در هر حال تنها راهى كه ما را به هدف از خلقت انسان مىرساند بندگى است و راهى جز این نیست. آن مقامى كه همه ائمه معصومین(علیهم السلام) در مناجات شعبانیه درخواست مىكردند جز عبودیت راهى ندارد؛ آنان عرضه مىداشتند: اِلهِى هَبْ لِى كَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَیْكَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ
( صفحه 66)
قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْكَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ. اگر مىخواهیم به مقامى برسیم كه آویخته به عزّ قدس او باشیم، باید این روحیه تعلق و وابستگى را در خودمان تقویت كنیم. البته حقیقت وجود ما جز وابستگى به خدا چیز دیگرى نیست، ولى مشكل این جا است كه ما این وابستگى را درك نمىكنیم. آنچه مهم است درك این وابستگى و تعلق است. دركى كه باید با علم حضورى حاصل شود. الآن چون چنین دركى نداریم، خودمان را مستقل مىبینیم. الآن كارمان برعكس است؛ به همه چیز و همه كس امیدواریم و دل بستهایم كه گرهى از كارمان باز كنند. اگر آن ادراك حاصل شود انسان از همه جا منقطع مىگردد و به عیان مىبیند كه اصل وجود از خدا است و هر جمال و كمالى از او است و غیر از خدا و فعل و تأثیر او چیزى وجود ندارد. این جا است كه اصلاً غیر از خدا كسى را نمىبیند كه بخواهد به دامان او چنگ زند و پناه برد.
مرتبه دیگرى از عبودیت این است كه ما خدا را عبادت كنیم و اراده خود را تابع اراده او قرار دهیم چون معتقدیم او مصلحت واقعى ما را بهتر از خودمان و بهتر از هر كسى مىداند. اگر به چنین انگیزهاى هم خدا را عبادت كنیم، قابل قبول است. تردیدى نیست كه از یك سو خدا مصلحت بنده را بهتر از هركسى مىداند، و از سوى دیگر، با این امر و نهى ها هدفى جز استیفاى آن مصالح براى عبد ندارد. چون چنین است، ممكن است كسى براى رسیدن به مصالح واقعى خود، اعمال و رفتارش را براساس امر و نهى خدا تنظیم كند. اما باید توجه داشت كه چنین عبادتى نیز آن عبادت احرار كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود، نیست. این عبادت با آن عبادتى كه «وجدتك اهلا للعبادة» فرق مىكند. این جا من دنبال مصلحت خودم هستم، منتها تشخیص دادهام براى آنكه به آن مصلحت دست یابم بهترین راه این است كه اراده خود را تابع اراده خدا قرار دهم و دنبال امر و نهى او حركت كنم. این گونه عبادت كردن مثل عمل كردن به نسخه پزشك است. بیمار اگر به دستورات پزشك و نسخه او عمل مىكند، نه از روى علاقه به پزشك، بلكه به دلیل علاقه به خود و سلامتى خویش است كه این كار را مىكند. كسى هم كه براى رسیدن به مصالح خودش دنبال اراده خدا حركت مىكند، البته عبادت او مردود نیست، اما در هر حال این عبادت، «عبادت احرار» نیست. در این نوع عبادت یك نوع «خودپرستى» نهفته است؛ و خودپرستى غیر از خداپرستى است. اینچنین عبادتى شبیه همان «عبادت تجّار» است.
( صفحه 67)
عبادت احرار آن است كه به مصلحت خودش كار ندارد؛ بلكه مىگوید: وَجَدْتُكَ اَهلا لِلْعِبادَةِ. برایش مهم نیست مصلحت خودش چه مىشود، مهم این است كه سر به آستان معشوق بساید. البته این سخنان شاید در ما مصداقى نداشته باشد، ولى لااقل یقین داریم كه امیرالمؤمنین و انوار طیبه معصومین(علیهم السلام) اینچنین بودهاند؛ همان طور كه خود فرمودهاند: وَجَدْتُكَ اَهلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ؛ اگر عبادتت مىكنم براى آن است كه تو را شایسته پرستش یافته ام. در دعاهاى امام زین العابدین(علیه السلام) هست كه آن حضرت مىفرماید: خدایا اگر بارها مرا به جهنم ببرى و بسوزانى دست از محبت تو بر نمىدارم. شبیه همین مضمون در دعاهاى دیگر نیز وجود دارد. این معرفت را مقایسه كنید با معرفت امثال ما كه اگر روزگار كمى بر وفق مرادمان نچرخد و خدا آن طور كه ما مىخواهیم پیش نیاورد، از خدا دل خور مىشویم و سر ناسازگارى بر مىداریم! بین آن بنده و این بنده چقدر تفاوت است؟! آن گوهر بندگى كه خدا استعدادش را در نهاد انسان قرار داده تا در پرتو آن خلعت خلیفة اللهى را به او ببخشد، همان است كه امام سجاد و امیرالمؤمنین(علیهما السلام) از آن سخن مىگویند؛ بندهاى كه محبت خدا تمام وجود او را پر كرده و چیزى جز آن نمىبیند و نمىخواهد!
