عن الصادق علیهالسلام: الاخوان ثلاثة فواحد کالغذاء الذی یحتاج کل وقت فهو العاقل و الثانی فی معنی الداء و هو الأحمق و الثالث فی معنی الدواء فهو اللبیب؛(96)
امام صادق علیهالسلام فرمود: رفقای صمیمی که به آدمی وابسته و نزدیک هستند سه قسمند: اول کسی است که مانند غذا از لوازم ضروری زندگی به حساب میآید و در همه حالات، آدمی به وی نیاز دارد. او رفیق عاقل است.
دوم کسی است که وجود او برای انسان، به منزله یک بیماری مزاحم و رنجآور است و او رفیق احمق است.
سوم رفیقی است که وجود نافعش به منزله داروی شفابخش و ضد بیماری است و او رفیق لبیب یعنی روشنفکر بسیار عاقل است.
بعضی از افراد به قدری خردمند و عاقل و تیزبین و عاقبتاندیش هستند که کلمه عاقل برای شناساندن آنان نارسا و کوتاه است. در این حدیث امام صادق علیهالسلام آن مردان شایسته و ممتاز را با کلمه لبیب معرفی کرده است.
میتوان گفت کسی که رفیق لبیب دارد، از نعمت بسیار بزرگی در زندگی برخوردار است. باید قدر آن نعمت گرانبها را بداند و از وجود چنین دوست پرارج و لایق به شایستگی استفاده کند. رفیق لبیب داروی دردهای زندگی و حلال مشکلات اجتماعی است. او میتواند در مواقع حساس و خطرناک، بزرگترین خدمت را نسبت به دوست خود بنماید و با عقل روشن خویش وی را از سقوط و بدبختی برهاند.
فضل مروان از وزرای معتصم عباسی بود. او بر اثر لیاقت و کاردانی بر تمام اقران خود تقدم یافت و مورد عنایت مخصوص خلیفه قرار گرفت. وزیر برای آن که مردم از قرب معنوی خود نزد معتصم آگاه سازد و مراتب محبوبیت خویش را به دیگران بفهماند، از خلیفه درخواست نمود که به وی افتخار دهد و روزی به عنوان صرف عصرانه منزلش را به قدوم خود مزین سازد. خلیفه دعوت او را برای روز مقرر اجابت نمود.
وزیر برای پذیرایی هرچه بهتر و عالیتر خانه مجلل خود را با فرشهای گرانبها و پارچههای قیمتی و گلهای رنگارنگ به وضع بسیار جالب و خیرهکنندهای تزیین نمود. ظروف طلا و نقره بسیار تهیه کرد. بهترین میوهها و شیرینیها را مهیا نمود و خلاصه مجلس بینظیری را تشکیل داد.
موقعی که خلیفه وارد مجلس شد، از دیدن ان همه تجمل و ثروت به شگفتی آمد و از این که وزیرش چنین زندگی باشکوه و مجللی تهیه کرده، رشک برد. چند لحظه با ناراحتی نشست و سپس با بهانه درد شکم از جای خود حرکت کرد و از مجلس بیرون رفت.
وزیر از این پیشامد سخت نگران شد. در خاطرش گذشت که این مجلس شوم و بدفرجام نه تنها مقامش را بالا نبرد، بلکه زمینه تنزل و سقوطش را آماده ساخت. باید فورا چارهجویی کند ولی از شدت اضطراب و خودباختگی قدرت فکر کردن نداشت.
در آن موقع حساس تصمیم گرفت، حقیقت امر را به اطلاع رفیق لبیب و هوشمند خود، ابراهیم موصلی که در مجلس مهمانی حضور داشت، برساند و از عقل تیزبین او استفاده کند. جریان را با وی در میان گذارد. ابراهیم لحظهای فکر کرد. به وزیر گفت: تو از خلیفه جدا نشو و به عنوان بدرقه و مراقبت حال مزاجیاش به دربار برو و در محضر خلیفه بمان و منتظر نامه من باش. وقتی نامهام به دستت رسید، از تو میپرسد نامه چیست؟ تو هم مدلول آن را به عرض برسان!
وزیر طبق دستور رفیق دانای خود عمل کرد و نامه به موقع رسید. ابراهیم در نامه نوشته بود که صاحبان فرشها و ظروف طلا و نقره آمادهاند و میگویند، مجلس پذیرایی خلیفه تمام شد. اجازه دهید اموال خود را ببریم. همانطور که ابراهیم پیشبینی کرده بود، معتصم از نامه سوال کرد. وزیر هم مفاد نامه را به عرض رساند. خلیفه بیاختیار خندید و عقده درونیاش گشوده شد، زیرا دانست آن همه اموال، ملک شخصی وزیر نبوده، بلکه از دیگران به عاریت گرفته است. به همین جهت با گشادهرویی و مسرت از زحمات وزیر قدردانی کرد. رفیق لبیب با این تدبیر عاقلانه توانست، دوست خود را از یک خطر قطعی برهاند.(97)
مسئله عقل و درایت رفیق، در مکتب تربیتی اسلام به قدری مهم و پرارزش است که اگر به فرض، کسی با دارا بودن عقل تیزبین و فکر روشن، فاقد پارهای از مکارم اخلاق باشد، رفاقت با وی، روا و مجاز شناخته شده است.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال قال امیرالمومنین علیهالسلام لا علیک أن تصحب ذالعقل و ان لم تحمد کرمه و لکن انتفع بعقله؛(98)
علی علیهالسلام فرموده است:
مانعی ندارد که با فرد عاقل و خردمندی که دارای طبع بلند و کرامت اخلاق نیست رفاقت نمایی ولی مراقب باش که در برخوردهای دوستانه تنها از فکر روشنش استفاده کنی و به دنائت و پستی اخلاقش متخلق نگردی.(99)