بزرگترین سرمایه معنوی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این پیروزی عظیم، ایمان به خداوند و استقامت در برابر تمام مشکلات بود. او به خالق جهان و تعالیم مقدسش مومن بود و توانست مردانی با ایمان بپرورد و به عالیترین صفات انسانی متخلقشان سازد.
آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المومنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانک ربنا و الیک المصیر.(7)
او به اتکای خداوند در مقابل تهدید و فشار مشرکین خود را نباخت و با اطمینان خاطر ایستادگی کرد و موفق شد افرادی را تربیت کند که از حوادث و خطرات نهراسند و در مقابل پیشآمدهای سخت با کمال قدرت و نیرومندی مقاومت نمایند.
از کسانی که در سالهای اول بعثت در سختترین شرایط به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند و در راه اعلای حق با مصائب سنگین مواجه شدند و در کمال نیرومندی مقاومت نمودند، عیاش بن ابیربیعه و همسرش اسماء بنت سلامه است.
عیاش، برادری مادری ابوجهل و حارث است و در موقعی که قبول اسلام کرد، سنش در حدود سیسال بود و همسرش بیست سال داشت.
خانواده عیاش از مسلمانی وی سخت به خشم آمدند و برای آن که او را از پیروی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باز دارند، شکنجه و آزارش دادند ولی موثر واقع نشد و او همچنان در آیین مقدس اسلام ثابت قدم ماند.
عیاش و همسرش به معیت جمعی از مسلمانان با موافقت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حبشه مهاجرت نمودند ولی زودتر از دیگران به مکه بازگشتند و مجددا گرفتار آزار مشرکین شدند تا هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیش آمد و مسلمین به مدینه مهاجرت نمودند و از گزند دشمنان آسوده شدند.
موقعی که اسماء مادر عیاش از مهاجرت پسرش آگاه شد، قسم یاد کرد که تا عیاش برنگردد، سر خود را روغن نزند و در سایه ننشیند.
ابوجهل و حارث به مدینه مسافرت نمودند و سوگند مادر را به وی خبر دادند و گفتند:
تو از همه فرزندان، نزد مادر عزیزتری و به دینی عقیده داری که نیکی به والدین را سفارش کرده است، به مکه برگرد و خدای خود را در مکه عبادت کن، همانطور که اکنون در مدینه عبادت میکنی!
عیاش برای مادر متأثر شد و گفتههای برادران را تصدیق کرد و از آنان عهد و پیمان گرفت که اگر به مکه بیاید، آنها به او خیانت نکنند و کار خاصی علیه او انجام ندهد و در کمال آرامش و امنیت به مکه، نزد مادر بیاید.
طبق همین قول و قرار با آنها از مدینه حرکت کرد. وقتی از شهر دور شدند، آزار و اذیت شروع شد. کتف عیاش را بستند و به همان وضع، روز روشن او را وارد مکه نمودند و به صدای بلند فریاد میزدند:
ای مردم مکه! با نادانهایی که به اسلام گرویدهاند، اینطور موهن و با خشونت رفتار کنید، چنانکه ما با سفیهان خود چنین کردیم.
سپس او را در یک اطاق بدون سقف در سختترین شرایط زندانی کردند و همه پیمانها را فراموش نمودند.
چند سال او در مکه گرفتار زندان و آزار بود و در آن مدت، کوچکترین آثار زبونی و شکست روحی از وی مشاهده نشد.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه برای نجات او مکرر دعا کرد و همه مردم برای عیاش متأثر بودند.
سرانجام یکی از مسلمین به طور پنهانی به مکه رفت و با طرح نقشهای ماهرانه، موجبات فرار او را از زندان فراهم نمود و به اتفاق هم به مدینه بازگشتند.(8)
سعید بن زید و همسرش فاطمه نیز از مسلمین صدر اول هستند. او در سن بیستسالگی و عیالش که کمتر از بیست سال داشت، قبول اسلام کردند و در محیط وحشت و خطر، به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب میشدند و آیات قرآن و تعالیم دینی را فرامیگرفتند.
فاطمه برادری داشت که اخلاقا تند و جسما نیرومند و شدیدا با اسلام مخالف بود. در یکی از روزهای گرم، یک نفر قریشی در رهگذر با او برخورد کرد و گفت که: اسلام در خاندانت نفوذ کرده و خواهرت آیین جدید را پذیرفته است. از شنیدن این سخن به سختی خشمگین شد و به طرف خانه خواهر رفت.
روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آغاز دعوت این بود که اگر کسی قبول اسلام میکرد و بنیه مالی نداشت، او را به مسلمان متمکنی میسپرد که عهدهدار مخارجش شود و با هم زندگی کنند. آن حضرت قبلا دو نفر مسلمان را به سعید بن زید سپرده بود و آنان نیز در آن ساعت داخل منزل بودند و به قرائت قرآن اشتغال داشتند. وقتی برادر به در خانه خواهر رسید، در را کوبید و صدایش بلند شد. آن دو نفر مسلمان خود را داخل منزل پنهان کردند و خواهر در خانه را گشود. برادر خشمگین وارد منزل شد و به وی گفت: ای دشمن جان خود، شنیدهام مسلمان شدهای! و سپس سیلی محکمی به روی خواهر زد که خون از صورتش جاری شد.
خواهر جوان که وضع خونین خود را دید، راز را از پرده درآورد و با کمال صراحت و رشادت به برادر گفت:
هر کاری که از دستت میآید بکن! بلی! من پیروزی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرفتهام و مسلمان شدهام.(9)
در دوره جاهلیت دختران و زنان از جمیع حقوق انسانی و مدنی محروم بودند و بدتر از بردگان و حیوانات زندگی میکردند. ولی ایمان به خداوند و برنامههای تربیتی اسلامی به طوری شخصیتشان را تغییر داد و به آنان اراده قوی و استقلال فکر بخشید که یک دختر جوان توانست در مقابل برادر نیرومند خود بایستد و در کمال قدرت و شهامت از ایمان و عقیده خود دفاع نماید.(10)