تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

جلسه دوم ـ عوامل بیداری

بسم‌الله‌الرحمن‌‌الرحیم
«اَمّا بَعْدُ فَأِنَّ فیما تَبَیَّنْتُ مِنْ اِدْبارِ الدّنْیا عَنّى وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَىَّ و اِقْبالِ الاْخرةِ اِلَىَّ ما یَزَعُنى عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِواىَ، والاْهْتِمامِ بِما وَرائى، غَیْرَ اَنّى حَیْثُ تَفَرَّدَبى دُونَ هُموُم النّاسِ هَمُّ نَفْسى، فَصَدَفَنى رَأْیى وَ صَرَفَنى عَنْ هَواىَ، و صَرَّحَ لى مَحْضُ اَمْرى فَاَفْضَى بى اِلى جِدٍّ لایكونَ فیهِ لَعِبٌ و صِدقٍ لایَشُوبُهُ كَذِبٌ. وَ وجَدْتُكَ بَعْضى بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّى حَتّى كَأَنَّ شَیْئا لَوْ اَصابَكَ اَصابَنى، و كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ اَتاكَ اَتانى، فَعَنانى مِنْ اَمْرِكَ ما یَعْنینى مِنْ اَمْرِ نَفْسى فَكَتَبْتُ اِلَیْكَ مُسْتَظهِرا بِهِ اِنْ اَنَا بَقیتُ لَكَ اَوْفَنَیْتُ فَاِنّى اُوصیكَ بِتَقْوَى اللّه‏ِ اَىْ بُنَىَّ و لُزُومِ اَمْرِهِ، و عِمارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ والاْعتصامِ بِحَبْلِهِ.»
اما بعد، آنچه من از پشت كردن دنیا و سركشى روزگار و روى آوردن جهان آخرت تجربه کردم، آن بود که تمام فکر و ذکرم معطوف به خودم باشد، و لحظه‌ای چشم از خود برندارم و به دیگری نسپارم. فهمیدم بیش از آن‌که مسئول مردمان باشم وظیفه‌‌دار خودم هستم و بر این دریافت و دغدغه‌ام، عقل نیز صحه گذاشت و از افتادنم به دام هوس، بازداشت و تکلیفم را بی هیچ پرده و پیرایه‌ای روشن ساخت. و بر آنم داشت كه با تمام جدّیت دست به كارى زنم كه بازی و شوخی بر نمی‌دارد و با حقیقتی مواجه‌ام ساخت که هیچ دروغی از راستی‌اش نمی‌کاهد، تو را دیدم که پاره‌ی تن من بلکه همه‌ی جان من هستی، آنسان كه اگر غمى بر دل تو فرود آید گویى بر دل من نشسته و اگر تو را مرگ دریابد گویى مرا دریافته است، پس کار تو را کار خود دانستم و هرچه برای خود می‌خواهم، برایت خواستم. از آن‌رو این نامه را به تو مى‏نویسم به این امید كه خواه من براى تو زنده مانم یا از این جهان درگذرم، به آن رفتار كنى و تکیه‌گاه تو باشد.
اى فرزند گرامى! وصیت و سفارش من به تو تقوای الهی و پای‌بندی به دستورات اوست، و این‌که دل خود را به یاد او آبادان كنى و رشته‌ی پیوند او را نگاهدارى.
حضرت فرمودند نامه از پدرى است با آن خصوصیات که برشمردند، به فرزندی با خصوصیاتی که در جلسه قبل عرض شد. خصوصیات پدر به طور خلاصه این بود كه انسانی است در حال رفتن از این دنیا به دنیایی دیگر و خصوصیات فرزند هم این بود كه ممكن است گمراه شود و آرزوهاى دنیایى او را به هلاكت افكند. سپس خطاب به فرزندشان فرمودند: پدرى مى‏خواهد با تو سخن بگوید كه - در یك كلام - مى‏بیند دنیا محل امنى نیست، پس تو نیز در دنیا بیهوده به دنبال امنیت مباش بلكه به دنبال آن باش که در چنین دنیایی بهترین بهره‌ها را برای ابدیت خود ذخیره نمایی، همچون پرنده‏اى كه هرگاه روى شاخه‏اى مى‏نشیند با كوچك‌ترین لرزش از آن شاخه‏ به شاخه‌ای دیگر می‌پرد. پرندگان آنقدر عاقل هستند كه لانه‏شان را روى شاخه‏اى لرزان بنا نكنند، اگر هم پرنده‌ی نادانى پیدا شود كه چنین كارى بكند چیزى نمى‏گذرد كه لانه‏اش با یك باد ویران مى‏شود. دنیا نیز مانند شاخه‌ی لرزانی است که نباید به استحکام و بقای آن امید بست. انسان باید این نکته را به قلب خود برساند كه نمى‏توان بر روى شاخه‌ی لرزانِ دنیا خانه ساخت، شاخه‏اى است كه هم باید روى آن نشست و هم باید آماده‌ی پریدن از آن بود. ملاحظه فرمودید که در جلسه‌ی قبل حضرت متذکر این نکته شدند که یکی از خصوصیات دنیا «نُصْبِ الآفات» است به این معنا که دنیا محل برخورد آفت‏هاست. «نُصب» محلى را مى‏گویند كه به عنوان هدف به آن تیر مى‏زنند، پس زندگى دنیایى آنچنان است كه هر لحظه در تیررس بلاها است و نمی‌توان به استحکام و بقای آن امیدوار بود.
هرگاه متوجه شدیم انسان در دنیا هیچ‌گاه نمى‏تواند مشكلات دنیایی خود را به صفر برساند و اگر كسى در این فكرِ محال باشد خود را در مشكلات پیچیده‌تری می‌اندازد، در آن صورت زندگی برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند. هر انسانى باید یاد بگیرد چگونه در مواجهه با مشكلات به پرواز درآید بدون آن که تلاش کند شاخه‌ها را از لرزش باز دارد.