%
معمولاً احکام ارزشی را به سه گروه تقسیم میکنند:%
%
الف) احکام الهی و دینی؛ یعنی نواهی و اوامری که مستند به خدای متعال است و در هر دین، عمل بر وفق آنها از آدمیان خواسته میشود مانند: اقامه نماز و برگزاری حج.%
%
ب) احکام اخلاقی؛ یعنی احکامی که عقل انسان یا فطرت آدمی یا وجدان بشر - بر حسب اختلاف تعبیرها - ادراک میکند و با قطع نظر از دستور خدا یا انسان دیگری برای آنها ارزش و اعتبار قائل است مانند: حُسن راستگویی و قبح ستم به دیگران.%
%
ج) احکام حقوقی؛ یعنی احکامی که برای تأمین مصالح دنیوی انسانها توسط مقامی صلاحیتدار وضع میشود و ناظر به ارتباطات افراد یک جامعه با یکدیگر میباشد. این احکام باید ضامن اجرایی داشته باشد که معمولاً «دولت» است. از دیرزمان گرایشی بوده است که این سه گروه احکام را کاملاً از هم تفکیک میکرده، برای هر کدام حوزه خاصی در نظر میگرفته است. بر طبق این گرایش، قلمرو احکام الهی و دینی محدود است به شعایر و مناسکی که پیروان هر دین در زمانها و مکانهای مخصوص دارند، مثل مراسم مذهبی هندوها یا آداب دینی بتپرستانی که هنوز در گوشه و کنار جهان زندگی میکنند.%
این شعایر و مناسک با دیگر شؤون زندگی اجتماعی هیچ گونه ربط و پیوند ندارد و فقط انجام وظیفهای است که به پندار پیروان هر دین، نیرو یا نیروهای طبیعی یا فوق طبیعی از آدمی میخواهند. احکام دینی نه با احکام اخلاقی - که ضامن اجرای آنها وجدان بشری است و انسان برای تحصیل آرامش وجدان بدانها تن در میدهد - ربط مییابد و نه با احکام حقوقی - که دولت اجرای آنها را برای تأمین عدالت اجتماعی و برقراری نظم و امنیت از یکایک شهروندان طلب میکند. در جهان غرب نیز پس از آن که مسیحیت دین رسمی امپراطوری روم شد، گردنکشان و جباران اگر چه بنا به مقتضیات زمانه آیین مسیحعلیه السلام را ظاهراً پذیرفتند ولی برای آن که بتوانند قدرت دنیوی را یکسره در اختیار بگیرند و به هر شکلی که میخواهند کشورهای تحت سیطره خویش را تدبیر و اداره کنند، نغمه شوم تفکیک دین از تمام شؤون دنیوی - از جمله سیاست - را ساز کردند تا بدین وسیله اوامر و نواهی الهی را از حیطه حقوق - به معنای عام آن - بیرون کنند و بدون آن که احکام خدا مانع و جلوگیرشان باشد هر چه میخواهند بکنند. در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکردند و حتی به مسخ و تحریف کتب دینی نیز دست یازیدند تا بدانجا که امروزه در انجیل به احکامی از این قبیل برمیخوریم؛ «شنیدهاید که گفته شده است چشمی بچشمی و دندانی بدندانی لیکن من بشما میگویم با شریر مقاومت مکنید بلکه هر که برخساره راست تو طپانچه زند دیگریرا نیز بسوی او بگردان و اگر کسی خواهد با تو دعوی کند و قبای تو را بگیرد عبای خود را نیز بدو واگذار و هر گاه کسی ترا برای یک میل مجبور سازد دو میل همراه او برو»(2) و «بدیشان گفت مال قیصر را بقیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا»(3).%
بعد از «رنسانس» این گرایش شدت بیشتری یافت تا بدانجا که گروه عظیمی از اندیشمندان و نویسندگان نه تنها خواستار جدایی کامل دین از حقوق شدند، بلکه انفکاک کامل دین از اخلاق را نیز با جدیت پیشنهاد کردند و در این راه سعیی وافر نمودند. تفکیک دین از امور دنیا عموماً و از سیاست خصوصاً - که امروزه در کشورهای اسلامی توسط غربگراها و غربزدگان تبلیغ میشود - چیزی جز همان گرایش غالب و مسلط در جهان غرب نیست.%
ما معتقدیم که هیچ دین الهی و آیین آسمانی چنین تفکیکی را نمیپذیرد و آنچه در متون مذهبی مسیحیان - در این خصوص - به چشم میخورد و توسط ارباب کلیسا ترویج میشود چیزی جز قلب و مسخ تعلیمات راستین حضرت مسیحعلیه السلام نیست. از دیدگاه ما، دین مجموعهای است از معارف نظری و احکام عملی؛ و احکام عملی دین هر سه قلمرو ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با خودش و ارتباط انسان با دیگران را در بر میگیرد؛ بنابراین شامل اخلاق و حقوق هم میشود. در قرآن کریم و روایات معصومینعلیهم السلام مجموعه عظیم و سرشاری از احکام اخلاقی و حقوقی موجود است. از سوی دیگر نظام اخلاقی و نظام حقوقی اسلام کاملاً مبتنی بر مبانی دینی - از جمله اعتقاد به توحید و معاد - است، به دیگر سخن اخلاق و حقوق، هم دو جزء مهم از کل دین را میسازند و هم ریشه در اساسیترین معارف نظری دین دارند.%
%