تربیت
Tarbiat.Org

حقوق و سیاست در قرآن‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

شرایط حاکم و زمامدار

%
چون وظیفه مهمّ حکومت اجرای قانون است، همه متصدیان حکومت - بویژه کسی که بر رأس هرمِ قدرت جای دارد - باید نسبت به قانون، آگاهی و دانایی کامل داشته باشند تا بتوانند آن را به خوبی اجرا کنند. هر کسی که علمش به قوانین و نظامِ حقوقی معتبر جامعه بیشتر باشد، طبعاً برای تصدّی امور حکومت، صلاحیّت بیشتری خواهد داشت. بنابراین می‏توان گفت که شرط اوّل حکمران جامعه این است که احاطه علمی‏اش به قانون و مبانی و روح آن بیش از دیگران باشد؛ پس در نظام حقوقی و سیاسی اسلام باید اعلمِ مردم به فقه و حقوق اسلامی، حاکم باشد.%
شرط دوم حکمران این است که بیش از همه، مصالح مردم را در موارد خاصّ و جزیی بشناسد تا بتواند بر طبق قانون، آن مصالح را تأمین کند. چرا که صِرف دانستن قانون، برای تطبیق آن بر موارد خاص کافی نیست، بلکه تشخیص موضوعِ حکم و مصداق قانون نیز لازم است؛ حاکم باید از موضوعات هم آگاهی کافی و همه جانبه داشته باشد تا بداند که در هر زمان و در هر اوضاع و احوالی چگونه باید رفتار کند و قانون را چگونه اجرا کند تا هدف قانون و نظام حقوقی تأمین گردد.%
شرط سوم این است که صلاحیت اخلاقی او بیش از دیگران باشد. ممکن است کسی نسبت به قانون و مبانی و روح آن و نیز نسبت به موضوعات، علم و دانش کافی داشته باشد و حتی دانشمندتر و اَعْلَم از بقیّه باشد، امّا به واسطه هوی‏پرستی، فقط در پی تحصیل اغراض شخصی خود باشد و در اندیشه مصالح عمومی افراد جامعه نباشد. چنین کسی اگرچه وانمود کند که مصالح مردم را در نظر دارد و به مقتضای آن حکم صادر می‏کند ولی در واقع منظورش همان تأمین منافع شخصی و گروهی است. برای آن که از قانون و قدرت سیاسی و اجتماعی سوء استفاده نشود و حاکم حقیقةً بر اساس قانون و به مقتضای مصالح مردم حکم رانَد، باید بیشترین صلاحیت اخلاقی را برای اجرای قانون داشته باشد و - به اصطلاح فقهی ما - اتْقی‏، اَوْرَع و اَعْدَلِ مردم باشد. کسی که اتقی و اعدل مردم باشد جدّاً در اندیشه اجرای دقیق و مو به موی قانون است، اگر چه این امر به ضرر خودش یا گروه وی تمام شود.%
دو تا از این سه شرط، جنبه «شناختی» دارد - یکی شناخت قانون و حکم و دیگری شناخت مصداق و موضوع - و سومی جنبه اخلاقی و روحی و معنوی. این سه شرط در همه متصدیّان امر حکومت بر حسب اختلاف مراتبشان، باید وجود داشته باشد. طبعاً آن که مقام و منصب بالاتری را احراز کرده است باید به نحو کاملتری، واجدِ هر یک از این سه امر باشد. بنابر این، کسی می‏تواند و باید بر رأس هرم قدرت قرار گیرد که بیش از همه افراد دیگر جامعه دارای این سه شرط باشد. کسانی هم که در مراتب پایین‏تر دستگاه حاکمه قرار دارند باید اوّلاً، نسبت به آن مقدار از قوانین که به کار آنان و حوزه فعالیّت و مسؤولیتشان مربوط است، آگاهی کامل داشته باشند - ناآگاهی از بخشهایی از قوانین که به قلمرو وظائف آنان ربطی ندارد، چندان مشکلی نمی‏آفریند - و ثانیاً، نسبت به مصالح و مفاسد جزیی و خاصّ حیطه کارشان دانش کافی و وافی داشته باشند - دانستن همه مصالح و مفاسد خاصّ و جزئی ضرورت ندارد - و ثالثاً اگر به اندازه‏ای که برای زمامدار کلّ جامعه ضرورت دارد، واجد تقوی، وَرَع و عدالت نیستند، لااقلّ تا بدان حدّ متّقی و عادل باشند که کارِ خود را، چنانکه باید و شاید، انجام دهند.%
