پیشوای بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در سخنرانی حساس خود در مسجد خیف، سه مطلب لازم را خاطرنشان ساخت که یکی از آنها ملازمت و هماهنگی با جماعت مسلمین است.
ثلاث لا یغلّ علیهن قلب امریء مسلم اخلاص العمل لله و النصیحة لأئمة المسلمین واللزوم لجماعتهم؛(145)
سه چیز است که باید قلب هر مسلمانی نسبت به آن خالی از غل و غش باشد:
اول: اخلاص عمل برای خدا.
دوم: خلوص نبوت نسبت به پیشوایان مسلمین.
سوم: ملازمت و هماهنگی با جمعیت مسلمین.
مطلب مهم در حدیث رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم شناخت جماعت مسلمانی است که باید حتما ملازمتشان را گزید و با آنها همگام و همصدا بود.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوال شد که جماعت امتش کیانند؟
حضرت فرمود: جماعت امت من اهل حق هستند. اگر چه عددشان کم باشد.
قیل لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما جماعة أمتک؟
قال: من کان علی الحق و ان کانوا عشرة؛(146)
به پیامبر گرامی عرض شد: کدامین مردم جماعت امت شما هستند؟))
در پاسخ فرمود: آنانکه بر حق هستند اگر چه عددشان ده نفر باشد.
سفیان ثوری مردی تحصیلکرده و حافظ احادیث بود. او مکرر به حضور امام صادق علیهالسلام شرفیاب شده و مطالبی را فراگرفته بود، اما در باطن نسبت به آن حضرت دلبستگی و علاقه نداشت.
مردی از قریش که اهل مکه بود و دوستدار ائمه معصومین علیهم السلام میگوید:
روزی سفیان ثوری به من گفت به منزل امام صادق علیهالسلام برویم. من با او رفتم. درب منزل امام علیهالسلام که رسیدیم، دیدیم حضرت بر مرکب خود سوار شده و قصد رفتن دارد. سفیان عرض کرد: حدیث خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که در مسجد خیف برای مردم فرموده است به من بفرما!
حضرت گفت: بگذار بروم از پی کاری که دارم، در مراجعت خواهم گفت.
سفیان حضرت را به قرائت و بستگی با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قسم داد که همین الان بگوید.
حضرت پیاده شد، سفیان عرض کرد: بفرمایید برای من دوات و کاغذ بیاورند تا آن را بنویسم.
حضرت هم دستور داد که کاغذ و قلم بیاورند. آنگاه حضرت فرمود: بنویس! از اول تا آخر خطبه را بیان نمود و سفیان هم نوشت. آنگاه نوشته را به حضرت ارائه داد. سپس امام علیهالسلام سوار شد و از پی کار خود رفت. من و سفیان با هم برگشتیم. بین راه از من خواست تا توقف کنیم و در حدیث دقت نماییم. به او گفتم: قسم به خدا که امام صادق علیهالسلام تو را به چیزی ملزم نمود که هرگز از آن رهایی نداری.
فقال و أیّ شیء ذلک فقلت له ثلاث یغلّ علیهن قلب امریء مسلم اخلاص العمل لله قد عرفناه و النصیحة لأئمة المسلمین من هؤلاء الائمة الذین یجب علینا نصیحتهم معاویة بن أبیسفیان و یزید بن معاویة و مروان بن الحکم و کلّ من لا تجوز شهادته عندنا و لا تجوز الصلاة خلفهم و قوله و اللزوم لجماعتهم فأیّ الجماعة مرجی یقول من لم یصلّ و لمیصم و لم یغتسل من جنابة و هدم الکعبة و نکح أمّه فهو علی ایمان جبرئیل و میکائیل أو قدریّ یقول لا یکون ما شاء الله عز و جل و یکون ما شاء ابلیس أو حروریّ یتبرّأ من علی بن أبیطالب و شهد علیه بالکفر أو جهمیّ یقول انما هی معرفة الله وحده لیس الایمان شیء غیرها قال ویحک و أیّ شیء یقولون فقلت یقولون ان علی بن أبیطالب علیهالسلام و الله الامام الذی یجب علینا نصیحته و لزوم جماعتهم أهل بیته قال فأخذ الکتاب فخرقه ثم قال لا تخبر بها أحداً؛(147)
پرسید: به چه چیز ملزمم نموده است؟
گفتم: سه چیز است که باید قلب هر مسلمان از غل و غش در آنها خالی باشد:
اول: اخلاص عمل برای خدا، که میدانیم.
دوم: نصیحت نسبت به پیشوایان مسلمین و ائمه مسلمین که نصیحت آنان بر ما واجب شده است.
حال منظور از این پیشوایان چه کسانی هستند؟ جواب داده شده که اینان معاویة بن ابیسفیان، یزید بن معاویه، مروان بن حکم و خلاصه آنهایی هستند که شهادتشان مقبول نیست و نمیتوان پشت سر آنان نماز خواند. و این که فرمود باید ملازم جمعیت مسلمین بود، کدام جماعت؟ منظور گروهی است که میگویند: کسی که نماز نخواند، روزه نگیرد، غسل جنابت ننماید، کعبه را خراب کند و با مادر خود بیامیزد، با این همه نارواییها، ایمانش همانند ایمان جبرئیل و میکائیل است.
یا گروه قدریه که میگویند: خواست خداوند معیار نیست، بلکه معیار خواست ابلیس است یا گروهی که از علی علیهالسلام تبری میجویند و به کفر او شهادت میدهند یا گروه جهنمی که میگویند معرفت فقط مخصوص خداست و ایمان چیزی جز آن نیست.
سفیان ثوری از سخنان مرد قریشی سخت ناراحت شد و گفت: وای بر تو! شماها چه میگویید؟
گفتم: ما میگوییم علی بن ابیطالب علیهالسلام امامی است که مودت خالص او بر ما واجب است و باید ملازم ائمه معصومین علیهم السلام که جماعت اهل بیتند، باشیم.
سفیان از شدت ناراحتی نوشته را گرفت و پاره کرد و به من گفت: این جریان را برای کسی نقل ننمایم.(148)