تربیت
Tarbiat.Org

حقوق و سیاست در قرآن‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

مبانی حقوق یا ملاکهای احکام حقوقی‏

%
بسیاری از فلاسفه حقوق، منابع حقوق و مبانی آن را با یکدیگر خلط کرده، آن دو را شی‏ء واحدی پنداشته‏اند و برخی دیگر - که ژرفتر می‏اندیشیده‏اند - آنها را دو چیز دانسته‏اند. برای بررسی این مسأله، لازم است نخست مقدمه‏ای بیاوریم؛%
گروهی از فلاسفه معتقدند که: هر حرکتی در جهان هدفی دارد. ما کلّیت این سخن را باور نداریم و نمی‏پذیریم که مطلق حرکتها هدفدار باشد اما معتقدیم که: هر فاعل اختیاری - از جمله انسان - کاری که انجام می‏دهد برای رسیدن به هدفی است؛ مطلوب اصلی و بالذات او همان رسیدن به هدف است و مطلوبیت آن کار آلی و عَرَضی است یعنی از آن رو مطلوب است که او را به هدف می‏رساند وگرنه، اگر ممکن بود که بدون انجام دادن آن کار به هدف منظور نائل شود، هیچ گاه در پی انجام دادن آن کار بر نمی‏آمد. به تعبیر فلسفی، میل وصول به هدف، علت غایی افعال اختیاری انسان است.(39)%
حال گاهی هدفی که از انجام‏دادن کاری منظور است، خود وسیله رسیدن به هدف دیگری است و این رشته می‏تواند همچنان استمرار داشته باشد؛ مثلاً صنعتگری یک شی‏ء می‏سازد تا آن را بفروشد (هدف اول) می‏فروشد تا پولی به دست آورد (هدف دوم) پول به دست می‏آورد تا نیازمندیهای زندگی خود و خانواده‏اش را بخرد (هدف سوم) می‏خرد تا همگی از آن بهره‏برداری کنند (هدف چهارم) امّا اینها هیچ‏یک هدف نهایی او نیست؛ هدف نهایی او این است که با استفاده از کالاها، رفع نیاز کنند و لذت ببرند (هدف پنجم). پس انسانها در زندگی و در افعال مختارانه خود اهداف مترتّب فراوان دارند که - در نهایت - باید به هدفی بینجامد که مطلوبیت ذاتی اصلی داشته باشد؛ یعنی خود به خود مطلوب باشد، نه به این جهت که وسیله رسیدن به هدفی دیگر واقع می‏شود. البته ممکن است کسی در تعیین این که چه چیزی باید مطلوب ذاتی و هدف نهایی همه فعالیتهای او باشد به خطا و اشتباه بیفتد و در نتیجه به کمال حقیقی خود دست نیابد.%
این سخنان هم در امور تکوینی صادق است و هم در امور اعتباری، هر چند عمل اعتبارکردن، خود یک فعل تکوینی است و تنها محتوای اعتباری دارد.%
مجموعه احکام و مقررات اجتماعی - که یک نظام حقوقی را تشکیل می‏دهد - باید هدفی داشته باشد که بی‏واسطه بر آن مترتب شود. این هدف تأمین سعادت انسان در زندگی اجتماعی است. اما آیا فراتر از این هدف هم هدفی هست که این هدف، وسیله‏ای برای وصول به آن باشد یا نه ؟ به دیگر سخن، آیا «تأمین سعادت انسان در زندگی اجتماعی» هدف نهایی است یا هدف متوسط؟ مطلوبیت ذاتی و اصلی دارد یا نه؟%
در پاسخ به این گونه پرسش‏هاست که نظام حقوقی اسلام از نظامهای دیگر جدا می‏شود و امتیاز می‏یابد؛ نظامهای حقوقی دیگر، برتر از تأمین سعادت انسان در زندگی اجتماعی هدفی نمی‏شناسند، در نتیجه همین را هدف نهایی و مطلوب ذاتی می‏دانند چرا که یا جهان بینی مادی دارند یا تنها به آن مصالحی توجه می‏کنند که در همین جهان تحقق پذیر است؛ خداوند متعال می‏فرماید:%
