تربیت
Tarbiat.Org

حکایات منبر « داستان‏های شیرین و حکایات خواندنی در محضر استاد سخن، زبان گویای اسلام مرحوم فلسفی رحمة الله علیه »
محمد رحمتی شهرضا

ترک اولی‏

قال صلی الله علیه و آله و سلم: لا تتکل الی غیر الله فیکلک الله الیه؛(53)
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده:
به غیر خداوند اتکا منما که خداوند تو را به او وامی‏گذارد.
حضرت یوسف صدیق علیه‏السلام، آن مرد الهی از دوران طفولیت به علت زیبایی صورت و محبوبیت زیاد در نزد پدر مورد حسد برادران خود بود.
آنان همواره در این فکر بودند که به گونه‏ای حسد خود را درباره وی اعمال نمایند. سرانجام به این فرصت دست یافتند.
در یکی از روزها که گوسفندان را به صحرا می‏بردند، با اجازه پدرشان یوسف را هم با خود آوردند. از آن روز حوادث تلخ و ناگواری برای یوسف پیش آمد و همه جا خداوند او را مورد حمایت و نصرت خود قرار داد.
شرح قضایای یوسف به طور اجمالی در قرآن آمده است. از جمله رویدادهای سنگین برای یوسف آن بود که در مصر بی‏گناه زندانی شد.
عن ابی عبدالله علیه‏السلام قال: لما أمر الملک بحبس یوسف فی السجن ألهمه الله علم تأویل الرؤیا، فکان یعبر لاهل السجن رؤیاهم؛
امام صادق علیه‏السلام فرموده:
پس از آن که پادشاه مصر دستور زندانی شدن یوسف را داد، خداوند تعبیر خواب را به یوسف الهام فرمود و او را از این نعمت گرانقدر برخوردار ساخت و آنچنان شده که زندانیان تعبیر خواب‏هایی که می‏دیدند، به وی مراجعه می‏کردند.
در همان اوقات دو نفر از خدمه دربار را به زندان آوردند. آن دو نیز آگاه شدند که یوسف زندانی، علم تعبیر رؤیا دارد. یک روز صبح آن دو نفر نزد یوسف آمدند.
فقالا له انا رأینا رؤیا فعبرها لنا، فقال و ما رأیتما فقال احدهما انی أرانی أحمل فوق رأسی خبرا تأکل الطیر منه و قال الآخر انی رأیت أن أسقی الملک خمرا ففسر لهما رؤیاهما علی ما فی الکتاب، ثم قال للذی ظن أنه ناج منهما اذکرنی عند ربک، قال و لم یفزع یوسف فی حالة الی الله، فیدعوه فلذلک قال الله، فأنساه الشیطان ذکر ربّه فلبث فی السجن بضع سنین(54)
به یوسف گفتند: ما دو نفر خواب دیده‏ایم، برای ما تعبیر کن!
یوسف گفت: چه خوابی دیده‏ای؟
یکی از آن دو گفت: خواب دیده‏ام که بر روی سرم نانی حمل می‏کنم و پرندگان از آن می‏خورند.
آن دیگری گفت: خواب دیدم به شاه شراب می‏دهم.
امام صادق علیه‏السلام فرمود:
یوسف خواب آن دو را به آنچه در قرآن شریف آمده، تعبیر نمود.
سپس یوسف علیه‏السلام به آن فردی که خوابش را به نجاتش تعبیر نموده بود، گفت:
وقتی نزد شاه رفتی از من یاد کن. یعنی بگو: شخص بی‏گناهی زندانی شده است.
یوسف در این موقع به پیشگاه خداوند جزع نکرد و حاجت خود را از ذات مقدس او نخواست. از این‏رو خداوند فرمود: شیطان موجبات فراموشی آن مرد را فراهم آورد و ساقی از یادش رفت که نام یوسف را نزد شاه ببرد.
به فرموده امام علیه‏السلام خداوند یوسف علیه‏السلام را مخاطب ساخت و به وی فرمود:
آیا من نبودم که تو را محبوب پدرت ساختم؟ و با چهره زیبا، تو را بر همه مردم برتری دادم؟ آیا من نبودم که کاروان را به طرف چاه سوق دادم و تو را از پناهگاه چاه خارج ساختم؟ آیا من نبودم که تو را از مکر زنان خلاص نمودم؟ چه چیز باعث شد که از مخلوق من نجات خود را طلب نمودی؟ پس برای این گفته، هفت سال دیگر در زندان بمان!
اگر یک فرد عادی ترک اولی را مرتکب شده بود، شاید با توجه به خطای خویش و عذر خواستن از پیشگاه الهی بیش از هفت روز استحقاق خذلان و محروم ماندن از نصرت الهی را نمی‏داشت، اما این ترک اولی از فرد بزرگی مانند یوسف صدیق موجب شد که هفت سال مدت زندانش افزایش یابد.(55)