تربیت
Tarbiat.Org

حقوق و سیاست در قرآن‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

نسبت بین دو معنی حقوق‏

%
برای فهم این مطلب لازم است بدانیم مقرراتی که حاکم بر زندگی اجتماعی انسانهاست به سه شکل بیان می‏شود:%
الف) گاهی به صورت احکام تکلیفی - اعم از ایجابی یا سلبی - بیان می‏گردد مانند:%
«یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اَوْفُوا بِالْعُقُودِ(13)؛ ای کسانی که ایمان آورده‏اید! به پیمانهایتان وفا کنید».%
«یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبوا(14)؛ ای کسانی که ایمان آورده‏اید! ربا مخورید».%
ب) و گاهی به صورت احکام وضعی بیان می‏شود مانند: اگر بایع چیزی را بفروشد که مالک آن نیست معامله فاسد است یا خون نجس است و آب پاک.%
ج) و گاهی به صورت تعیین حق بیان می‏گردد مثل این که هر مالکی نسبت به ملک خود حق هر گونه تصرف و انتفاع را دارد مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد، یا اگر بایع تدلیس کند مشتری حق فسخ بیع را خواهد داشت.%
قوانین و مقرراتی که به شکل سوم بیان می‏شوند به روشنی و مستقیماً بر حقوق به معنای دوم آن - که جمع حق است - منطبق می‏شوند. اما قوانین و مقرراتی که به یکی از دو شکل اول و دوم صادر شده‏اند مستقیماً و بدون واسطه حقی را تعیین نمی‏کنند اما مستلزم اثبات حقند.%
برای توضیح می‏گوئیم: در احکام وضعی ابتدائاً نه بیان تکلیف می‏شود و نه اثبات حق؛ زیرا حکم وضعی مستقیماً و بدون واسطه متوجه افعال و رفتار انسان نیست، بلکه مطالبی از قبیل صحت و فساد، شرطیت و مانعیت و طهارت و نجاست را بیان می‏کند که به طور غیر مستقیم بر رفتار آدمی تأثیر دارد. به عنوان مثال احکام وضعی که درباره پیوند زناشویی میان یک زن و یک مرد است مستقیماً فقط ارتباطی خاص میان مرد و زن را تشریع می‏کند، اما به شکل غیر مستقیم به رفتار زن و مرد نظر دارد و از آنان سلوک و رفتار معینی را در برابر هم می‏خواهد. یا هنگامی که گفته می‏شود «فروختن چیزی که فروشنده قدرت بر تسلیم آن را ندارد باطل است مگر این که خود مشتری قادر بر به دست آوردن آن باشد» اگر چه این حکم وضعی مستقیماً تکلیفی را بیان نمی‏کند اما مستلزم این است که هر یک از فروشنده و خریدار مکلفند بر چنین معامله ای ترتیب اثر ندهند. و از آنجا که هدف از جعل احکام وضعی این است که بر عمل و رفتار انسانها تأثیر بگذارد معقول نیست که حکمی وضعی جعل شود بدون این که حکمی تکلیفی را به دنبال داشته باشد، چنین کاری لغو خواهد بود. بدون شک هر حکم وضعی فقط به این دلیل وضع می‏شود که نتایج تکلیفی بر آن مترتب گردد.%
از سوی دیگر - چنانکه گفتیم - هر حکم تکلیفی مستلزم حقی است و همواره همراه هر تکلیفی، حقی نیز ثابت می‏شود. در امور اجتماعی و حقوقی نیز هر جا تکلیفی اثبات شود برای آنان که مکلف به آن تکلیف نیستند، حقی به ثبوت رسیده است؛ وقتی گفته می‏شود «مرد در عقد دائم مکلف است که نفقه زن را بپردازد»؛ یعنی زن در عقد دائم حق دارد که از شوهر نفقه خود را مطالبه کند و هنگامی که می‏گویند «اگر انسان چیزی را غصب کند باید آن را به صاحبش برگرداند»؛ یعنی صاحب مال حق دارد مال خود را از غاصب طلب نماید.%
بنابراین چون هر حکم وضعی التزاماً دلالت بر حکمی تکلیفی می‏کند و چون هر حکم تکلیفی مستلزم اثبات حقی است، پس می‏توان گفت که آن مقررات حقوقی و اجتماعی که به شکل احکام وضعی یا تکلیفی بیان می‏شوند نیز بیانگر حقوق افراد جامعه‏اند و از این جهت با مقرراتی که صراحتاً تعیین حق می‏کنند فرقی ندارند. پس اگر چه در نگاه اول مقررات اجتماعی در سه شکل بیان می‏شوند ولی همگی - در نهایت - مبیّن حقوقی هستند که اعضای یک جامعه دارند.%
اکنون نسبت میان دو معنای اصطلاحی «حقوق» روشن شد؛ اگر فقط به دلالتهای مطابَقی قواعد حقوقی نظر کنیم باید بگوییم نسبت میان آن‏ها عموم و خصوص مطلق است؛ زیرا از میان همه قواعد حقوقی که مجموع آن‏ها نظام حاکم بر رفتار اجتماعی افراد یک جامعه را می‏سازد فقط قسم سوم متکفل بیان حق است و دو قسم دیگر حقی تعیین نمی‏کنند. بنابراین معنای دوم «حقوق» - که جمع حق است - اخص از معنای اول آن خواهد بود که به معنای نظام حاکم بر رفتار اجتماعی انسانهاست. اما اگر همه استلزامات یک قاعده حقوقی را در نظر آوریم، هر دو اصطلاح «حقوق» بر هم منطبق می‏شوند و بین آن‏ها عموم و خصوصی نیست؛ چرا که همه مقررات اجتماعی - که نظام حقوقی را تشکیل می‏دهند - با صرف‏نظر از شیوه بیان، تعیین حق می‏کنند.%
%