«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ‏الْحَیوةِ الدُّنْیا وَهُمْ عَنِ الْاخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ؛(40) آنها فقط ظاهر و نمودی از زندگی دنیا را می‏دانند و از آخرت (و پایان کار) غافلند.»%
و نیز می‏فرماید:%
«فَاعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا وَلَمْ یُرِدْ اِلّا الْحَیوةَالدُّنْیا ذلِکَ مَبْلَغَهُمْ مِنَ‏الْعِلْمِ؛(41) پس، از کسی که از یاد ما روی می‏گرداند و جز زندگی مادی دنیا را نمی‏خواهد اعراض کن اندازه دانش آنها همین است».%
اما دین مقدّس اسلام سعادت انسان در زندگی این جهان را هدف خلقت نمی‏داند؛ هدف خلقت انسان بسی فراتر از اینهاست و آن نزدیکی هر چه بیشتر انسان به خداست. پس غایت نهایی همه افعال آدمی - که رفتار اجتماعی بخشی از آنها به شمار می‏آید - باید تقرب به ذات مقدس الهی باشد؛ و سعادت انسان در زندگی این جهان هم فقط به این جهت مطلوب است که می‏تواند وسیله رسیدن به آن هدف نهایی باشد.%
همه سخنان پیشگفته، درباره یک نظام حقوقی نیز صادق است. پس هر نظام حقوقی یک هدفی دارد که از دایره حقوق بیرون است، زیرا دایره حقوق، احکام و قواعدی را در بر می‏گیرد که ناظر به رفتار اجتماعی انسانهاست اما هدف حقوق نتیجه‏ای است که بر اجرای دقیق و مو به موی احکام و قواعد مزبور مترتب می‏شود؛ بنابراین هدف حقوق نمی‏تواند یکی ازهمان احکام و قواعد باشد.%
این هدف، تأمین سعادت انسان در زندگی اجتماعی است. فرق نظام حقوقی اسلام با نظامهای دیگر در این است که آنها تأمین سعادت انسان در زندگی اجتماعی را هدف اصلی و مطلوب ذاتی می‏دانند اما پیروان نظام حقوقی اسلام اگر چه می‏خواهند بدین وسیله سعادت خود را در زندگی اجتماعی تأمین کنند، لکن این سعادت را به عنوان وسیله‏ای برای رسیدن به کمال حقیقی خویش - که همان تقرب به پیشگاه مقدس الهی است - تلقی می‏کنند و آن را هدف اصلی و مطلوب بالذات نمی‏دانند. از این رو، در نظام حقوقی اسلام، قواعدو احکام چنان تنظیم یافته که نه تنها با هدف نهایی منافاتی ندارد بلکه در راه رسیدن به آن، تأثیر مثبت و قاطع دارد.%
اکنون ببینیم سعادت اجتماعی - که هدف قریب هر نظام حقوقی می‏باشد - چیست؟ سعادت اجتماعی مفهومی بسیار کلی است و باید امور فراوانی در یک جامعه دست به دست هم دهند تا اوضاع و احوالی فراهم آید که بتوان از آن اوضاع و احوال، مفهوم سعادت اجتماعی را انتزاع کرد؛ این امور نیز همگی مفاهیم کلی هستند لکن با مفهوم سعادت اجتماعی - لااقل - دو فرق دارند: اوّلاً کلیّت هیچ‏یک از آنها به اندازه کلیّت مفهوم سعادت اجتماعی نیست. ثانیاً هیچ یک از آنها هدف نظام حقوقی محسوب نمی‏شود، بدان‏گونه که سعادت اجتماعی را هدف نظام حقوقی می‏دانیم. البته هریک از این امور - به نوبه خود - هدفند اما نه هدف کلی نظام حقوقی بلکه هدف یک سلسله از قواعد و احکام حقوقی و یک رشته از رفتارهای اجتماعی.%