البته کمال مطلوب آن است که - دست کم - کسی که بر رأس هرم قدرت جای دارد کوچکترین نقصی نداشته باشد، نه از نظر علم به قانون و مبانی آن و نه به لحاظ شناخت موضوعات و مصادیق و نه از نظر تقوی و ورع و عدالت؛ و به تعبیر دیگر حدّ اعلای فقاهت، حدّ اعلای شناخت زمان و اوضاع و احوال موجود و مصالح و مفاسد خاصّ و جزئی و مقطعی و حدّ اعلای تقوی و ورَع و عدالت را واجد باشد. در فرهنگ اسلامی ما، فقط معصومین‏علیهم السلام جامع همه این اوصافند. بنابراین، شکل آرمانی حکومت آن است که امام معصوم - که در علم به احکام و علم به موضوعات و در تقوی و عدالت از همه برتر است و هیچ انسانی با وی قابل مقایسه نیست - زمامدار و حکمروای کلّ جامعه شود.%
به هر حال در اعتبار سه شرط مذکور هیچ شکّی نیست؛ اینها شرایطی است برخاسته از فلسفه وجود حکومت و هدف آن؛ حکمتِ وجود حکومت این است که قانون به اجرا درآید. اگر متصدّیان امر حکومت، قانون و روح و مبانی آن را به خوبی و کاملاً نشناسند، ممکن است چیزی را به اجرا درآورند که ضدّ قانون و منافی با آن باشد؛ در نتیجه هدف قانون تفویت گردد و نقض غرض شود. همچنین اگر آشنایی کافی و وافی با موضوعات احکام و مصادیق قوانین نداشته باشند و از مصالح و مفاسد خاصّ و جزئی و مقطعی بی‏خبر باشند، چه بسا قانون را به شیوه‏ای اجرا کنند که مصالح مردم را در یک اوضاع و احوال خاصّ تأمین نکند و باز غرض نقض گردد، مخصوصاً اگر قانونگذاری در امور جزئی و متغیّر و موقّت را هم از شؤون حکومت محسوب داریم، چنان‏که در فقه اسلامی «احکام سلطانیّه» یا «احکام ولایتی» یا «احکام حکومتی» از شؤون ولیّ امر مسلمین شمرده می‏شود. در این صورت، دلیل بسیار روشن‏تری به دست می‏آید بر این که متصدّی امر حکومت باید به خوبی زمان و زمانه را بشناسد و مصالح و مفاسد خاصّ و مقطعی مردم را تمییز دَهد تا بتواند چنان احکامی را صادر کند که تأمین کننده مصالح همگان باشد و سبب تفویت هدف قانون نشود. همچنین اگر متصدیان امر حکومت - که مال و جان و عِرض مال مردم در اختیار آنان است - ملکه بازدارنده تقوی را نداشته باشند که آنان را از پیروی هوای نفس بازدارد، افراد جامعه چگونه اطمینان پیدا کنند که حقوقشان ضایع نمی‏شود و مال و جان و عِرض‏شان دستخوش تعدّی و تجاوز واقع نمی‏گردد؟%
پس از تحصیل این سه شرط، شرط دیگری هم لازم است و آن این که شخص حاکم باید از طرف خدای متعال اجازه و اذن حکومت داشته باشد، در غیر این صورت حکومت او قانونی و مشروع نیست که به زودی در این باره سخن خواهیم گفت.%
اینها شرایط اصلی است و از تحلیل آنها در موارد خاص، شرایطی فرعی نیز به دست می‏آید.(141)%
%