جنگ یرموک از جنگهای بزرگ مسلمانان در صدر اسلام بود. در این جنگ فرماندهان لشکر اسلام و کفر موافقت کرده بودند که هر روز یک ستون از سربازان مسلمین و یک ستون از سربازان دشمن به عرصه پیکار بیایند و پس از چند ساعت زد و خورد، سربازان سالم با زخمیهای غیرقابل حرکت به لشکرگاه خود بپیوندند و عده کشته و زخمیهای غیرقابل حرکت در جای خود میماندند تا برای آنها اقدام لازم انجام شود.
حذیفه میگوید: در یکی از روزها پسرعموی من با ستون نظامی مسلمین به عرصه پیکار رفت ولی برنگشت. من ظرف آبی با خود برداشتم و به طرف میدان جنگ رفتم تا اگر پسرعمویم زنده است و رمقی دارد، آبش دهم.
ناگهان پسرعمویم را بین کشتهها یافتم. بر بالین پسرعمویم نشستم و به او گفتم: میخواهی آبت بدهم؟ با اشاره جواب مثبت داد.
در این موقع مجروح دیگری که در آن نزدیک افتاده بود و کلمه آب را شنید گفت: آه! پسرعمویم با اشاره به من فهماند که اول بروم او را آب بدهم. پسرعمو را گذاردم بر بالین دومی آمدم، دیدم هشام بن عاص است. گفتم میخواهی آبت بدهم؟ با اشاره جواب داد: بلی! کلمه آب را مجروح سومی که در آن نزدیک افتاده بود شنید و گفت: آه! هشام اشاره کرد که اول به او آب بدهم. هشام را گذاردم و بر بالین سومی آمدم. در این فاصله کوتاه او مرده بود. برگشتم بر بالین هشام، او نیز مرده بود. بالای سر پسرعمویم آمدم، او هم از دار دنیا رفته بود.
یکی از مورخین محقق درباره عللی که موجب پیشرفت مسلمین گردید بحث نموده و میگوید: یکی از آن علل صفت ایثار بر نفس و دیگری را بر خود مقدم داشتن بود. سپس همین قطعه تاریخی را برای شاهد ذکر کرده و میگوید: این سه مجروح بر اثر جراحات و خونریزی شدید در آستانه مرگ قرار داشتند. در آن لحظات، جای خودنمایی و ریاکاری نبود، اما مکتب اسلام حس فداکاری و ایثار را آن چنان در ضمیرشان پایهگذاری نموده بود که در دقایق آخر زندگی با آن که تشنه بودند، آب نخوردند و برادران خویشتن را بر خود مقدم داشتند.
البته ملتی این چنین ایثارگر و فداکار شایسته است به سرعت پیشروی کند و در جهان، برتری و تقدم به دست آورد.(162)