من و شما هم اگر همت كنیم، رسیدن به چنین مقام هایى غیرممكن نیست. باید از مراتب پایین شروع كنیم و قدم به قدم به پیش رویم. اگر مىبینیم در جایى نهى الهى وجود دارد از آن اجتناب كنیم و آن جا كه مرضىّ خدا است حاضر باشیم. خلاصه، همان طور كه اشاره كردیم، قدم اول این است كه اراده خود را تابع اراده خدا كنیم. ببینیم خدا چه مىخواهد، همان را انجام دهیم. سپس به تدریج رضایت خود را تابع رضایت خدا كنیم. در مقابل خدا میل و اراده و هوسى نداشته باشیم. براى رسیدن به قله «مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ» باید تمرین تعلّق و عدم استقلال داشته باشیم. استقلال یعنى اینكه ببینم خودم چه مىخواهم، و عدم استقلال یعنى ببینم محبوب چه مىخواهد. استقلال یعنى دنبال رشته دل و هوس خویش رفتن، و تعلّق یعنى خود را به رشته دل و رضاى محبوب بستن. اگر تمرین تعلّق كردیم، به تدریج به جایى مىرسیم كه در همه حال فقط خدا را مىبینیم و رضایت اورا طلب مىكنیم. آن گاه خدا نیز تدبیر امور چنین بندهاى را به عهده مىگیرد، با او مناجات مىكند و ذكر خود را دمادم بر قلب و جان او جارى مىكند و به مقام «تُلْهِمَنى ذِكْرَك و توزِعَنى شُكْرَك(87) مىرساند؛ مقامى كه خدا خود یاد
( صفحه 68)
خویش را بر دل بنده الهام مىكند. امام معصوم(علیه السلام) از خداوند چنین مقامى را طلب مىنماید. «عِبادَ اللّهِ الُمخْلَصِینَ(88) كه در قرآن آمده، چنین بندگانى هستند؛ كسانى كه جز خدا نمىبینند و نمىخواهند و حركت و سكونى جز با اراده و رضایت او ندارند. اینان وجودشان خالص براى خدا است. اگر مىگویند، براى خدا است و اگر لب فرو مىبندند آن نیز براى خدا است. اگر مىنشینند، برمى خیزند و مىخوابند همه براى خدا است. این جا است كه سراسر زندگى انسان عبادت مىشود؛ چرا كه تمام حركات و سكناتش تابع اراده الهى است، و حقیقت بندگى و عبودیت چیزى جز این نیست. عبادت فقط نماز و روزه نیست. آنها هم اگر عبادتند به این لحاظ است كه اراده خدا به آنها تعلق گرفته است. آرى، بنده مىتواند به آن جا برسد كه نه فقط نماز و روزه اش، كه تمام افعالش، تمام هستى و وجودش تابع اراده خدا گردد. این است آن بندهاى كه ذرهاى شرك و غیر خدا در وجودش نیست و همه بت هاى برون و درون را شكسته و از خودپرستى، دیگر پرستى، هوا پرستى و هرچه غیر خداپرستى است بریده و به خدا پرستى خالص رسیده است. این جا است كه با خداى خود چنین مناجات مىكند: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِینَ(89) من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانیدم كه آسمان ها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشركان نیستم. چنین بندهاى است كه مىتواند بگوید: إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ(90) بگو: «در حقیقت، نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من، براى خدا، پروردگار جهانیان است.»
( صفحه 69)