تربیت
Tarbiat.Org

حقوق و سیاست در قرآن‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

منشأ اعتبار حکومت و دولت(56)

%
طرفداران مردمسالاری و آزادی‏خواهی، در این مسأله نیز همچنان خواست مردم را منشأ اعتبار می‏پندارند و می‏گویند: دستگاه اجرایی - در هر جامعه - اعتبار خود را از خواست اعضای همان جامعه کسب می‏کند. بر این اساس مجریان قانون یعنی دولتمردان و زمامداران حکومت باید برگزیدگان مردم باشند.%
استدلال‏شان نیز مانند استدلال سابق است، می‏گویند: چند نفر که برای تأسیس یک شرکت اقتصادی سرمایه‏گذاری می‏کنند، پس از این‏که - با توافق خودشان - مقرّراتی برای اداره شرکت وضع و تعیین کردند، شخصی را به عنوان «مدیر عامل» برمی‏گزینند و اجرای مقرّرات مزبور را از او می‏خواهند. وظیفه مدیر عامل فقط این است که مقرراتی را که مؤسسان شرکت تصویب کرده‏اند به موقع اجرا گذارد. البته تصمیم‏گیری در امور جزئی و کم‏اهمیّت‏تر و شیوه اجرای مصوّبات را نیز معمولاً در اختیار او می‏گذارند. بدین ترتیب، بنیانگذاران شرکت - آزادانه و با رأی خود - نوعی حاکمیّت برای مدیر عامل قائل می‏شوند و از این راه صحیح و معقول، هدف خود را جامه عمل می‏پوشانند.%
برای یک جامعه نیز راه درست و خردپسندانه آن است که - به منظور محقق ساختن اهداف مختلف زندگی اجتماعی - کسی را به عنوان حاکم برگزینند و از او بخواهند که قوانین گوناگون اجتماعی را مو به مو اجرا کند و از آنجا که مسؤولان اجرایی و زمامداران حکومت، بر جان و مال و آبروی افراد جامعه تسلّط خواهند داشت، این حق طبیعی مردم است که خودشان آنها را انتخاب و تعیین کنند، حال چه در انتخابات مستقیم و بی‏واسطه یا در انتخابات غیر مستقیم و باواسطه.%
از سوی دیگر این شیوه به صلاح جامعه نیز نزدیکتر است چون حاکمی که توسطّ خود مردم برگزیده شده باشد، تصمیم‏گیریها و اعمالش بیشتر مقبول آنان واقع می‏شود و راه حاکمیّتش هموارتر خواهد بود.%
همان اشکالات سابق، بر این استدلال نیز وارد است؛%
اوّلاً؛ درباره هیچ حاکمی - حتّی فرماندار یک شهرستان و بخشدار یک بخش - عملاً همه مردم اتفاق‏نظر ندارند و قهراً برای تعیین او آرای اکثریّت پذیرفته خواهد شد. در این صورت آن اقلیّتی که به او رأی مثبت نداده و او را لایق حاکمیّت بر جامعه ندانسته‏اند، به چه دلیلی باید حکومت او را بپذیرند؟ بنیانگذاران یک شرکت به سرعت و آسانی به توافق دست می‏یابند و مدیر عاملی را برمی‏گزینند ولی حصول چنین اجماعی در یک جامعه امکان‏پذیر نیست.%
ثانیاً؛ انتخاب کنندگان در بیشتر موارد، نامزدهای احراز مقامات اجرایی را - از رئیس جمهور و نخست‏وزیر گرفته تا فرماندار و بخشدار - چنانکه باید و شاید نمی‏شناسند لذا احتمال دارد به شایسته‏ترین آنها رأی ندهند و حتّی نالایق‏ترین را برگزینند. در کشورهای چند میلیونی و در شهرهای بزرگ، شناخت کامل یک نامزد انتخاباتی برای بیشتر قریب به اتفاق مردم امکان ندارد. نتیجه این عدم شناخت کافی - هنگامی که با مردم‏فریبی و دغل‏کاریهای انسان‏نمایان شیطان صفت همراه شود - به حاکمیّت رسیدن کسانی است که حکومتشان هرگز جامعه را به صلاح و سعادت رهنمون نخواهد شد.%
ثالثاً؛ فرض می‏کنیم که همه افراد جامعه - درباره لیاقت و صلاحیّت یک شخص - اجماع داشته باشند و همگان شناخت کامل نسبت به او حاصل کرده و شیطان صفتان هم مجال نیرنگ و فریب نیافته باشند، باز هم مسلّم نیست که حکومت چنان شخصی به سود جامعه باشد، زیرا ممکن است مردم بدین جهت او را لایق حاکمیّت انگاشته‏اند که خواهش‏های نفسانی آنان را برمی‏آورد، نه بدین جهت که مصالح واقعیشان را تأمین می‏کند. اگر اندکی موشکاف و باریک‏بین باشیم، به خوبی درمی‏یابیم که در هر زمان و در هر مکان بیشتر انسانها تابع هواهای نفسانی خویشند، نه مصالح واقعی دنیوی یا اخروی. در نتیجه کسی را بیشتر دوست دارند که هواهای نفسانی آنان را بیشتر برآورده سازد، به همین دلیل تقریباً همه مصلحان راستین در طول تاریخ با شکست و ناکامی ظاهری مواجه شده‏اند.%
