%
در اینجا نکته ظریفی وجود دارد؛ از یک سو احکام شرعی ارشاد به حکم عقل است؛ یعنی چون عقل آدمی ناقص است و از ادراک بسیاری امور ناتوان میماند خدای متعال لطف میکند و آنچه را انسان به کمک عقل نمیتواند دریابد، از راه وحی و ابلاغ احکام شرعی به او میفهماند و مصالح و مفاسد را به او نشان میدهد. از سوی دیگر، هر جا عقل مصلحت یا مفسدهای را بطور کامل، ادراک میکند یا وحی به کمک او میآید و مصلحت یا مفسدهای را نشان میدهد، در حقیقت «اراده تشریعی الهی» کشف شده است؛ یعنی عقل، مستقلاً یا با کمک گرفتن از وحی ما را به خواست و فرمان خداوند متعال رهنمون میشود. و این نکته از دیدگاه بینش اسلامی اهمیّت فراوان دارد. و همین خواست و اراده تشریعی خداوند باید انگیزه همه افعال فردی و اجتماعی ما باشد تا به سعادت ابدی و کمال نهایی - که هدف از خلقت و حیات ماست - نائل گردیم.%
البته اراده خدا همواره به مصالح تعلّق میگیرد و احکام شرعی همگی تأمین کننده مصالح انسانها هستند، امّا انگیزه عمل در اطاعت از اراده خدا و احکام شرعی نباید تأمین مصالح باشد، بلکه باید از آن جهت اطاعت شود که خدای متعال چنین خواسته و فرموده است. باید حال انسان چنان باشد که اگر - فرضاً - حکم خدا به ضررش هم باشد، باز برای کسب رضای او و تقرّب به پیشگاهش آن را اطاعت کند، در این صورت به کمالات معنوی نائل میشود. چنین انگیزهای وقتی پدید میآید که اراده تشریعی خدای متعال را کشف کنیم.%
به همین جهت، در نظام حقوقی اسلام، عقل کاشفِ قانون الهی محسوب میشود و اگر عقل را یکی از منابع حقوق و ادلّه فقه قلمداد میکنند به این معنا نیست که در حقوق و فقه اسلامی، دو دسته احکام وجود دارد؛ یکی از آنِ خدای متعال و دیگری از آنِ عقل، بلکه در نظام اسلامی فقط حکم خدا معتبر است. حکم عقل هم مستقلاً واجد ارزش نیست، بلکه تنها از آن رو اعتبار دارد که نشانگر حکم شرعی و فرمان خداوند متعال است.%
%
%