تربیت
Tarbiat.Org

حکایات منبر « داستان‏های شیرین و حکایات خواندنی در محضر استاد سخن، زبان گویای اسلام مرحوم فلسفی رحمة الله علیه »
محمد رحمتی شهرضا

اتهام به قتل!

عن ابی‏عبدالله علیه‏السلام قال: أبی امیرالمؤمنین علیه‏السلام برجل وجد فی خربة و بیده سکین ملطّخ بالدّم و اذا رجل مذبوح یتشحّط فی دمه فقال له امیرالمؤمنین علیه‏السلام: ما تقول قال: یا امیرالمؤمنین أنا قتلته قال: اذهبوا به فاقتلوه به فلمّا ذهبوا به لیقتلوه به أقبل رجل مسرعا فقال: لا تعجلوا و ردّوه الی امیرالمؤمنین علیه‏السلام فردّوه فقال: والله یا امیرالمؤمنین ما هذا صاحبه أنا قتلته فقال امیرالمؤمنین علیه‏السلام: للأول ما حملک علی اقرارک علی نفسک و لم تفعل فقال: یا امیرالمؤمنین و ما کنت استطیع أن أقول و قد شهد علیّ أمثال هؤلاء الرجل و أخذونی و بیدی سکین ملطّخ بالدم و الرجل یتشحّط فی دمه و أنا قائم علیه و خفت الضرب فأقررت و أنا رجل کنت ذبحت بجنب هذه الخربة شاة و أخذنی البول قد خلت الخربة فرأیت الرجل یتشحّط فی دمه فقمت متعجبا فدخل علیّ هؤلاء فأخذونی فقال امیرالمؤمنین علیه‏السلام خذوا هذین فاذهبوا بهما الی الحسن و قصّوا علیه قصتهما و قولوا له ما الحکمو فیهما فذهبوا الی الحسن علیه‏السلام و قصّوا علیه قصتهما فقال الحسن قولوا لأمیرالمومنین علیه‏السلام ان هذا ان کان ذبح ذاک فقد أحیا هذا و قد قال الله عز و جل و من أحیاها فکأنّما أحیا الناس جمیعا یخلّی عنهما و تخرج دیة المذبوح من بیت‏المال. (266)
امام صادق علیه‏السلام فرمود: حضرت علی علیه‏السلام مردی را دید. او در خرابه‏ای بود و کارد خون‏آلودی در دست داشت و در کنارش کشته‏ای غرق به خون بود. حضرت از او پرسید: تو او را کشتی؟
عرض کرد: بلی! من او را کشتم.
حضرت دستور داد او را ببرند و نگاه دارند تا قصاص شود. در حالی که او را می‏بردند، مردی با شتاب از راه رسید و گفت: عجله نکنید او را به علی علیه‏السلام برگردانید! برگرداندند.
این مرد دومی گفت: والله من او را کشتم و مرد دستگیرشده قاتل نیست!
علی علیه‏السلام به اولی گفت: چه چیز تو را واداشت که به قتل اقرار کنی؟
عرض کرد: این مردان مرا دستگیر نمودند در حالی که کارد خونین به دست داشتم و در کنار مقتول غرق به خون ایستاده بودم، خائف بودم که اگر انکار کنم، مرا بزنند، لذا اقرار نمودم. من بیرون خرابه گوسفندی را کشته بودم، دچار مضیقه ادرار شدم، با کارد خونین برای رفع حصر، به خرابه آمدم. مرد غرق به خون را دیدم. با شگفتی او را نگاه می‏کردم که اینان وارد خرابه شدند و مرا دستگیر کردند.
علی علیه‏السلام دستور داد هر دو نفر را نزد امام حسن مجتبی علیه‏السلام ببرند و قصه آن دو را به عرض برسانند و بگویند: حکم خدا در این‏باره چیست؟
امام مجتبی علیه‏السلام فرمود: به امیرالمؤمنین علیه‏السلام بگویید، اگر این مرد دومی مقتول را کشته، دستگیر شده است و اولی را که قاتل نبوده، از مرگ خلاص کرده و در واقع او را احیا نموده است و کسی که یک نفر را احیا کند، همانند آن است که تمام مردم را احیا کرده است. پس هر دو نفر آزاد شوند و دیه مقتول از بیت‏المال پرداخت گردد.(267)