تربیت
Tarbiat.Org

به سوی او
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

راه هاى طرح صورت مسأله

براى برداشته شدن اولین گام و طرح صورت مسأله در ذهن انسان، سه عامل مى‌توانند ایفاى نقش كنند: 1. دریافت فطرى؛ 2. گرفتارى ها و مشكلات؛ 3. معلمان و انبیاى الهى.
گاهى براى برخى از افراد، این سؤال كه از كجا آمده‌ام و روى در كجا دارم، در مرحله‌اى از رشد ذهنى به صورت فطرى مطرح مى‌شود. براى برخى نیز در شرایط عادى این پرسش مطرح نمى‌شود، اما حوادث و مسایلى در زندگى آنان پیش مى‌آید كه این مسأله را به ذهن آنها مى‌آورد. برخى نیز با تلقین معلم و مربى و توجهى كه وى به آنها مى‌دهد ذهنشان معطوف این مسأله مى‌گردد. در قرآن كریم براى هر سه مورد نمونه هایى وجود دارد.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) از نمونه هایى است كه خود به خود و به صورت فطرى، در مرحله‌اى این پرسش برایش مطرح شد. ظاهراً آن حضرت هنگامى كه به آسمان نگاه مى‌كرد این سؤال در ذهنش تداعى شد كه آیا خداى این جهان و آسمان كیست؟ آیا خورشید است؟ آیا ماه است؟ آیا ستاره است؟ این سؤالات به طور طبیعى و بى دخالت عوامل دیگرى، خود به خود به ذهن آن حضرت آمد. برخى كودكان نیز در سنین كودكى، بدون این‌كه كسى به آنها یاد داده باشد، نظیر این سؤالات را مى‌پرسند؛ ما كجا بودیم؟ چه طور به این دنیا آمدیم و سؤالاتى از این قبیل.
نمونه مواردى كه در اثر گرفتارى و پیش آمدن شرایط بحرانى، توجه كسى به این مسأله جلب شود این آیه شریفه است: فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِكُونَ(135) و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‌شوند، خدا را پاك دلانه مى‌خوانند، و [لى] چون به خشكى رساند و نجاتشان داد، به ناگاه شرك مىورزند. در گذشته، سفرهاى طولانى معمولاً با كشتى انجام مى‌شده است؛ آن هم كشتى هایى ساده كه امكانات و تجهیزاتى نداشتند. از این رو خطرات زیادى در سفرهاى دریایى وجود داشت و بسیارى از كشتى ها در معرض غرق شدن قرار مى‌گرفتند. قرآن مى‌فرماید، آنان وقتى در میان دریا و اقیانوس، به محاصره طوفان و امواج سهمگین در مى‌آمدند توجهشان به خدا جلب مى‌شد با تضرع و زارى دست به دعا بر مى‌داشتند كه: «خدایا ما را نجات ده».
( صفحه 95)
هم چنین قرآن در دو جا اشاره دارد كه ما وقتى پیامبران را به سوى مردم فرستادیم، مردم را در فشار و سختى قرار دادیم تا شاید در اثر آن به خدا توجه پیدا كنند. یك جا در سوره انعام مى‌فرماید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَم مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ(136) و به یقین، ما به سوى امت هایى كه پیش از تو بودند [پیامبرانى] فرستادیم، و آنان را به تنگى معیشت و بیمارى دچار ساختیم، تا به زارى و خاكسارى [در پیشگاه ما] در آیند. در سوره اعراف نیز مى‌فرماید: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَة مِنْ نَبِیّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ؛(137)2 و در هیچ شهرى، پیامبرى نفرستادیم مگر آن‌كه مردمش را به سختى و رنج دچار كردیم تا مگر به زارى [به درگاه ما] در آیند.
قرار گرفتن انسان در فشار و سختى موجب مى‌شود تا فطرت خفته‌اش بیدار گردد و توجه به قدرتى پیدا كند كه مى‌تواند مشكل او را چاره سازد. انسان تا وقتى به اسباب ظاهرى امید دارد از غیب عالم غافل است؛ اما وقتى از اسباب ظاهرى و مادى ناامید گشت فطرتش بیدار شده و به نیروى غیبى توجه پیدا مى‌كند.
