تربیت
Tarbiat.Org

حقوق و سیاست در قرآن‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

منشأ اعتبار حکم قاضی‏%

قاضی متصدّی تطبیق قوانین اجتماعی بر موارد خاصّ است و با بررسی‏های مقدّماتی حکمی صادر می‏کند که به موجب آن هر یک از طرفین نزاع، مصداق یکی از احکام و مقررّات حقوقی است. در اینجا این پرسش رخ می‏نماید که، به چه دلیلی حکم قاضی معتبر است و متخاصمان باید عملاً بدان ملتزم گردند؟%
در پاسخ این پرسش نیز، شبیه همان سخنانی که درباره منشأ اعتبار قانون گفته شد جریان دارد؛ کسانی گفته‏اند که: دلیل اعتبار حکم قاضی انتخاب و خواست مردم است. این‏گونه استدلال می‏کنند که اگر دو نفر درباره یکی از امور مشترک بین خود با یکدیگر اختلاف نظر پیدا کنند، نخست می‏توانند خودشان رفع اختلاف کنند و به تفاهم و توافق دست یابند. اگر بدینسان اختلاف برطرف نشد، می‏توانند شخص دیگری را حَکَم و داور قرار دهند؛ یعنی با هم توافق کنند که هر دو سخن و داوری او را بپذیرند و به اختلاف خود پایان دهند.%
در اینجا پیداست که توافق طرفین، در این که وی داور آنان باشد منشأ اعتبار یافتن حکم او گشته است. در جامعه نیز کسی که درباره حقوق و تکالیف مردم داوری می‏کند باید کسی باشد که همه مردم داوربودن او را پذیرفته باشند.%
پس طبیعی‏ترین و عاقلانه‏ترین راه این است که - در هر جامعه - خود مردم با آراء خود کسی را به عنوان قاضی برگزینند. این راه هم منطقاً و عقلاً صحیح است و هم در عمل مشکلی پیش نمی‏آورد زیرا مردم خودشان قاضی را انتخاب کرده‏اند، از این رو با رضا و رغبت سخن وی را می‏پذیرند و در عمل بدان ملتزم می‏شوند.%
مشابه همان اشکالاتی که در بحث قبل ذکر شد در اینجا نیز روی می‏آورد؛ نخست این‏که در مورد قاضیِ یک کشور یا یک استان یا حتی یک شهرستان توافق همگانی صورت نمی‏گیرد، بلکه در مقام عمل، قاضی همیشه از سوی اکثریّت مردم - نه همه مردم - انتخاب می‏گردد.(55) از این‏رو چه بسا قاضی فقط از سوی پنجاه درصد به اضافه یک تن از مردم برگزیده شده باشد، در این صورت احتمال قوی می‏رود طرفین دعوا یا یکی از آن دو جزو آن اقلیّتی باشند که با انتصاب قاضی به منصب قضاوت مخالف بوده‏اند. در این‏صورت نیز - دست کم - یکی از طرفین، قاضی را لایق داوری نمی‏داند و به سخنش اعتماد ندارد و طبعاً نمی‏خواهد حکم او را بپذیرد. در چنین مواردی چه باید کرد؟%
از سوی دیگر، قاضی رسمی و قانونی - که همگان باید حکمش را بپذیرند و هر کس نپذیرد کیفر و مجازات می‏شود - قابل مقایسه با قاضی تحکیم که همواره مورد قبول طرفین است، نیست.%
اشکال دوم این‏که در بیشتر موارد توده مردم نامزدهای احراز مقام قضاوت را به خوبی نمی‏شناسند تا بتوانند شایسته‏ترین آنان را برگزینند، از این‏رو ممکن است حتی ناشایست‏ترین آنها برگزیده شود.%
از سوی دیگر این ناآگاهی و شناخت کافی نداشتن مردم زمینه را به دست سودجویان و شیطان‏صفتان می‏دهد تا بدون توجه به مصالح دنیوی و اخروی هم‏نوعان خود و با بهره‏گیری از انواع نیرنگ‏های تبلیغاتی و شگردهای روانشناسی و مردم فریبی، اشخاص موردنظر خود را به کرسی قضاوت و منصب‏های دیگر بنشانند و نامزدهای دیگر را از صحنه خارج کنند. در این حال باید پذیرفت که بسیاری از انتخاباتهایی که در چهارگوشه جهان صورت می‏گیرد در واقع چیزی جز تحمیل‏های غیرمستقیم و نامحسوس نیست.%
اشکال سوم این‏که هدف حقوق تأمین مصالح واقعی مردم است و این هدف با نظرخواهی از مردم تحقق نمی‏یابد، زیرا آنچه مردم در نظرخواهی اظهار می‏دارند - در بیشتر موارد - مقتضای هواهای نفسانی و خواهشهای دلشان است، نه مصالح واقعی. پس حتی اگر انتخاباتی کاملاً صحیح و به دور از مردم‏فریبی و تهدید و تطمیع برگزار گردد، باز نمی‏توان یقین داشت که نتایج آن، مصالح واقعی مردم را تأمین می‏کند.%
چهارمین اشکال - که اساسی و مبنایی است - این‏که این شیوه انتخاب و تعیین قاضی با دیدگاه توحیدی و اسلامی ما سازگاری ندارد؛ موحّدانی که خدای متعال را هستی‏بخش هر آنچه هست و مالک و صاحب اختیار حقیقی جهان و جهانیان می‏دانند، طبعاً اعتقاد دارند که حاکمیّت اصالتاً از آن اوست و بس، و قاضی نیز تنها در صورتی که منصوب او باشد یا - دست‏کم - او اجازه انتخابش را به مردم داده باشد کلامش نافذ و حکمش متّبع است و بدون این پیوند و انتساب نمی‏توان کسی را بر دیگران حاکم کرد و اطاعت بی‏چون و چرا از او را توقع داشت.%
%