در هر صورت آنچه مهم است این است كه در مسأله مورد بحث، یعنى توجه به خدا و قیامت و نبوت، این خطرها بر سر راه ما وجود دارد. ممكن است نسبت به اصل موضوع غافل باشیم یا آن را جدى نگیریم، یا حتى خداى ناكرده، پس از آنكه پاسخ صحیح برایمان روشن شده، عناد بورزیم و دانسته، انكار كنیم. حتى ممكن است ـ نعوذ بالله ـ انسان به جایى برسد كه از نام خدا هم نفرت داشته باشد! قرآن در این باره مىفرماید: وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ(144) و چون خدا به تنهایى یاد شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ایمان ندارند، منزجر مىگردد.
مردمى هستند كه وقتى نام خدا برده مىشود نه تنها استقبال نمىكنند و حالت خشوع به آنان دست نمىدهد، كه نفرت پیدا مىكنند و از شنیدن نام خدا ناراحت مىشوند. عجیب این
( صفحه 99)
است كه در این آیه، پیدا شدن این حالت را در انسان به انكار آخرت و ایمان نیاوردن به آن، ربط مىدهد. واقعاً چه ارتباطى بین اینها وجود دارد؟!
امروزه هم در جامعه خودمان كسانى را مىبینیم كه خود را روشن فكر مسلمان و ملى مذهبى و گاه مجاهد اسلام (!) مىنامند، اما ابا دارند كه سخنرانى خود را با نام خدا شروع كنند! كتاب چاپ مىكنند، ولى دریغ دارند در ابتداى آن نام خدا و «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بیاورند! و جالبتر اینكه براى توجیه كار خود به قرآن استناد مىكنند و مىگویند: «خواستم مانند سوره توبه سخنم را بدون بسم اللّه شروع كرده باشم!» این درجه از سقوط، به علت آن انكارهایى است كه در مراحل قبل، از روى علم و عمد داشتهاند و دانسته، حق را انكار كردهاند. كسانى كه اینچنین انحراف پیدا كنند خدا هم انحرافشان را بیشتر مىكند: فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ(145) پس چون [از حق]برگشتند، خدا دل هاشان را برگردانید. وقتى با وجود دلایل روشن، باز هم عناد مىورزند، خداوند بر قلب و دلشان مُهر مىزند: خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ(146) خداوند بر دل هاى آنان و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده؛ و بر دیدگانشان پردهاى است. اینان كسانى هستند كه از هواى نفس خویش پیروى كردهاند و آن را معبود خویش قرار دادهاند و به جاى خداپرستى به «خودپرستى» روى آوردهاند: أفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ(147) آیا آن كس را كه هواى [نفس] خود را معبود خویش گرفته است دیدى؟ و وقتى خدا بر قلب كسى مُهر زد و بر چشم و گوشش پرده افكند، چه كسى مىتواند او را هدایت كند؟! فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللّهُ(148) پس چه كسى هدایت مىكند آن كس را كه خدا گمراه كرد؟ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد(149) هر كه را خدا گمراه كند راهبرى نخواهد داشت.
انسان هایى هستند كه اصلاً خدا نمىخواهد آنها او را یاد كنند: وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا(150) از آن كس كه قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم، اطاعت مكن. اینها كسانى هستند كه
( صفحه 100)
گوش به فرمان هواى نفسشان هستند: وَ اتَّبَعَ هَواهُ(151) و از هواى نفس خود پیروى مىكنند. چنین كسانى كه در اثر خودپرستى و دنیا پرستى خداوند بر قلب هاشان مُهر مىزند، كارشان به جایى مىرسد كه به جهل و شك خود افتخار مىكنند و دیگران را نیز به شك در همه چیز دعوت مىكنند! در نزد اینان شكاكیت نه یك منقصت، كه یك هنر است!
به راستى چه خطرى از این بالاتر كه انسان نه تنها از راه و رسم خدا، كه حتى از اسم خدا هم نفرت پیدا كند در حدى كه حتى تحمل شنیدن نام خدا را نیز نداشته باشد؟! چه خطرى بالاتر از اینكه قلب انسان براى همیشه به روى حق و حقیقت بسته شود و از نفهمى خود نه تنها شرمنده نباشد، كه آن را مایه مباهات خود نیز بداند؟! جایى نوشته نشده كه فقط اشخاص معیّنى در معرض این خطرها و انحراف ها هستند. همه ما در معرضیم و باید كاملاً مراقب باشیم و از خدا بخواهیم تا در چنین ورطه هاى سقوطى نیفتیم.
از این رو اكنون مسأله مهم ما این مىشود كه چگونه خود را از این خطرها مصون بداریم. ما كه بحمداللّه به صورت مسأله توجه كردهایم و پس از طرح مسأله، آن را حل كرده و به پاسخ صحیح نیز رسیدهایم و قلباً هم آن را پذیرفته و به آن ایمان آورده ایم، چه غفلت هاى دیگرى ممكن است در مسیرمان باشد؟ چه چیزهایى ممكن است پس از توجه، دوباره ما را به عالم غفلت باز گردانند و از توجه به هویت انسانى مان باز دارند؟ اینكه ما در حال حاضر به خدا و حساب و كتاب توجه داریم و در قبال خدا براى خود مسؤولیت قایل هستیم، نشانه این است كه به مرحله انسانیت وارد شده ایم. اما تضمینى براى ادامه این وضعیت تا به آخر وجود ندارد. ما باید با یك بحث آسیب شناسانه، عواملى را كه ممكن است موجب غفلت ما شوند، بشناسیم تا مراقب آنها باشیم و از آنها اجتناب كنیم. هم چنین شناسایى عواملى كه مانع ایجاد غفلت مىشوند یا غفلت را رفع مىكنند، مىتواند در این راه براى ما بسیار مفید و مؤثر باشد. در جلسات آینده، به یارى خداى متعال از این عوامل سخن خواهیم گفت.
( صفحه 101)