در هر حال اگر براى كسى نه به صورت فطرى و نه در اثر مشكلات و گرفتارى ها، توجه به خدا پیدا نشد، معلمان و در صدر آنها انبیاى الهى هستند كه انسان را نسبت به این مسأله توجه مى‌دهند. در نهج البلاغه، یكى از اسرار یا حكمت هاى ارسال رسل، همین بیدار كردن فطرت خداجوى بشر دانسته شده است: فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اِلَیْهِمْ اَنْبِیاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَكِّروهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ؛ پس پیامبران خود را در میان آنان برانگیخت و انبیایش را پى در پى به سوى ایشان فرستاد تا عهد و پیمان فطرى خدا را از آنان طلب كنند و به نعمت فراموش شده (توحید فطرى) یادآوریشان كنند. هر انسانى یك میثاق فطرى با خدا دارد، ولى به آن توجه ندارد؛ انبیا آمده‌اند تا اداى آن پیمان را از انسان مطالبه كنند. انبیا كارشان «یادآورى» و «تذكر» است. تذكر در جایى به كار مى‌رود كه فرد از قبل در جریان مسأله‌اى قرار گرفته است اما به آن توجه نمى‌كند و غفلت مىورزد. در آیات متعددى از قرآن، انبیا و كتاب هاى آسمانى با وصف «مذكِّر» و «ذكْر» یاد شده است. در مورد پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مى‌فرماید: قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْكُمْ ذِكْراً. رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْكُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّنات لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ
( صفحه 96)
مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ(138) به راستى كه خدا به سوى شما تذكارى فرستاده است: پیامبرى كه آیات روشن گر خدا را بر شما تلاوت مى‌كند، تا كسانى را كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده‌اند از تاریكى ها به سوى روشنایى بیرون بَرَد. در این آیه، «رسول» را تفسیر «ذكر» قرار مى‌دهد و به خود پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) اطلاق ذكر مى‌كند. به خود قرآن نیز اطلاق ذكر شده است: إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ(139) ما خود این ذكر [قرآن] را فرو فرستادیم و خود نیز قطعاً نگاهبان آن هستیم. هم چنین از سایر كتاب هاى آسمانى با نام «ذكر» یاد شده است: وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ(140) و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم كه زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد. در این آیه به كتاب حضرت موسى(علیه السلام) (تورات) اطلاق «ذكر» شده است.
در هر حال، اطلاق «مذكِّر» و «ذكر» به انبیا و كتاب هاى آسمانى از این باب است كه كارشان غفلت زدایى و ایجاد توجه است.
بنابراین اولین كار براى آغاز حركت تكاملى انسان این است كه او را از «غفلت» بیرون بیاورند. براى بیرون آوردن او از غفلت نیز اولین مرحله این است كه در ذهنش ایجاد سؤال كنند: آیا تو خدا و آفریدگارى ندارى؟! آیا قیامتى در كار نیست؟! آیا حساب و كتابى وجود ندارد؟! از این رو قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله) كه براى غفلت زدایى آمده‌اند همین كار را انجام مى‌دهند و براى ما طرح سؤال مى‌كنند: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؛(141) آیا پنداشتید كه شما را بیهوده آفریده‌ایم و این‌كه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‌شوید؟
كسانى كه اصلاً به این مسایل توجه ندارند و كاملاً غافلند از این‌كه چیزى به نام خدا و آخرت هم وجود دارد، و خودشان را همین بدن مادى مى‌دانند و زندگى را هم فقط محدود به همین زندگى دنیا مى‌بینند، طبیعتاً سؤال و مشكلى در این باره ندارند تا در صدد حل آن برآیند. از این رو اولین مرحله این است كه به آنها توجه، هشیارى و آگاهى داده شود تا از خواب غفلت بیدار شوند. انبیا هم مى‌آیند تا در درجه اول سؤال را در ذهن بشر ایجاد كنند و سپس در صدد پاسخ آن بر مى‌آیند.
( صفحه 97)