بعد از آن که حضرت به فرزندشان فرمودند مىخواهم عصارهی حیات خود را برایت تبیین كنم و تو را بر آن اساس اصلاح و تربیت نمایم. میفرمایند: «وَ اَنْ اَبْتَدِئَكَ بِتَعْلیمِ كِتابِ اللّهِ وَ تَأْویلِه وَ شَرائِعِ الاِْسْلامِ وَ اَحْكامِهِ وَ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ لا اُجاوِزُ ذلِكَ بِكَ اِلَى غَیْرِهِ». ابتدا بر آن شدم که به تو قرآن بیاموزم و تو را نیز از تأویل آن آگاه سازم و شرایع اسلام و احکام آن و حلال و حرام آن را برایت مشخص کنم و در آموزشات پا از این حدود فراتر نگذارم. ولی ترسیدم فکری برای هوسهایی که مردم را گرفتار کرده، برای تو نکرده باشم و لذا حضرت سخن خود را طور دیگری شروع کردند و خواستند به فرزندشان بفهمانند اگر مىخواهى همهی رمز و راز حیات زمینى را بدانى، بدان که من نیز چنین هدفی دارم و با اینکه قصد اصلی خود را تعلیم كتاب خدا اعلام میکنند ولی تعلیم خود به فرزندشان را با طرح موضوعاتی دیگر شروع میکنند تا بالاخره به تعلیم کتاب خدا بپردازند.
مسلم است که هدف حضرت از تعلیم کتاب خدا روخوانى قرآن نیست، هر چند برای افراد معمولی که نمیتوانند در قرآن تدبّر کنند روخوانى قرآن هم ثواب خود را دارد و برای ما فارسی زبانان روخوانی قرآن مقدمهی فهم قرآن است، ولى به ما دستور دادهاند در قرآن تدبّر کنیم و مقاصد آن را دنبال نمائیم. با توجه به اینکه امام حسن(ع) زبان عربى فصیح را میدانستند منظور حضرت از آموزش قرآن تدبّر در قرآن و آموزش تأویل آن بوده است. برای ما فارسی زبانان آموزش زبان عربى در حدّی که بتوانیم متون دینی را با زبان خودش بفهمیم خیلی خوب است، آموزشهای تخصصی باید مربوط به افراد خاص باشد. هنر ما باید تدبّر در قرآن باشد و فكر نكنید كسانى كه در عربى متخصصاند در فهم قرآن هم جلوتر از بقیه هستند، ما افتخار داریم از پیامبری پیروی مىكنیم که سواد خواندن و نوشتن نداشت ولى تمام اسرار عالم را مىدانست. در تاریخ داریم كه امیرالمؤمنین(ع) در صلحنامهی حدیبیه نوشتند این صلحنامه بین محمّد رسولاللّه(ص) و قریش مىباشد، قریشىها گفتند ما قبول نداریم تو رسولاللّه(ص) هستى، پیامبر(ص) فرمودند این قسمت را پاك كنید. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند من به خودم اجازه نمیدهم نام رسول خدا(ص) را پاک کنم، خود پیامبر(ص) فرمودند به من جای حروف را نشان دهید تا خودم پاك كنم، در این حدّ حروف را نمیشناختند.(220) با این وجود اگر تمام دانشمندان عالم جمع شوند از حقیقت قرآن به اندازهی یك غمزهی چنین پیامبری نمىتوانند درك كنند. به قول حافظ:
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئلهآموز صد مدرّس شد
حضرت على(ع) فرمودند: فرزندم! باید كتاب الهى را به تو تعلیم دهم و به آموزش تأویل آن بپردازم تا علاوه بر علم به ظاهر قرآن، علم به باطن و اسرار قرآن و مصداقهاى آن هم پیدا كنى. به عنوان مثال شما در آیات قرآن دارید «شَراباً طَهُورا» یا «طَلْحٍ مَنْضُودٍ» اینها نهتنها نیاز به تفسیر باطنی بلکه نیاز به تأویل دارد. به قول حاج ملاّ هادى سبزوارى«رحمةاللهعلیه» تفسیرى كه نظر به تأویل آیات نداشته باشد شیرینی قرآن را نشان نمیدهد. در قرآن مىفرماید به متقین حورى مىدهیم، حوریانى مثل «لؤلؤ مكنون» یعنى مثل دُرّ پنهان. خوب اگر بگویید حورى از جنس زنان است و برای مردان است پس به زنان باتقوا چه مىدهند؟ خود قرآن اشاراتى دارد كه ما را متوجه مطالبی بالاتر از آنچه در ظاهر به ذهن میآید میکند که عرایضی نسبت به این موضوع در شرح سورههای «نبأ» و «واقعه» مطرح شد مبنی بر اینکه صورتهای بهشتی «جزاءً بما کانوا یعملون»اند یعنی حوریان جزای اعمالیاند که اهل تقوا انجام میدادند، پس آن حوریان صورتهای اعمال توحیدی هستند و از این جهت برای زن و مرد تفاوتی ندارند. آیات قیامتى عموماً جنبهی باطنی و جنبهی تأویلى دارند مثل آن که قرآن مىفرماید: «جَنّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ»(221) یعنى باغهایی كه در زیر آنها نهرها جارى است، جزای سابقون و مهاجران و انصار است. ملاحظه کنید نفرمود در كنار آن باغها نهرها جارى است، فرمود زیر آن درختان نهرها جاری است. علماء اهل تفسیرِ باطنِ قرآن مثل عبدالرزّاق کاشانی در تفسیر خود که مشهور به تفسیر محی الدین است، بحثهایی در این مورد كردهاند به این صورت که درخت، صورت عمل است و آب، صورت عقیده است، حالا رودها و نهرها در بهشتِ شما صورت عقاید توحیدىتان است و اشجار و باغها صورت اعمال شماست و معلوم است همانطور که در دنیا مبنای اعمال دینی شما عقیدهی توحیدی شما بوده، در قیامت نیز صورت عقاید توحیدی شما به صورت نهرها زیر صورت اعمال شما قرار دارند.
با توجه به این امر گفته میشود اگر کسی مىخواهد از قرآن خواندنش نور بگیرید و لذت معنوى ببرد علاوه بر این که باید قرآن را بفهمد باید سعی کند به جنبههای باطنی و تأویلی آن نیز توجه کند. حضرت مىخواهند به فرزندشان به عنوان یك جوان در کنار آموزش قرآن، تأویل آن را نیز آموزش دهند. البته معلوم است که کلید اصلى تأویل قرآن را باید از ائمه(ع) گرفت همان طور كه کلید اصلی علم تفسیر را نیز باید از ائمه(ع) آموخت. هنر علامه طباطبایىرحمهالله در تفسیر المیزان این است كه همهی سخنان خود را به نحوى از دل روایت بیرون كشیدهاند. تفسیر المیزان تفسیر قرآن به قرآن است از طریق كمكگرفتن از روایات ائمهی معصومین(ع). وقتى در تفسیر المیزان خیلى دقیق شوید ملاحظه خواهید کرد تمام انضباط المیزان به جهت تفسیر قرآن به قرآن است از طریق اشاراتی که از روایات ائمهی معصومین(ع) بهدست آمده.