تربیت
Tarbiat.Org

فرزندم این چنین باید بود[جلد اول](شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه)
اصغر طاهرزاده

تفاوت وعظ با حکمت

حضرت امیرالمؤمنین(ع) مسئله‌ی توحید را از دو زاویه بحث مى‏كنند: یكى از زاویه‏ى وعظ، تا انسان متذكر شود و یكى هم از زاویه‌ی حكمت تا عقل انسان متوجه یگانگی خداوند باشد. در وعظ، فطرت انسان متذکر یگانگی او می‌شود ولی در حکمت برهان و دلیل به میان می‌آید تا طرف مقابل از نظر عقلی قانع شود و عقل او بتواند بر روی آن موضوع تفکر نماید. مثلاً وقتی به یك فرد مسلمان بگوییم «نظم جهان نشانگر دقت و علم همه جانبه‌ی خالق جهان است» او به راحتی این حرف را مى‏پذیرد و در او تأثیر مثبت دارد. ولى اگر همین سخن را به یك كافر بگوییم که «نظم جهان نشانه‌ی دقت و علمِ همه جانبه‌ی ناظم جهان است» او مى‏تواند نپذیرد و بگوید نظم جهان اتفاقى بوده، چون برهانِ نظم در واقع یک تذکر است و کسی که فطرت خود را به صورت فعّال در صحنه‌ی زندگی نگه نداشته باشد، از ذکر و تذکر تأثیر نمی‌پذیرد. روش وعظ، فطرت انسان مؤمن را بیدار مى‏كند و ایمانش را شدیدتر مى‏نماید. چون در وعظ انسان متذکر همان چیزی است که فطرت او در خود دارد ولی وقتی کسی از ندای فطرت فاصله گرفت نمی‌تواند از «وعظ» متذکر شود. همچنان كه روش وعظ برای متذکرکردن فطرت است، روش جدل مربوط به وقتى است كه مى‏خواهیم كسى را كه انكاركننده‌ی حق است از طریق مبانی استدلالی که خودش قبول کرده او را محكوم كنیم ولی در روش برهانى كه همان حكمت قرآنى است، براى اثبات ادعاى خود دلیل محكم و یقینى مى‏آوریم زیرا برهان مبتنی بر بدیهیاتی است که هر کس در درون خود صحت آن‌ها را پذیرفته و لذا روش حکمی و برهانی مخاطب را قانع می‌کند، نه این که او را محکوم کند.
حضرت در این فراز از فرمایش خود یك نكته به صورت وعظ و یك نكته به صورت برهان و حکمت مطرح مى‏كنند. براى این كه یگانه‌بودن خدا را به ما بفهمانند مى‏فرمایند: ببین! همه‌ی پیامبران در طول تاریخ، ما را به یك خدا با صفات و كمالات خاصى دعوت کرده‌اند و هر پیامبرى كه آمده است تصدیق‌كننده‌ی پیامبر قبلى بوده است و همه یك خداى واحد را با صفاتی مشخص معرفى مى‏كنند. و از طرفى اگر خداى دیگرى هم بود باید پیامبرانی را مى‏فرستاد که ما را به خدا دعوت مى‏نمودند. زیرا لازمه‌ی خدایىِ خدا، هدایت بندگان است و لازمه‌ی هدایت بندگان، فرستادن پیامبر است و حال آن‌كه آن خدای فرضی پیامبرى نفرستاده است تا دلیل بر وجودش باشد. پس جهان تك معبودى و تك محورى است. زیرا پیامبران مأمور متذكرشدن انسان‏ها هستند به صفات خداوندی که خالق و رب و معبود آن‌ها است و در واقع نقش هر پیامبرى، نمایش‌دادن صفات خدایى است كه آن پیامبر، رسول و فرستاده‌ی اوست، تا مردم با شناخت خداى خود و اتصال به او از طریق عبادت، با او و با كمالات آن خدا مرتبط شوند و اگر خداى دیگرى بود باید حتماً صفات دیگرى، غیر از صفاتى داشته باشد كه سلسله‌ی‌ پیامبران تاریخ در باره‌ی او گفته‏اند. چون لازمه‌ی بودن خداى دیگری غیر از این خدایی که پیامبران تاریخ معرفی کرده‌اند، به داشتن صفات دیگری است، غیر از صفاتی که این خدا دارد، زیرا در عالم مجردات تفاوت‏ها ذاتى است و نه اعتبارى و نسبى، پس نمی‌توان گفت: دو خدا باشند با صفات یکسان، از طرفى همه‌ی پیامبران جز یك خداى واحد را معرفى ننمودند، پس تمام توجّه جان را باید به همان خداى واحد انداخت.