خدای متعال، آفریننده و هستیبخش هر چیزی - جز او - است یعنی اوّلاً؛ هر موجودی هستی خود را - لحظه به لحظه - از او دریافت میکند، نه از خود هستی دارد و نه از شئ دیگری میتواند هستی بگیرد.%
ثانیاً؛ همو کمالبخش همه مخلوقات است و هر موجودی کمالات شایسته خود را نیز از وی مییابد. به زبان فلسفی، فاعل مفیض الوجود (هستیبخش) فقط خدای متعال است و به تعبیر کلامی، ربوبیّت تکوینی، مخصوص اوست. در قرآن کریم نیز با الفاظ مختلفی - مانند: مُلک، ولایت، امر و تدبیر امر - به همین ربوبیّت تکوینی اشاره شده است.%
به هر حال، شیئی که هم وجود و هم کمالات خود را وامدار خدای متعال است - و همه اشیا چنیناند - یکسره در اختیار اوست. یکی از این مخلوقات انسان است که هستیِ خود همچنین استکمال اختیاری و آزادانه خویش را از خدا دارد و بس.%
ربوبیّت تکوینی الهی اقتضا دارد که انسان از راه اراده و اختیار خویش(117) کمال یابد و کامل شود. همچنین مقتضی آن است که زمینه کمالجویی و کمالیابی، در دسترس بشر باشد؛ انسانی که باید با حسن اختیار خود، راه استکمال را بپوید، باید زمینه انتخاب و گزینش، از طرف خدای متعال برای او فراهم شده باشد. نخست باید نیروی شناخت خوب و بد را به انسان عطا کند زیرا بدون داشتن این نیرو، هرگز نمیتواند حَسَن و قبیح را باز شناسد و قهراً نمیتواند آزادانه راه خوبی یا بدی را در پیش گیرد. ولی این به تنهایی کافی نیست بلکه علاوه بر نیروی شناخت باید گرایش و کشش به سوی بد و خوب هم در انسان باشد؛ در غیر این صورت زمینه انتخاب آزادانه مهیّا نخواهد بود.%
به همین جهت، خدای متعال به آدمیان هم نیروی تشخیص خوب و بد و هم میل و رغبت به هر یک از خوبیها و بدیها را عطا فرموده است؛ در درون هر انسانی - کم و بیش - هم گرایش به حقّ و خیر و صلاح هست و هم کشش به سوی باطل، شر، فساد و افساد. و چه بسا در خیلی از انسانها کشش به باطل و شر بیشتر باشد.%
از آنجا که عقل آدمی - که نیروی تمییز دهنده خوب از بد است - به تنهایی کافی نیست و غالباً از درک مصالح و مفاسد دنیوی و اخروی و همچنین از فهم بهترین راه رسیدن به مصالح واقعی و سعادت ابدی فرو میماند، خدای متعال احکام و قوانینی وضع و مقرّر کرده است تا توسّط آنها، انسانها هم مصالح خود را دریابند و هم راه و روش تأمین آن مصالح را بشناسند.%
از سوی دیگر، برای آن که در درون انسانها انگیزه اطاعت از احکام و قوانین مزبور پدید آید، آنها را به صورت امر و نهیها و باید و نبایدها ابلاغ فرموده است زیرا جملات انشائی از یک تأثیر روانی خاصّی برخوردارند که انسان را به سوی اطاعت و عمل میکشاند.%
پس ربوبیّت تشریعی الهی از ربوبیّت تکوینی الهی جدا نیست بلکه فرع و نتیجه آن است؛ چون هستی انسان و اراده او و کمالاتی که مییابد و همه نعمتها و مواهبی که میتواند در راه رسیدن به کمالات حقیقی خویش از آنها بهره گیرد همگی از خداست، باید احکام و قوانین حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی انسان هم فقط از جانب او جعل و وضع شود؛ در نتیجه هیچ کس حقّ قانونگذاری و تشریع برای انسانها ندارد، مگر این که از طرف خدای متعال، اذن و اجازه چنین کاری را یافته باشد. به همین دلیل، قرآن کریم، یهود و نصاری را - به سبب آن که برای علمای دینی خود گونهای ربوبیّت تشریعی قائل بودند - صریحاً مشرک میشمارد؛%
«اِتَّخَذُوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَما اُمِرُوا اِلّا لِیَعْبُدوا اِلهاً واحِداً لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ(118)؛ (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند و (همچنین) مسیح فرزند مریم را؛ در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتائی را که معبودی جز او نیست بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار میدهند».%
بدون شک یهود و نصاری دانشمندان و راهبان و حضرت مسیحعلیه السلام را خالق و مدبّر عالم نمیدانستند و برای آنان ربوبیّت تکوینی قائل نبودند، دلیل مشرکشدن آنها این است که از عالمان دینی خود - بطور مطلق و بیچون و چرا - اطاعت میکنند؛ به اعتقاد باطل آنان، فرمانبرداری و پیروی از دانشمندان دین و ارباب کلیسا و کنیسه، در هر صورتی واجب است، خواه سخنان و افعالشان با احکام و قوانین الهی مطابقت داشته باشد و خواه نداشته باشد. البته شرک ایشان، شرک در ربوبیّت تشریعی است زیرا برای عالمان دینی خود جدا و مستقلّ از خداوند حق قانونگذاری قائلند. قرآن کریم حتی مسلمانان را در صورتی که از کافران و مشرکان و منافقان اطاعت کنند، مشرک میداند؛%
«وَاِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ اِنْ اَطَعْتُمُوهُمْ اِنَّکُمْ لَمُشرِکُونَ(119)؛ و شیطانها به دوستان خود (مطالبی) مخفیانه القا میکنند تا با شما به مجادله برخیزند، اگر از آنها اطاعت کنید بیگمان شما هم مشرک خواهید بود».%
%