نخست درباره «حکم» توضیحاتی میدهیم آنگاه به ارتباط آن با حق میپردازیم؛ حکم - علاوه بر معانی اصطلاحیِ فراوانی که در جاهای دیگر دارد - در قلمرو حقوق لااقل به دو معنی استعمال میشود:%
1- گاهی حکم، معنای مصدری دارد و به معنای فرماندادن و جعل و انشاء کردن به کار میرود و گاهی معنای اسم مصدری مییابد؛ یعنی حاصل فرماندادن ( فرمان) و حاصل جعل و انشاء کردن ( مجعول و مُنشأ). مثلاً درباره نماز گاهی ایجاب و واجب کردن نماز را حکم خدا مینامیم و گاهی وجوب و واجب شدن آن را حکم خدا میدانیم. وجوب نماز حاصل ایجاب نماز است؛ یعنی - در عالم اعتبار - از جعل و انشای خدای متعال پدید میآید.%
2- دومین معنای حکم، قضاوت (داوریکردن بین دو متخاصم) است. در معنای اول، نزاعی در کار نبود اما در این معنا بین دو متخاصم حَکَمیت صورت میپذیرد.%
حکم در معنای اول اعم از حق - به معنای حقوقی - است زیرا احکام وضعی و تکلیفی فراوانی هست که ناظر بر رفتار اجتماعی آدمیان نیست، قهراً از دایره حقوق خارج میشود. اما حکم به معنای دوم بخشی از حقوق (حقوق قضایی) را به خود اختصاص میدهد لذا جزیی از حقوق به شمار میآید. از این گذشته، حکم در معنای اول مفهومی نفسی است و چنین نیست که فرمان و جعل و انشاء برای کسی و بر کسی دیگر باشد ولی حق مفهومی ذوالاضافه است.%
%