%
حق به طور کلی، اگر چه مفهومی اعتباری است اما ریشههای حقیقی دارد و از ارتباط بین فعل و هدف آن انتزاع میشود.%
در توضیح آن میگوئیم: وقتی برای فرد، هدفی اخلاقی و برای جامعه هدفی حقوقی قائل شدیم و از فرد و جامعه خواستیم که برای تحقق هدف خویش بکوشند، طبعاً باید برای رسیدن به هدف خود از وسائلی استفاده کنند و باید حق داشته باشند که از جمیع مواهب خدادادی در راه وصول به غایت مقصود بهره ببرند؛ نمیتوان از فرد و جامعهای خواست که در راه نیل به هدفی تلاش و فعالیت کنند ولی به آنها اجازه استفاده از وسایل مورد نیاز را نداد.%
استفاده فرد از همه قوای جسمی و روحی و استعدادهای گوناگون مادی و معنوی خویش و هر چه در بیرون وجود خود بدان دسترسی دارد، اگر برای واقعیت بخشیدن به هدف اعلای اخلاقی باشد، کاملاً مشروع و مجاز است. جامعه نیز - به همین ترتیب - حق دارد همه مواهبی را که در درون یا بیرون آن هست در مسیر تحقق دادن به هدف حقوقی خود استخدام کند.%
هدف حقوقی جامعه تأمین مصالح اجتماعی انسانها در دنیاست. اسلام و نظامهای حقوقی دیگر در این مطلب اتفاق نظر دارند. آنچه اسلام - و شاید نظامهای حقوقی الهی دیگر - را از نظامهای حقوقی غیر الهی متمایز و ممتاز میکند این است که نظامهای غیر اسلامی فراتر از هدف نهایی حقوق چیزی نمیبینند اما از دیدگاه اسلام هدف نهایی حقوق - به نوبه خود - هدف متوسط و وسیلهای است برای نیل به هدف نهایی اخلاق که استکمال نفس انسان و تقرّب به درگاه الهی است.%
مکتبهای دیگر، دوام و بقا آدمی را محدود به همین زندگی کوتاه این جهان میبینند، در نتیجه نظامهای حقوقیی که پیریزی و عرضه میکنند تنها تحصیل مصالح جمعی انسانها را در نظر میگیرند تا یک زندگی آسوده و بیدغدغه برای اعضای جامعه فراهم آورند؛ اما اسلام در ورای زندگی این جهان، به حیات اخروی قائل است و دنیا را جز مزرعهای برای آخرت نمیداند، بنابراین در عین حال که در پی بهبودبخشیدن به اوضاع و احوال زندگی اجتماعی مردم است و براساس واقعبینی هرچه تمامتر، یک نظام حقوقی ارجمند و متعالی پی ریزی کرده، حقوق را به خدمت اخلاق گماشته است. از اینرو در اسلام، نظام حقوقی یکی از زیر مجموعههای نظام اخلاقی است و با همه احکام خرد و کلان خود چنان است که به آسانی وبدون هیچ تکلف و تصنعی در نظام اخلاقی میگنجد و کاملاً با آن سازگار و هماهنگ است.%
رعایت کامل احکام و قواعد حقوقی اسلام و عمل به مقتضای آنها - علاوه بر آن که بهترین نظم و سامان را به زندگی اجتماعی انسانها میبخشد - اگر به نیت نیل به کمال و سعادت راستین یعنی تقرب به خدا صورت پذیرد، در عین حال اطاعت از تکالیف اخلاقی هم هست؛ بدینسان، یک فرد مسلمان اگر نظام حقوقی اسلام را - بی چون و چرا - گردن نهد و انگیزه او فقط کسب رضای خدا و نزدیکترشدن به ساحت ربوبی باشد، هم مصالح دینوی خود و جامعهاش را تأمین کرده و هم خودش به کمال حقیقی نائل گشته، در نتیجه هر دو هدفِ حقوقی واخلاقی را تحقق بخشیده است؛ به همین جهت در قرآن، احکام حقوقی همراه بااحکام اخلاقی بیان میشود(36) چرا که همه احکام حقوقی اسلام باید در چارچوب اخلاق واقع شوند.%
