تربیت
Tarbiat.Org

حکایات منبر « داستان‏های شیرین و حکایات خواندنی در محضر استاد سخن، زبان گویای اسلام مرحوم فلسفی رحمة الله علیه »
محمد رحمتی شهرضا

قلب سلیم‏

یوم لا ینفع مال و بنون الا من أتی الله بقلب سلیم؛(106)
قیامت روزی است که نه مال و ثروت برای انسان نفعی دارد و نه فرزندان. چیزی که در آن روز آدمی را منتفع می‏سازد، این است که هر فردی با قلبی سالم از شرک و نفاق و دلی منزه از فساد اخلاق در پیشگاه الهی حضور به هم رساند.
امام صادق علیه‏السلام در تفسیر این آیه(107) فرموده‏اند که:
صاحب قلب سلیم کسی است که پروردگار خود را ملاقات نماید و در دلش کسی جز او نباشد و قلبی که در آن شرک و شک وجود دارد، سلیم نیست.
و عنه صاحب النیة الصادقة صاحب القلب السلیم(108)
و نیز فرموده است: آن کس که نیت صادقانه دارد، صاحب قلب سلیم است.
انس می‏گوید: روزی حضور پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم به طرفی اشاره کرد و فرمود:
هم اکنون از این راه یکی از اهل بهشت بر شما ظاهر خواهد شد.
طولی نکشید که مردی از انصار از آن راه آمد و سلام کرد، در حالی که آب وضوی ریش خود را با دست راست خشک می کرد و بند نعلینش را به دست چپ آویخته بود، فردای آن روز و همچنین روز سوم نیز، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم آن سخن را تکرار فرمود و همان شخص از آن راه آمد.
روز سوم پس از آن که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از جا حرکت کرد و مجلس را ترک فرمود، عبدالله بن عمرو بن عاص از پی آن مرد انصاری به راه افتاد و به وی گفت: بین من و پدرم اختلافی روی داده، و من قسم یاد کرده‏ام، سه روز نزد او نروم، اگر موافقت نمایید، می‏خواهم این سه روز را نزد شما بگذرانم. آن مرد در کمال صفا و سادگی گفت: مانعی ندارد.
عبدالله بن عمرو بن عاص می‏گوید: سه شب نزد وی ماندم و پیوسته مراقب اعمالش بودم. در خلال این سه شب ندیدم که برای عبادت برخیزد. فقط گاه به گاه که در بستر از این پهلو به آن پهلو می‏شد، ذکر خدا می‏گفت و پس از طلوع فجر برای فریضه صبح برمی‏خواست.
اما در این مدت من از او سخنی جز خیر و خوبی نشنیدم، سه روز منقضی شد. موقع رفتن خواستم اعمال او را ناچیز وانمود کنم. به وی گفتم: بین من و پدرم اختلافی روی نداده بود. ولی من سه روز پی در پی از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم درباره شما چنین و چنان شنیدم. خواستم بدانم در پیشگاه الهی چه اعمالی انجام می‏دهی که به این مقام رسیده‏ای؛ اما در این مدت از تو عمل فوق‏العاده‏ای ندیدم. پس چه چیز به تو رفعت بخشیده است؟
مرد پاسخ داد: اعمال من چیزی جز آن چه مشاهده کردی نیست.
از هم جدا شدیم. فلما ولیت دعانی فقال ما هو الا ما رأیت غیر أنی لا أجد علی أحد من المسلمین فی نفسی غشا و لا حسدا علی خیر أعطاه الله ایاه قال عبدالله هی التی بلغت بک و هی التی لا نطیق؛(109)
راه خود را در پیش گرفتم بروم، مرا صدا زد و گفت: اعمال من همان بود که دیدی، جز آن که در دلم نسبت به هیچ یک از مسلمانان کینه و حسدی نمی‏یابم و بر نعمت و خیری که خداوند به دیگران اعطا نموده است، رشک نمی‏برم.
عبدالله گفت: این سلامت دل و پاکی ضمیر است که تو را به این مقام رسانده و ما قادر نیستیم که این چنین باشیم.(110)