تربیت
Tarbiat.Org

حکایات منبر « داستان‏های شیرین و حکایات خواندنی در محضر استاد سخن، زبان گویای اسلام مرحوم فلسفی رحمة الله علیه »
محمد رحمتی شهرضا

پول با برکت‏

عن الصادق جعفر بن محمد علیه‏السلام قال:
جاء رجل الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و قد بلی ثوبه فحمل الیه اثنی عشر درهما فقال: یا علی! خذ هذه الدراهم فاشتر لی ثوبا ألبسه.
قال علی علیه‏السلام: فجئت الی السوق فاشتریت له قمیصا باثنی عشر درهما و جئت به الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فنظر الیه فقال: یا علی! غیر هذا أحب الی أتری صاحبه یقیلنا.
فقلت: لا أدری.
فقال: انظر فجئت الی صاحبه.
فقلت: ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قد کره هذا یرید ثوبا دونه فأقلنا فیه فرد علی الدراهم و جئت به الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فمشی معی الی السوق لیبتاع قمیصا فنظر الی جاریة قاعدة علی الطریق تبکی فقال لها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما شأنک.
قالت: یا رسول الله ان أهل بیتی أعطونی أربعة دراهم لأشتری لهم بها حاجة فضاعت فلا أجسر أن أرجع الیهم فأعطاها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أربعة دراهم و قال ارجعی الی أهلک و مضی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الی السوق فاشتری قمیصا بأربعة دراهم و لبسه و حمد الله و خرج فرأی رجلا عریانا یقول من کسانی کساه الله من ثیاب الجنة فخلع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قمیصه الذی اشتراه و کساه السائل ثم رجع الی السوق فاشتری بالاربعة التی بقیت قمیصا آخر فلبسه و حمد الله و رجع الی منزله و اذا الجاریة قاعدة علی الطریق فقال لها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما لک لا تأتین أهلک.
قالت: یا رسول الله انی قد أبطات علیهم و أخاف أن یضربونی.
فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: مری بین یدی و دلینی علی أهلک.
فجاء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حتی وقف علی باب دارهم ثم قال: السلام علیکم یا أهل الدار فلم یجیبوه فأعاد السلام فلم یجیبوه فأعاد السلام فقالوا: علیک السلام یا رسول الله و رحمة الله و برکاته.
فقال لهم: ما لکم ترکتم اجابتی فی أول السلام و الثانی.
قالوا: یا رسول الله سمعنا سلامک فأحببنا أن تستکثر منه فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان هذه الجاریة أبطأت علیکم فلا تؤاخذوها فقالوا: یا رسول الله هی حرة لممشاک.
فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: الحمد الله ما رأیت اثنی عشر درهما أعظم برکة من هذه کسا الله بها عریانین و أعتق بها تسمة؛(25)
مردی حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد، دید پیراهن آن حضرت کهنه و فرسوده شده است. رفت دوازده درهم فرستاد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیراهنی بخرد. حضرت پول را به امیرالمومنین علیه‏السلام داد و فرمود: برای من پیراهنی خریداری کن.
علی علیه‏السلام می‏گوید: بازار آمدم، پیراهنی به دوازده درهم خریدم و حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آوردم.
حضرت نگاهی به آن نمود و فرمود: پیراهنی غیر از این می‏خواهم. به نظرت می‏رسد که فروشنده، معامله را اقاله می کند؟
عرض کردم: نمی‏دانم!
حضرت فرمودند: برو ببین!
نزد فروشنده آمدم و گفتم: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از پوشیدن این پیراهن ابا و کراهت دارد و می‏خواهد پیراهنی ارزانتر بپوشد.
او معامله را اقاله کرد و دوازده درهم را داد. حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برگشتم و برای خرید پیراهن با هم به بازار رفتیم. در راه به کنیزی برخوردیم که در کناری نشسته و گریه می‏کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: چه شده که گریه می‏کنی؟
کنیز گفت: اهل منزلم چهار درهم به من برای خرید جنسی دادند و آن پول گم شد و من جرأت رفتن به منزل را ندارم. حضرت چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و فرمود: به منزل برگرد.
حضرت راه بازار را در پیش گرفت، پیراهنی به چهار درهم خریداری نمود، پوشید و خداوند را حمد کرد.
از بازار درآمد. مرد برهنه‏ای را دید که می‏گوید:
هر که مرا بپوشاند خداوند او را از لباس بهشت بپوشاند.
پیراهنی را که خریده بود از تن بیرون آورد و به مرد بی‏لباس داد و دوباره به بازار برگشت و پیراهن دیگری با چهار درهم باقیمانده خرید و در بر کرد. خدای را حمد نمود و روانه منزل شد. بین راه همان دختربچه کنیز را دید که در کنار معبر نشسته. حضرت فرمود:
چرا به منزلت نرفتی؟
پاسخ داد: بیرون آمدنم از منزل به طول انجامیده و می‏ترسم که مرا بزنند.
حضرت فرمود: پیشاپیش من برو و مرا به منزلت راهنمایی کن.
حضرت در منزل رسید، به صدای بلند فرمود:
سلام بر شما ای اهل خانه.
پاس ندادند. دوباره سلام نمود، پاسخ ندادند، در مرتبه سوم پاسخ دادند که: السلام علیک یا رسول الله!
حضرت فرمودند: چرا در مرتبه اول و دوم جواب ندادید؟
عرض کردند: جواب ندادیم تا مکرر صدایت را بشنویم.
حضرت فرمودند: این دختر بچه دیر آمده است، او را مؤاخذه ننمایید.
گفتند: ما او را به احترام آمدن شما آزاد نمودیم.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خدای را حمد نمود و فرمود:
من دوازده درهمی را از این پربرکت‏تر ندیده‏ام که دو برهنه را پوشاند و بنده‏ای را آزاد نمود.
ملاحظه می‏کنید که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم این دوازده درهم را پربرکت خوانده، از این نظر که آن پول کم، اثر زیاد گذارد و منشأ خیر متعدد گردید.
پس اگر مالی منشأ خیر بیش از حد عادی شود، می‏توان گفت آن مال با برکت است.(26)