اکنون که روشن شد هدف نهایی نظام حقوقی از دیدگاه اسلام در حکم وسیلهای برای هدف نهایی نظام اخلاقی است میگوییم: اگر هدف خدای متعال از خلقت جهان و جهانیان فقط استکمال یک نفر بود، وی حق داشت که از همه مواهب الهی استفاده کند تا به هدف منظور برسد؛ ولی هدف از آفرینش، کمالیابی همه انسانهاست نه یک فرد، پس باید همگان حق استفاده از همه نعمتهای مادی و معنوی را داشته باشند؛ اما در مقام عمل و زمانی که همه بخواهند از نعمتهای خدادادی بهره برگیرند تزاحم و کشمکش پدید میآید و برای از میان برداشتن تزاحمها تعیین مرز و حد برای افراد و گروهها ضرورت مییابد تا هر فرد یا گروه به اندازهای از مجموع نعمتهای الهی بهرهبرداری کند که بهترین نظام تحقق یابد.%
بنابراین خاستگاه حق - از دیدگاه اسلامی - یک سلسه امور حقیقی است؛ از سویی با «مبدأ» ارتباط دارد زیرا خداست که جهان و انسان را با هدفی معلوم آفرید و از سوی دیگر با «معاد» پیوسته است، چرا که آخرین منزل هستی انسان و غایت همه تلاشها و کوششهای اوست و سرانجام با «حکمت الهی» پیوند دارد از آن رو که به مقتضای حکمت بالغه الهی باید نظام احسن برقرار شود و انسانها به گونهای رفتار کنند که برترین کمالات تحقق یابد.%
در این میان حقوق را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:%
دستهای که عقل انسان - مستقلاً - دلیل حق بودنشان را در مییابد؛ یعنی به خوبی ادراک میکند که اگر انسانها از آنها محروم شوند هدف خدای متعال از آفرینش تحقق نمییابد، مثلاً اگر انسانها حق استفاده از خوردنیها، آشامیدنیها، لباسها و مساکن گوناگون را نداشته باشند، زندگی ناممکن میشود. همچنین اگر زنان و مردان حق ازدواج و استمتاع از یکدیگر را نداشته باشند دوام و بقای نسل انسان محال میگردد. و یا اگر انسانها حق استعانت از یکدیگر و همکاری متقابل را نداشته باشند، هستی جامعه و فرد در معرض خطر قرار میگیرد و در نتیجه هدف از آفرینش حاصل نخواهد شد. در این موارد و بسیاری از حقهای دیگر، عقل - بدون کمک از منبعی دیگر - ارتباط میان فعل و هدف را به خوبی میشناسد و از راه کشف این ارتباط به ثبوت حق پی میبرد. پس ثبوت حق در اینگونه موارد از «مستقلاّت عقلیه» است. این رشته از حقها را گاهی به «حقوق عقلی» یا «حقوق فطری» نامگذاری میکنند.%
دستهای دیگر از حقوق هست که عقل آدمی نمیتواند در مورد آنها به ارتباط میان فعل و هدف پی ببرد. ثبوت این دسته از حقوق از راه وحی الهی فهمیده میشود. زمانی که از طریق وحی، حقی تعیین شد پی میبریم که برای تحقق هدف الهی اعطای آن حق به فرد یا گروه خاصی ضرورت دارد.%
کوتاه سخن آن که: حق، همیشه با در نظر گرفتن هدف و ارتباط فعل با هدف انتزاع میشود، منتها در موارد متعدّدی عقل - بهتنهایی - ارتباط فعلی خاص با هدف را درک میکند و حکم به ثبوت حق میکند و در موارد دیگر از کشف ارتباط عاجز میماند و وحیْ اثبات حق میکند.%
%