تربیت
Tarbiat.Org

حکایات منبر « داستان‏های شیرین و حکایات خواندنی در محضر استاد سخن، زبان گویای اسلام مرحوم فلسفی رحمة الله علیه »
محمد رحمتی شهرضا

رفیق صالح

عن الصادق علیه‏السلام: الاخوان ثلاثة فواحد کالغذاء الذی یحتاج کل وقت فهو العاقل و الثانی فی معنی الداء و هو الأحمق و الثالث فی معنی الدواء فهو اللبیب؛(96)
امام صادق علیه‏السلام فرمود: رفقای صمیمی که به آدمی وابسته و نزدیک هستند سه قسمند: اول کسی است که مانند غذا از لوازم ضروری زندگی به حساب می‏آید و در همه حالات، آدمی به وی نیاز دارد. او رفیق عاقل است.
دوم کسی است که وجود او برای انسان، به منزله یک بیماری مزاحم و رنج‏آور است و او رفیق احمق است.
سوم رفیقی است که وجود نافعش به منزله داروی شفابخش و ضد بیماری است و او رفیق لبیب یعنی روشنفکر بسیار عاقل است.
بعضی از افراد به قدری خردمند و عاقل و تیزبین و عاقبت‏اندیش هستند که کلمه عاقل برای شناساندن آنان نارسا و کوتاه است. در این حدیث امام صادق علیه‏السلام آن مردان شایسته و ممتاز را با کلمه لبیب معرفی کرده است.
می‏توان گفت کسی که رفیق لبیب دارد، از نعمت بسیار بزرگی در زندگی برخوردار است. باید قدر آن نعمت گرانبها را بداند و از وجود چنین دوست پرارج و لایق به شایستگی استفاده کند. رفیق لبیب داروی دردهای زندگی و حلال مشکلات اجتماعی است. او می‏تواند در مواقع حساس و خطرناک، بزرگترین خدمت را نسبت به دوست خود بنماید و با عقل روشن خویش وی را از سقوط و بدبختی برهاند.
فضل مروان از وزرای معتصم عباسی بود. او بر اثر لیاقت و کاردانی بر تمام اقران خود تقدم یافت و مورد عنایت مخصوص خلیفه قرار گرفت. وزیر برای آن که مردم از قرب معنوی خود نزد معتصم آگاه سازد و مراتب محبوبیت خویش را به دیگران بفهماند، از خلیفه درخواست نمود که به وی افتخار دهد و روزی به عنوان صرف عصرانه منزلش را به قدوم خود مزین سازد. خلیفه دعوت او را برای روز مقرر اجابت نمود.
وزیر برای پذیرایی هرچه بهتر و عالی‏تر خانه مجلل خود را با فرشهای گرانبها و پارچه‏های قیمتی و گل‏های رنگارنگ به وضع بسیار جالب و خیره‏کننده‏ای تزیین نمود. ظروف طلا و نقره بسیار تهیه کرد. بهترین میوه‏ها و شیرینی‏ها را مهیا نمود و خلاصه مجلس بی‏نظیری را تشکیل داد.
موقعی که خلیفه وارد مجلس شد، از دیدن ان همه تجمل و ثروت به شگفتی آمد و از این که وزیرش چنین زندگی باشکوه و مجللی تهیه کرده، رشک برد. چند لحظه با ناراحتی نشست و سپس با بهانه درد شکم از جای خود حرکت کرد و از مجلس بیرون رفت.
وزیر از این پیشامد سخت نگران شد. در خاطرش گذشت که این مجلس شوم و بدفرجام نه تنها مقامش را بالا نبرد، بلکه زمینه تنزل و سقوطش را آماده ساخت. باید فورا چاره‏جویی کند ولی از شدت اضطراب و خودباختگی قدرت فکر کردن نداشت.
در آن موقع حساس تصمیم گرفت، حقیقت امر را به اطلاع رفیق لبیب و هوشمند خود، ابراهیم موصلی که در مجلس مهمانی حضور داشت، برساند و از عقل تیزبین او استفاده کند. جریان را با وی در میان گذارد. ابراهیم لحظه‏ای فکر کرد. به وزیر گفت: تو از خلیفه جدا نشو و به عنوان بدرقه و مراقبت حال مزاجی‏اش به دربار برو و در محضر خلیفه بمان و منتظر نامه من باش. وقتی نامه‏ام به دستت رسید، از تو می‏پرسد نامه چیست؟ تو هم مدلول آن را به عرض برسان!
وزیر طبق دستور رفیق دانای خود عمل کرد و نامه به موقع رسید. ابراهیم در نامه نوشته بود که صاحبان فرش‏ها و ظروف طلا و نقره آماده‏اند و می‏گویند، مجلس پذیرایی خلیفه تمام شد. اجازه دهید اموال خود را ببریم. همان‏طور که ابراهیم پیش‏بینی کرده بود، معتصم از نامه سوال کرد. وزیر هم مفاد نامه را به عرض رساند. خلیفه بی‏اختیار خندید و عقده درونی‏اش گشوده شد، زیرا دانست آن همه اموال، ملک شخصی وزیر نبوده، بلکه از دیگران به عاریت گرفته است. به همین جهت با گشاده‏رویی و مسرت از زحمات وزیر قدردانی کرد. رفیق لبیب با این تدبیر عاقلانه توانست، دوست خود را از یک خطر قطعی برهاند.(97)
مسئله عقل و درایت رفیق، در مکتب تربیتی اسلام به قدری مهم و پرارزش است که اگر به فرض، کسی با دارا بودن عقل تیزبین و فکر روشن، فاقد پاره‏ای از مکارم اخلاق باشد، رفاقت با وی، روا و مجاز شناخته شده است.
عن ابی‏عبدالله علیه‏السلام قال قال امیرالمومنین علیه‏السلام لا علیک أن تصحب ذالعقل و ان لم تحمد کرمه و لکن انتفع بعقله؛(98)
علی علیه‏السلام فرموده است:
مانعی ندارد که با فرد عاقل و خردمندی که دارای طبع بلند و کرامت اخلاق نیست رفاقت نمایی ولی مراقب باش که در برخوردهای دوستانه تنها از فکر روشنش استفاده کنی و به دنائت و پستی اخلاقش متخلق نگردی.(99)