تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

برکات غم غربت

انسان صاحب درد فریب نمى‏خورد چون غم دین و انگیزه‌ی رفتن در مسیرى را دارد كه به حق ختم ‌شود و لذا مدعى علم را از عالم واقعى تشخیص مى‏دهد، غم دین ریشه در غم غربت دارد و این غربت تنها با اُنس با خدا جبران می‌شود.
غم غربت؛ انسان را به سوی آن نقطه‌ای سوق می‌دهد که یک راه‌کاری برای خودش پیدا کند. برای از بین‌بردن این غم به خیالش پناه می‌برد و در عالم خیال و در سایه‌ی اُنس با جمال حق قرار می‌گیرد، البته اگر خیالش را تربیت کرده باشد. وقتی خیال را در سایه‌ی عقلِ مؤدّب پرورش داد. عوالمی از ملکوت پروردگار را در می‌یابد. انسانی که غم غربت یار را دارد از روزمرگی گریزان است. آدمی که غم غربت یار را دارد، غم غربت دوری از جلوه‌ی حق او را از روزمرّگی متنفر می‌کند. می‌داند تنها روزمرّگی است که او را خسته و ناامید می‌کند. کسی که غم غربت یار را دارد امروزِ او با دیروزش فرق می‌کند. بیشتر ناامیدی‌ها و دلتنگی‌های نوع بشر از توجه زیاد به مسائل مادی اطرافش است.
روزمرّگی کار را به آن‌جا می‌کشاند که طرف به رفیق‌اش سیلی زده و از او می‌پرسد صدای آن سیلی از کجا بود، از گردن تو یا از كف دست من؟ چون چیزی برای اندیشیدن و كشف‌كردن ندارد آن وقت این‌طوری می‌شود. اکثر دوستان در همه‌ی سنین از چنین حالات و روزهایی برخوردار بوده‌اند، همه‌ی ما این روزها را گذرانده‌ایم، روزهایی كه نمی‌دانستیم چطوری خود را مشغول كنیم، در این مواقع خود را بدبخت می‌شماریم و از تنهایی و بی‌کسی گله‌مندیم، چون روزمرّگی‌ها ما را بی‌خدا می‌کرد. اگر در همان حال غم غربت یار ظهور می‌کرد و ‌فهمیدیم حضور خدا در عالم یعنی چه، کار به این‌جاها نمی‌کشید. غم غربت و انس با جمال حق تحت تأثیر هواهای نفس و تكرار هواپرستی از منظر انسان پنهان می‌شود. وقتی خاموش شد روزمرّگی جایش را می‌گیرد در حالی‌كه مولانا می‌گوید:
دردمندان را نباشد فكر غیر

خواه در مسجد برو خواهی به دیر

زمان ما، زمان فوران علم است، گاهی از خود می‌پرسیدم چطور می‌شود یك‌مرتبه در یك زمان این‌همه فكر فوران می‌كند؟! مثلاً قرن هفتم یك چیز عجیبی است، شاید بتوانیم بگوییم در قرن هفتم و هشتم پایه‌ی تمام فرهنگ بشر ریخته شده است، گویا در آن سال‌ها دیوارهای عالم ماده شكافته شده و علم و معنویت به درون آن ریخته است، شوخی نیست، یك عالَمی بوده است. چطوری آدم‌ها یك‌دفعه اینقدر خوب به عالم معنا و ملکوت منتقل می‌شده‌اند؟! انگار زمین و زمان آماده شده‌است برای ساختن چنین عالمانی مثل مولوی و محی‌الدین و امثالهم. حالا هم یك چنین اعتقادی دارم كه زمین و زمان یك‌چنین آمادگی‌هایی دارد.
احساس غم غربت؛ اولین قدم جهت‌دادن به زندگی است، این اولین قدمی است كه با آن می‌توانید زندگی صحیح را شروع كنید؛ غم غربت‌داشتن برای انسان سیر به سوی حقیقت را در پیش دارد. چطور می‌شود اویس قرنی از یمن به مدینه می‌آید؟ چون غم غربت از حق در او شعله‌ور شده است. این همان حالتی است كه به اصطلاح عرفا می‌گویند: «درد پیدا می‌شود» و به‌واقع مشكلِ اسیر روزمرّگی‌شدن را با همین «درد پیداكردن» می‌توان از بین برد. كسی كه با غم غربت خود در این دنیا آشنا شد و انسانی با درد شد، دیگر گرفتار كارهای یاوه نمی‌شود.
وقتی انسان به غربت خود در این دنیا آشنا شد و فهمید فقط راه نجات، انس با خدا است، با تمام وجود دامن دین را می‌گیرد و همه‌ی دغدغه‌هایش این است كه از مسیر ناب دینداری فاصله نگیرد.
برای آدم‌های بی‌درد است که این سؤالات پیش می‌آید، در مقابل آخرین مدّ در لباس یا ماشین چکار باید بکنند، این آدم‌ها زندگی‌شان را با فشارهای وَهمی مدیریت می‌کنند ولی آدمی كه غم غربت دارد، می‌داند این غم تنها در اُنس با عالَم قدس پُر می‌شود‏، این آدم‌ها می فهمند ركوع و سجده و سكوت یعنی چه. این‌كه می‌گویند خواب عالِم عبادت است، منظور آن عالِمی است که غم دوری از حق در جان او شعله‌ور است و می‌داند ریشه‌ی این سوز کجا است و لذا خواب او هم بیداری است و می‌گوید:
گویند بخواب تا به خوابش بینی

ای بی‌خبران چه جای خواب است مرا

فرهنگ انسآن‌های قدسی بیش از آن‌كه نمود ظاهری داشته باشد دارای باطن است و این‌ها با تمام افق‌های بیکرانه‌ی هستی ارتباط دارند و روح زمانه‌ی خود را نیز می‌شناسند، برعكسِ ظاهرگرایان كه سیر درونی ندارند. انسانی كه در این دنیا غم غربت پیدا كرده است و از دست روزمرّگی‌ها خود را آزاد کرده است، عالَم و آدم و طبیعت را پرستار خود می بیند همه‌چیز پنجره‌ی از بین‌بردن غربت او است و همه‌چیز وسیله‌ی نزدیک‌شدن اوست به عالم قدس. چنین انسانی با چهره‌ی نورانی عالم ارتباط دارد نه با چهره‌ی ظلمانی عالم، و به راحتی امید دست یافتن به مطلوبش در او ایجاد می‌شود. این‌طور نیست كه سی سال یا چهل سال در غربت به‌سر ببرید و نقطه‌ی ارتباط با عالم قدس برای شما ظهور نکند، آن‌چه خطرناک است تنها ناامیدی نسبت به ارتباط با عالم قدس است حالا اگر نمی توانی وارد سیری شوی که به سوی كمالات معنوی منتهی می‌شود لااقل امید را رها نکن. امید رهایی از این نقص‌ها را در خود زنده نگه‌دار، چرا توقف کنیم؟ پرندگانی که به جستجوی آب می‌روند تشنه برنمی‌گردند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»