بسیار کم پیش می‏آید که مردم کسی را به حکومت برگزینند که برخلاف خواسته‏های حیوانی و اغراض دنیوی آنان عمل کند و به راستی در اندیشه مصالح واقعی آنان باشد. بیشتر مردم به هر چیز از دیدگاه خود و خواهشهای نفسانی خود می‏نگرند و در مقام ارزش‏گزاری و داوری، هرکسی یا چیزی را که بیشتر در خدمت خواسته‏های خود می‏بینند «بهتر» می‏دانند و هر کس یا چیزی را که - کم یا بیش - مزاحم خواسته‏هایشان باشد «بد» می‏پندارند. بسیار کمیابند انسانهایی که برای خوبی و بدی ملاکی دیگر دارند و هر آنچه را در جهت مصالح دنیوی و اخروی همه بشریّت است برحسب مراتب، خوب می‏دانند و عکس آن را بد می‏شمارند.%
به عنوان نمونه، برای بیشتر مردم بهترین شهردار کسی است که بیشترین فعالیّت را به سود محلّه آنها انجام دهد و بهترین استاندار کسی است که بیش از همه به سود شهرستان آنها کار کند و همین‏طور ... با این که - در واقع - بهترین شهردار کسی است که بیش از دیگران مصالح واقعی همه اهل شهر را تأمین می‏کند و حتّی آنگاه که مصالح مردم شهرش با مصالح مردم شهر یا شهرهای دیگر اصطکاک می‏یابد، یکسره در اندیشه شهر خود نباشد و با حسن نیّت، واقع‏بینی و سعه صدر مصالح همه را در نظر بگیرد تا تصمیم‏گیری او چنان باشد که سرانجام مصالح مردم هیچ شهری به کلّی از دست نرود. همچنین بهترین استاندار کسی است که بیش از دیگران مصالح واقعی همه مردم استان خود و حتی استانهای دیگر را رعایت می‏کند و برای تحصیل آن می‏کوشد.%
خلاصه آن‏که، چون در هر جامعه‏ای تقریباً همه مردم در اندیشه اغراض و منافع دنیوی خودشانند، طبعاً کسانی را برای تصدّی مقامات اجرایی، قضایی و قانونگذاری برمی‏گزینند که منافع آنان را بیشتر تأمین می‏کنند هرچند به دیگران ضرر برسانند و مصالح همه جامعه را مراعات نکنند، در صورتی که هدف آن است که مصالح همه جامعه تأمین شود.%
رابعاً؛ حاکم برگزیده همه یا اکثریت مردم، با استناد به چه حقی، بر دیگران حکومت می‏یابد و از آنان اطاعت و پیروی می‏خواهد؟ با این که مالکیّت حقیقی و اصلی فقط از آن خداست و بدون اذن و اجازه او، هیچ انسانی حق ندارد بر دیگران فرمان براند. بر اساس بینش توحیدی و اسلامی ما، قانونگذار، قاضی و مجری قانون هر سه باید به گونه‏ای به خدای متعال انتساب داشته باشند، در غیر این صورت حق تصدّی مقامات مذکور را ندارند. این مطلب به خوبی از کتاب و سنت استفاده می‏شود.(57)%
البته قانونگذاری با قضا و حکومت فرقی دارد و آن این که، قانونگذاری، هم به دست خود خدای متعال ممکن است صورت گیرد و هم توسط کسانی که او اذن قانونگذاری به آنان داده است ولی قضا و حکومت، هیچ گاه مستقیماً به دست خدای متعال صورت نمی‏پذیرد بلکه همیشه توسّط کسانی که از طرف او اجازه یکی از این دو کار را یافته‏اند عملی می‏گردد.%
در توضیح آن می‏گوییم: ممکن است خدای متعال مجموعه همه قوانین یا بخشی از آنها را - که کلّی‏تر و دائم‏تر است - خودش تعیین فرماید و به وسیله پیام‏آوری به انسانها برساند؛ و نیز ممکن است به پیامبر یا امام معصومی اجازه دهد که لااقل بخشی از قوانین را - که از چندان کلّیّت و دوامی برخوردار نیست - تشریع کند؛ امّا در خصوص قضا و حکومت، مباشرت خدای متعال امکان‏پذیر نیست، چون خداوند با آدمی سنخیّت ندارد و انسانهای عادی هم استعداد تماس و ملاقات با حضرتش را ندارند از این‏رو طرفین دعوا هرگز نمی‏توانند به حضورش بار یابند و عرض شکایت کنند و از او بخواهند که داوری و فصل خصومت کند.%
همچنین امکان ندارد که خدای سبحان - مانند یک حاکم عادی - در هر یک از امور روزانه زندگی اجتماعی مردم، حکمی و دستوری بدهد، بلکه کسانی را تعیین می‏کند(58) تا کار قضا و حکومت را به عهده بگیرند مانند:%
«یا داوُودُ اِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْاَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحِقِّ(59)؛ ای داوود! ما تو را در زمین جانشین(و نماینده خود) قرار داده‏ایم پس میان مردم به حق داوری و حکومت کن».%
%
%