تربیت
Tarbiat.Org

حکایات منبر « داستان‏های شیرین و حکایات خواندنی در محضر استاد سخن، زبان گویای اسلام مرحوم فلسفی رحمة الله علیه »
محمد رحمتی شهرضا

خشم و غضب‏

عن علی علیه‏السلام شدة الغضب تغیر المنطق و تقطع مادة الحجة و تفرق الفهم؛(199)
علی علیه‏السلام فرمود: غضب شدید، منطق را تغییر می‏دهد، ارتباط موادِ حجت را با هم قطع میکند و موجب پراکندگی فهم و فکر می‏گردد.
اوس و خزرج دو قبیله بزرگ مدینه بودند و در عصر جاهلیت همواره با یکدیگر اختلاف و نزاع داشتند و گاهی به روی هم شمشیر می‏کشیدند و کار به قتل و خونریزی منتهی می‏شد.
پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به نبوت مبعوث گردید، آیین الهی خود را عرضه نمود و مردم را به دین خدا دعوت کرد، هر دو قبیله آن را پذیرا شدند و به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند و از برادری و محبت دینی برخوردار گردیدند و در کنار هم با کمال صفا و صمیمیت زیست می‏نمودند. ولی این پیوند دوستی برای یهودی‏های مدینه سنگین و گران بود و از آن رنج می‏بردند.
روزی یکی از سالخوردگان یهود به نام شاس بن قیس در جمعی از اصحاب رسول گرامی از اوس و خزرج گذر کرد و دید آنان را در یک مجلس گرد هم نشسته و در کمال صمیمیت و برادری با یکدیگر سخن می‏گویند.
او می‏دانست که این دو قبیله در جاهلیت با هم دشمن بودند و از این که امروز در پرتوی اسلام این چنین با هم مأنوس و مهربانند، سخت ناراحت و خشمگین شد. با خود گفت که این دوستی و محبت برای ما غیرقابل تحمل است.
به جوانی از یهود که همراهش بود دستور داد برود و در مجلس آنان شرکت کند و روز بغات را به یاد آنان بیاورد و بعضی از اشعار آن روز را در مجلس بخواند.
بغات روزی است که پیش از اسلام قبیله‏های اوس و خزرج در آن روز به جان هم افتادند و جنگ سختی کردند و تلفات سنگینی دادند.
جوان یهودی وارد مجلس شد و از روز بغات سخن گفت و طبق دستور، مأموریت خود را انجام داد. یادآوری آن روز، خاطرات گذشته را بیدار کرد و آتش خشم اوس و خزرج را مشتعل نمود و آنها به هیجان آمدند. در همان مجلس، نزاع در گرفت تا جایی که بعضی از افراد دو قبیله با یکدیگر گلاویز شدند.
یکی گفت: ما حاضریم صحنه بغات را تکرار کنیم.
دیگری گفت: ما نیز حاضریم! فورا تصمیم گرفتند.
فریادهای مسلح شوید! مسلح شوید! به هم آمیخت و سرزمین حرّه به عنوان نبردگاه معین شد و هر دو گروه به راه افتادند. خبر این تصمیم در شهر پیچید و افراد هر قبیله با سرعت به جمعیت خود می‏پیوستند و رفته رفته زمینه زد و خورد سخت و خونینی آماده می‏شد.
جریان امر به اطلاع رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید. حضرت به معیت جمعی از اصحاب که در حضورش بودند، حرکت کرد و خیلی زود خود را به آنان رساند.
فرمود: ای مسلمانان! آیا به کشاکش دوران جاهلیت گراییده‏اید، با آنکه من در میان شما هستم. پس از آن که خداوند شما را به دین اسلام هدایت کرد، موجبات عز و عظمتتان را فراهم آورد، پیوندهای جاهلیت را از شما برید، از کفر نجاتتان داد و بین شما ایجاد الفت و محبت کرد؟! آیا می‏خواهید روش‏های جاهلیت را در پیش گیرید و به کفری که قبلا گرفتار آن بودید برگردید؟(200)
سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به خود آورد و دانستند که این افکار، نقشه خائنانه‏ای است که دشمن آنان مطرح کرده است. پس شمشیرها را به زمین افکندند، دست محبت به گردن هم انداختند، اشک ریختند، اظهار ندامت نمودند. مراتب اطاعت خود را از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اظهار داتشتند و در معیت آن حضرت از نیمه راه حرّه برگشتند و خداوند با لطف خود آتش فتنه شاس بن قیس را خاموش کرد.
اگر خبر هیجان اوس و خزرج در آغاز گفتگوی بغات به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‏رسید، حضرت همان موقع در جمع آنان شرکت می‏کرد و با سخنان نافذ خویش، غیظشان را فرومی‏نشاند و نمی‏گذاشت با هم گلاویز شوند و مسلح گردند، ولی خبر این قضیه موقعی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید که هر دو قبیله سلاح برداشته و راه حرّه را که برای زد و خورد گزیده بودند، طی می‏کردند و در واقع آتش غضب زبانه کشیده بود و اگر پیشوای اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نمی‏رسید، عده‏ای کشته یا مجروح می‏شدند و در آتش خشم می‏سوختند.
خوشبختانه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درلحظات نهایی و پیش از وقوع خطر در محل حضور یافت و اوس و خزرج را از سیه‏روزی و بدبختی نجات داد.
آنان که برای زد و خورد به حرّه می‏رفتند، اگر بر اثر تربیت و تعلیم پیشوای اسلام به مقام عدل نایل شده بودند، با اعمال غضب و کشتن و مجروح ساختن یکدیگر جامه پر افتخار عدل از برشان بیرون می‏شد و لباس ننگین ظلم، جایگزین آن می‏گردید.(201)