم در وقت مقرر بمیرند چه اشكالى دارد؟ ممكن است كسى بپرسد مگر عیب دارد كه آن‌ها توانسته‏اند مرگ طبیعى را چند سال به تأخیر اندازند؟ من نمى‏گویم عیب دارد اما مى‏پرسم آیا خوب است؟ یعنى اگر وقتِ مرگ شما رسید و رحلت کردید چه اشكالى دارد؟ نه این‌که زودتر از وقتِ مردن بمیرید، عرض می‌کنم زمانى كه به طور طبیعى موقع مرگ ما رسید آیا لزومى دارد با انواع تکنیک‌ها - بر فرض كه بتوانیم- مرگ خود را براى مدتی به تأخیر بیندازیم؟ چرا نگذاریم هرکس در موقع مردن‌اش بمیرد؟ مگر آن طرف بدتر از این طرف است؟ براى اهل دنیا که هر دو طرف بد است، كمى به آنها نگاه كنید، همین حالا هم حس و ادراكشان را برای درک حقیقت از دست داده‏اند و خودشان نمى‏فهمند. و همواره در وَهمیاتِ آزاردهنده‌ی خود به‌سر می‌برند.
مرغى كه خبر ندارد از آب زلال

منقار در آب شور دارد همه حال

اهل دنیا همین الآن هم آب شور و بدمزه دنیا را مى‏خورند اما چون فكر مى‏كنند آب فقط همین است و به آن راضى شده‏اند، شورى و تلخى آن را پذیرفته‌اند.
توصیه‌ی حضرت بسیار توصیه‌ی عزیزی است که مى‏فرمایند به قلبت بفهمان كه این جهان، فانى است. آن وقت اگر در این دنیا به موفقیتی رسیدى مى‏دانى در چیزى كه فانى است موفق شده‏اى و خودت را گم نمى‏كنى، به طور طبیعى كار خود را انجام مى‏دهى. اگر هم ثروتمند شدى پول‌ها را در چاه نمى‏ریزى اما مى‏دانى كه چگونه از آنها استفاده كنى. اما كسى كه نداند این ثروت‌ها فانى‏اند، با موفق شدنش در دنیا چنان احساس موفقیت مى‏كند كه گویا تمام عالم غیب و ملكوت را به او داده‏اند، بعد هم که آنها را از دست می‌دهد چنان احساس شكست به او دست مى‏دهد مثل این‌که تمام لذّت‌هاى قبلى را از او گرفته‏اند.
كسى كه فانى‌بودن این جهان را مى‏بیند با به‌دست‌آوردن شغل و تحصیلِ ثروت و ازدواج و خانه‏دار شدن و امثال آن قهر نیست و بی‌دلیل فاصله نمى‏گیرد، اما شیفته آنها هم نمی‌شود. این امور به عنوان یک غایتِ مهم از چشم او افتاده‏اند. او موفقیت را در آن مى‏داند كه خدا در شب قدر به او عنایتى بكند. موفقیت از نظر او توفیق شنیدن و عمل كردن به توصیه‌های امیرالمؤمنین(ع) است كه - به خدا سوگند - از قبول شدن در هزار كنكور موفقیت‏آمیزتر است. نیّت ما باید این باشد كه خود را بسازیم و به خودمان یاد بدهیم كه درست ببینیم و به حقایق عالم درست نظر کنیم و محبت بورزیم. به گفته مولوی:
خویش را تعلیم کن عشق و نظر

کان بود کالنقش فِی جِرمِ الْحَجَر

عاشقِ آن عاشقان غیب باش

عاشقان پنج روزه کم تراش

ملاحظه فرمودید که حضرت چرا توصیه می‌فرمایند که به خود بفهمانیم این جهان فانى است؟ زیرا قلب انسان عموماً دچار غفلت مى‏شود و لذا باید دائماً خود را متمرکز این امر بگردانیم و برای خود تكرار كنیم، اگر درست با موضوع برخورد کنیم هر اندازه هم تکرار شود باز مى‏بینیم برایمان جدید است.