به تعبیر دیگر، هر بخش از قواعد و احکام حقوقی و رفتارهای اجتماعی در حکم «وسیله»است برای تحقق یکی از این امور و همه این امور خود وسایلی هستند برای تحقق سعادت اجتماعی؛ یعنی این امور همگی واسطه‏اند میان احکام و قواعد حقوقی وسعادت اجتماعی که با عمل به مقتضای هر دسته از احکام و قواعد حقوقی، یکی از این امور در ظرف جامعه محقق می‏شود و از تحقق همه این امور سعادت اجتماعی به دست می‏آید.%
تا اینجا روشن شد که در هر نظام حقوقی، قانونگذار یک سلسله مصالح کلی را نصب العین خود قرار می‏دهد و جامعه‏ای را سعادتمند می‏داند که همه آن مصالح در آن تحقق یافته باشد، آنگاه نظام حقوقی خود را چنان پایه‏ریزی می‏کند که هر بخش از قواعد و احکام آن، یکی از آن مصالح را تأمین کند، این مصالح کلی را «مبانی حقوق» می‏نامیم.%
حال که با مفهوم مبانی حقوق آشنا شدیم، جای این پرسش است که مبانی حقوق کدامند؟ دیدگاه مکاتب مختلف در پاسخ به این سؤال، گوناگون و متفاوت است. اجمالا یادآوری می‏کنیم که بر قراری عدالت، ایجاد نظم، استقرار امنیت، تأمین آسایش و رفاه مادی و پیشرفت تمدن و فرهنگ، از مبانی حقوق به شمار می‏روند.%
اطلاق مبانی حقوق بر این گونه قضایا، بر این نکته اشعار دارد که این قضایا خودشان جزء حقوق نیستند بلکه خارج از دائره حقوقند. نمی‏توان قواعد و احکامی از این قبیل: «باید در جامعه عدالت برقرار شود» یا «باید در میان مردم نظم ایجاد شود» را از احکام و قواعد حقوقی انگاشت، زیرا اینها - به هیچ روی - افراد جامعه را به رفتار خاصی الزام و تکلیف نمی‏کنند. درست است که باید در جامعه عدالت برقرار گردد اما خود این حکم دلالت ندارد براین که اعضای جامعه چه باید بکنند و چه نباید بکنند تا عدالت برقرار گردد. یک قاعده و حکم حقوقی همیشه رفتاری خاص و معین را از مخاطبان خود می‏طلبد و چون مبانی حقوق چنین وضعی را ندارند باید خارج از حقوق به حساب آیند.%
کوتاه سخن آن که: مبانی حقوق عبارتند از یک دسته احکام و قواعد کلی که درجه کلیّت آنها از درجه کلیّت هدف نظام حقوقی کمتر و از درجه کلیت هر حکم و قاعده حقوقیی بیشتر است. هیچ‏یک از این احکام و قواعد رفتار خاصی را از افراد جامعه نمی‏طلبد بلکه عمل به یک رشته از احکام و قواعد حقوقی، مفاد یکی از این مبانی را در جامعه محقق می‏سازد. از اینرو می‏توان گفت که هر دسته از احکام و قواعد حقوقی در حکم مقدمه‏ای است برای یکی از مبانی حقوق، به دیگر سخن؛ هر یک ازمبانی حقوق، مصلحتی است که بر عمل به مقتضای یک دسته از احکام و قواعد حقوقی مترتب می‏شود.%
اگر به زبان اصولیون اسلامی سخن بگوئیم، می‏توان به جای «مبانی حقوق» تعبیر «ملاکهای احکام حقوقی» را به کار برد. ما معتقدیم که همه احکام شرعی - از جمله احکام حقوقی - دارای مصالح و مفاسد واقعی و نفس الامری هستند. این مصالح و مفاسد را اگر تحت عناوینی کلی مندرج سازیم، می‏توان گفت که هر دسته از احکام حقوقی یکی از آن عناوین را محقق می‏سازد، این عناوین کلی همان مبانی حقوقند.%
%