در کنار مصائب جمعی و گروهی، بلایای فردی و شخصی وجود دارد که نه قابل پیشبینی است و نه قابل پیشگیری.
بیخبر و به طور ناگهانی میآید و برقآسا به زندگی خاتمه میدهد. در روزگار گذشته این قبیل وقایع بسیار روی داده که بعضی از آنها در تاریخ ثبت گردیده و برخی به دست فراموشی سپرده شده است. در این جا یک مورد از حوادث فردی ذکر میشود.
یعقوب بن داود، وزیر مقتدر و نافذالکلمه مهدی عباسی بود. برادری داشت به نام عمر بن داود که او نیز به اعتبار برادرش مورد توجه مردم بود.
روزی عمر تصمیم گرفت با جمعی از دوستان و بستگان خود به گردش بروند. وسایل آسایش فراهم آمد و مقدار لازم، خوراک و میوههای گوناگون آماده شد. اما در آن روز به طور ناگهانی عمر درگذشت و همه بستگان به شگفت آمدند.
علت مرگ این بود که سبدی از انگور نزد وی بردند، او دو حبه از خوشهای برگرفت و به دهان افکند. بدون این که بر حبهها دندان بزند و پوستشان را بشکافد، به پایین فرستاد، اما حبهها در گلو ماندند، نه فرو رفتند و نه بیرون آمدند تا نفس عمر قطع شد و از دنیا رفت.
برادرزادهاش داود بن علی در عزای او ضمن اشعاری گفت:
عمر صبح در کمال سلامتی و خوشی با دوستان و بستگان به سر برد، اما اکنون میت خانواده است و در قبری نزد آرامگاه پدرش که از تودههای سنگ و ریگ پوشیده شده، آرمیده است.(69)