مرحله سوم در این مسیر آن است كه سعى كنیم حال و باور قلبى ما نیز متناسب با همان چیزى باشد كه به زبان مىآوریم. اگر در نماز مىگوییم: «إِیّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیّاكَ نَسْتَعِینُ»، باید حالمان نیز به گونهاى باشد كه واقعاً جز خدا از هیچ كس دیگرى یارى نخواهیم و امید و اعتمادمان به كسى جز او نباشد. وقتى تكبیرة الاحرام و «اللّه اكبر» مىگوییم، باید باور قلبى مان نیز این باشد كه خدا را «بزرگ ترین» بدانیم. آیا به راستى در عمق دلمان نیز گواهى مىدهیم كه خدا از هر چیزى بزرگتر است؟ آیا این گفته، در رفتار و عملمان نیز ظهور و بروز دارد؟ بسیارى از ما اگر در وضع و حال خودمان دقت كنیم، خواهیم دید كه ـ نعوذ بالله ـ ما حتى به اندازه كودكى نیز براى خداى متعال حساب باز نمىكنیم. بسیارى از كارها را حتى در حضور كودكى نیز شرم داریم كه انجام دهیم، اما با گستاخى هرچه تمام، كارهایى به مراتب بدتر از آن را در حضور پروردگار مرتكب مىشویم! یعنى در التزام عملى و نمود رفتارى، خدا را نه «بزرگ ترین» كه گاهى حتى «كوچك تر» از همه به حساب مىآوریم!
در هر حال، اینكه انسان در حین نماز، حالش نیز با آنچه بر زبان مىآورد متناسب باشد مراتب مختلفى دارد. مرتبه یا مراتبى از آن، كم و بیش، از راه تمرین براى همه قابل دست رسى است. مراتبى از آن ویژه اولیاءاللّه و كسانى است كه به درجات بسیار عالى معرفت و كمال دست یافتهاند. ائمه معصومین(علیهم السلام) حالاتى بسیار عجیب در نمازشان داشتهاند. آنان در حین نماز به هیچ چیز جز خدا توجه نداشتند. این داستان در مورد حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) معروف است كه تیرى به پاى آن حضرت فرو رفته بود و نمىتوانستند آن را از پاى ایشان بیرون بیاورند. آن روزها مثل امروزه داروهاى بیهوشى و بى حس كننده وجود نداشت؛ از این رو بیرون آوردن آن تیر بسیار مشكل بود. صبر كردند تا زمانى كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) به
( صفحه 312)
نماز ایستادند و در آن حال تیر را از پاى ایشان بیرون كشیدند بدون آنكه آن حضرت متوجه این امر شوند و دردى را احساس كنند(477) شاید تصور این امر براى ما كمى، دشوار باشد؛ اما على(علیه السلام) كه سهل است و جاى خود دارد، مشابه این جریان براى كسانى كه اصلاً با آن حضرت قابل مقایسه نیستند، ولى افتخار شاگردى مكتب حضرتش را داشتهاند اتفاق افتاده است.