تربیت
Tarbiat.Org

حکایات منبر « داستان‏های شیرین و حکایات خواندنی در محضر استاد سخن، زبان گویای اسلام مرحوم فلسفی رحمة الله علیه »
محمد رحمتی شهرضا

دادخواهی امام علیه‏السلام

روزی علی علیه‏السلام در شدت گرمای بعد از ظهر، به طرف منزل آمد. زنی را دید که بر در خانه ایستاده است. به حضرت عرض کرد: شوهرم به من ستم می‏کند، تهدیدم می‏نماید و قسم یاد کرده است که مرا بزند.
حضرت فرمود: صبر کن تا شدت گرما تخفیف پیدا کند. به خواست خداوند با تو می‏آیم و به کارت رسیدگی خواهم کرد.
زن با نگرانی و اضطراب عرض کرد: با طول غیبت من از منزل، خشم شوهرم تشدید می‏شود و کار سخت‏تر می‏گردد.
حضرت با شنیدن این سخن سر فروافکند و چند لحظه فکر کرد. سپس سر برداشت و فرمود: نه! به خدا قسم کمترین تأخیر، باید حق مظلوم گرفته شود.
این سخن را گرفت و پرسید منزلت کجاست؟ در معیت زن حرکت کرد تا به در خانه‏اش رسید.
فوقف فقال السلام علیکم فخرج شابّ فقال علی علیه‏السلام یا عبدالله اتّق الله فانک قد أخفتها و أخرجتها فقال الفتی و ما أنت و ذاک و الله لأحرقنّها لکلامک؛ (243)
علی علیه‏السلام جلوی خانه ایستاد و از بیرون منزل، به صدای بلند سلام کرد. جوانی از در خانه در آمد. حضرت به وی فرمود: از خدا بترس! تو زنت را ترسانده‏ای و او را از منزلت بیرون کرده‏ای.
جوان با خشونت و بی‏ادبی عرض کرد: کار همسر من به تو چه ربطی دارد؟ به خدا قسم برای گفته تو، زنم را آتش خواهم زد!
علی علیه‏السلام از شنیدن سخنان جوان که از قانون‏شکنی او حکایت می‏کرد، سخت برآشفت. شمشیر از نیام کشید و فرمود: من تو را امر به معروف و نهی از منکر می‏کنم و فرمان الهی را ابلاغ می‏نمایم، اما تو از گناه سخن می‏گویی و از امر حق سرپیچی می‏کنی؟!
در این فاصله که بین آن حضرت و جوان رد و بدل می‏شد، کسانی که از آن کوچه عبور می‏کردند، گرد علی علیه‏السلام جمع شدند و به عنوان امیرالمؤمنین علیه‏السلام به آن حضرت، سلام می‏کردند.
جوان که حضرت را نشناخته بود، از سلام مردم متوجه شد که با شخص اول مملکت سخن می‏گوید. تکان خورد و به خود آمد و با شرمندگی سر را به طرف دست علی علیه‏السلام فرود آورد و گفت: یا امیرالمؤمنین! از لغزش من درگذر! به خدا قسم امر تو را اطاعت می‏کنم و حداکثر تواضع را نسبت به همسرم معمول خواهم داشت.
حضرت شمشیر خود را در غلاف فروبرد و به زن نیز توصیه کرد که با شوهرت طوری رفتار کن که اینگونه خشمگین نشود.
از این روایت استفاده می‏شود که مرد تفوق‏طلب برای آن که برتری خود را اثبات نماید و حکمران خانواده باشد، به همسر خویش اهانت می‏کند و با تندی و خشونت، عزت نفس و شخصیتش را درهم می‏شکند. او را به زدن و سوزاندن تهدید می‏نماید و زندگی را بر وی، طاقت‏فرسا و غیرقابل تحمل می‏سازد.
زن از مشاهده اعمال ناروای شوهر برتری‏طلب، سخت نگران و ناراحت می‏شود. برای چاره‏جویی و دفاع از شرافت و شخصیت خود به پناه قانون می‏رود و از رئیس حکومت استمداد می‏کند تا بدین وسیله از خطر ناامنی و اسارت رهایی یابد.
خوشبختانه زمامدار حکومت، مرد حق و عدالت بود و در اولین فرصت و بدون تشریفات و اتلاف وقت به دادخواهی زن ستمدیده قیام نمود و شخصا با شوهر برتری‏طلب و خودخواهش سخن گفت و سرانجام او را به اطاعت از قانون و احترام همسر خود وادار ساخت و در نتیجه آن صحنه وحشت‏زا و خطرناک پایان پذیرفت و محیط خانه از نعمت امنیت و آسایش برخوردار گردید.
اگر آن زن به حکومت دسترسی پیدا نمی‏کرد، یا آن که حکومت از او دادخواهی نمی‏نمود، یا حکومت ضعیف بود و قدرت دادخواهی نمی‏داشت و خلاصه اگر زن ستمدیده نمی‏توانست از قانون و حکومت استفاده کند، در مقابل فشارهای طاقت‏فرسا و جانکاه شوهر برتری‏طلب خود، چه کند؟ و چگونه شکست خویش را جبران می‏نمود؟
این سوال در مورد آن زن و درباره تمام مردم ضعیفی که مورد تعدی برتری‏طلبان قرار می‏گیرند و قدرت دفاع ندارند، قابل طرح است. ولی نمی‏توان به این پرسش، پاسخ صریح و قطعی داد. زیرا اولا در این موارد اوضاع و احوال و شرایط زمان و مکان یکسان نیست.
ثانیا روحیه و طرز تفکر افراد با یکدیگر متفاوت است. بنابراین در جواب باید گفت: مردم در شرایط مختلف با داشتن افکار متفاوت، عکس‏العمل‏های گوناگون از خود نشان می‏دهند.(244)