جنین در شکم مادر برای زندگی دنیا ساخته میشود. سعادت و کمال او در این است که تمام اعضا و جوارحش در رحم به سلامت ساخته شود و این صحت و سلامت ادامه یابد تا لحظهای که شکم مادر را ترک میگوید و به دنیا منتقل می گردد. بشر نیز در شکم مادر روزگار برای زندگی جهان بعد از مرگ ساخته میشود و سعادت و کمال وی در این است که تمام ابعاد وجودش در رحم روزگار به سلامت و شایستگی ساخته شود و این سلامت ادامه یابد تا لحظهای که مرگ فرا میرسد، او را از رحم مادر روزگار بیرون میبرد و به جهان بعد از مرگ انتقالش میدهد. معیار سلامت در هر دو ولادت، حسن عاقبت است، با این تفاوت که حسن عاقبت در ولادت از شکم مادر به معنای سلامت تکوینی است و حسن عاقبت در ولادت از مادر روزگار به معنای سلامت تشریعی است و این دو با یکدیگر تفاوت دارند و یکی از تفاوتهای مهم و شایان آن ملاحظه این است که اگر جنین در شکم مادر کور یا کر یا افلیج یا با دیگر عیوب و نقایص طبیعی ساخته شود، نه تنها در رحم مادر قابل اصلاح نیست، بلکه پس از ولادت با همه پیشرفتهایی که در علوم پزشکی و جراحی نصیب بشر امروز گردیده است، بسیاری از عیوب و نقایص مادرزادی درمانناپذیر است. اما عیوب و نقایصی که در شکم مادر روزگار بر اثر فساد عقیده و اخلاق یا سوءگفتار و رفتار، دامنگیر انسانها میشود، قابل علاج و درمان است.
یک فرد منحرف و گناهکار میتواند با اصلاح معتقدات و خلقیات نادرستی که دارد یا با تغییر گفتار و رفتار ناپسندی که در پیش گرفته است، خویشتن را عوض کند و عیوب اعتقادی و اخلاقی درونی یا گفتار و رفتار برونی خود را تغییر دهد و خویشتن را انسانی شایسته بسازد و با حسن عاقبت از دنیا برود. این معنا در روایات اسلامی نمونههایی دارد.
علی بن ابیحمزه میگوید: دوستی داشتم که از منشیهای دولت بنیامیه بود. یک وقتی او به من گفت: از امام صادق علیهالسلام برای من اجازه بگیر تا به محضرش شرفیاب شوم. من هم استجازه نمودم، حضور امام علیهالسلام آمد، سلام کرد و نشست.
عرض کرد: فدایت شوم! من در دیوان آلامیه نویسنده بودم، از دنیای آنان مالی بسیار به دست آوردم، به حلال و حرامش توجه نداشتم.
امام علیهالسلام فرمود: اگر بنیامیه نویسندگانی نمیداشتند که برای آنان ذخایر مالی تهیه کنند و در میدان جنگ به نفع آنها پیکار نمایند و در جماعتشان حضور یابند، نمیتوانستند حق ما را غصب نمایند، اگر مردم آنان را ترکگفتند، چیزی جز آن چه در دستشان بود، نمیداشتند.
منشی بنیامیه گفت: آیا برای من راهی هست که از گرفتاری خلاص شوم؟
فرمود: اگر بگویم عمل میکنی؟
عرض کرد: بلی!
فرمود: باید تمام آنچه را که از بنیامیه به دست آوردهای ترک گویی و اموالی را که صاحبانش را میشناسی به آنها برگردانی و اموالی را که صاحبانش را نمیشناسی، صدقه بدهی و اگر چنین کردی، من برای تو بهشت را ضمانتکنم.
جوان مدتی فکر کرد و سپس گفت: به آن چه فرمودهای عمل خواهم کرد.
قال ابن أبیحمزة فرجع الفتی معنا الی الکوفة فما ترک شیئا علی وجه الارض الا خرج منه حتی ثیابه التی کانت علی بدنه قال: فقسمت له قسمة و اشترینا له ثیابا و بعثنا الیه بنفقة قال: فما أتی علیه الا أشهر فلائل حتی مرض فکنّا نعوده قال: فدخلت علیه یوما و هو فی السوق قالت ففتح عینیه ثم قال لی یا علیّ وفی لی و الله صاحبک قال ثم مات فتولینا أمره فخرجت حتی دخلت علی أبیعبدالله علیهالسلام فلمّا نظر الیّ قال یا علیّ وفینا لصاحبک قال فقلت صدقت جعلت فداک هکذا و الله قال لی عند مؤته؛(194)
علی بن ابیحمزه میگوید: جوان با ما به کوفه برگشت و از تمام دارایی خود، حتی لباسی را که در بر داشت، دست کشید و طبق دستور امام علیهالسلام عمل نمود. ما که با جوان سابقه دوستی داشتیم، بین خود پول جمع نمودیم و برای او لباس خریدیم و مصارف یومیهاش را نیز عهدهدار شدیم. چند ماهی بیشتر طول نکشید که مریض شد، به عیادتش میرفتیم.
روزی رفتم که لحظات آخر را میگذراند، چشم باز کرد و مرا دید، گفت: ای علی! به خدا قسم، مولایت به وعده خود وفا کرد. این جمله را گفت و از دنیا رفت.
علی بن ابیحمزه میگوید: کار کفن و دفنش را انجام دادیم. سپس من از کوفه خارج شدم. موقعی که حضور امام صادق علیهالسلام رسیدم تا مرا دید به من فرمود: ای علی! ما وعدهای را که به رفیق داده بودیم، وفا کردیم
عرض کردم: بلی فدایت شوم! به خدا قسم او موقع مرگ خود همین مطلب را به من گفت.
منشی بنیامیه مدتها در شکم مادر روزگار، از صراط مستقیم منحرف بود، افکار و اعمالش مسیر باطل را میپیمود. به دستور امام صادق علیهالسلام به راه حق گرایش یافت و در نتیجه با حسن عاقبت از دنیا رفت.
برخلاف افکار و اعمال منشی بنیامیه، کسانی بودهاند که در رحم مادر روزگار، سالهای دراز با اعمال شایسته راه سعادت را طی میکردند، اما در پایان کار از طراط مستقیم به انحراف گراییده و با سوءعاقبت از دنیا رفتهاند.(195)